تحقیق مقاله سیری در اندیشه و احوال شهید سیدحسن مدرس ( ره )

تعداد صفحات: 74 فرمت فایل: word کد فایل: 11257
سال: مشخص نشده مقطع: مشخص نشده دسته بندی: زندگینامه مشاهیر و بزرگان
قیمت قدیم:۲۳,۵۰۰ تومان
قیمت: ۱۸,۰۰۰ تومان
دانلود مقاله
  • خلاصه
  • فهرست و منابع
  • خلاصه تحقیق مقاله سیری در اندیشه و احوال شهید سیدحسن مدرس ( ره )

    چکیده:

    مدرس در برهه‌ای از تاریخ معاصر ایران نقشی ایفا نمود که بلااغراق می‌توان گفت تمامی جریانات سیاسی ایران بعد از خود را متاثر کرد، از جمله تجربه عظیم انقلاب اسلامی در سال 1357 که ریشه‌یابی علل وقوع آن بی‌توجه به افکار و مجاهدتهای این شخصیت بزرگوار، فاقد هرگونه توجیه منطقی خواهد بود. این مقاله سیری در اندیشه و احوال شهید آیت الله سیدحسن مدرس دارد؛ مردی که به قول حضرت امام(ره) «القاب برای او کوتاه و کوچک است.»

     

    تاریخ معاصر ایران تا قبل از انقلاب اسلامزندگیی مجاهدتها و شخصیتهای بزرگی را به نمایش می‌گذارد که هرکدام در جای خود شایان ذکر هستند اما در این میان نام سید حسن مدرس طنین خاصی دارد و مدحت‌سرایی او از هرگونه اتهام و گزافه‌گویی در امان است؛ مدرس در برهه‌ای از تاریخ معاصر ایران نقشی ایفا نمود که بلااغراق می‌توان گفت تمامی جریانات سیاسی ایران بعد از خود را متاثر کرد، از جمله تجربه عظیم انقلاب اسلامی در سال 1357 که ریشه‌یابی علل وقوع آن بی‌توجه به افکار و مجاهدتهای این شخصیت بزرگوار، فاقد هرگونه توجیه منطقی خواهد بود.
    البته این به معنای آن نیست که نقش دیگر شخصیتهای بزرگ معاصر از قبیل آیات عظام میرزای شیرازی، نائینی، کاشانی، . . . و حضرت امام خمینی(ره) مورد بی‌توجهی یا کم‌توجهی قرار گرفته باشند و یا تاثیر سایر رویدادهای مهم تاریخ صدساله اخیر ایران کم اهمیت جلوه داده شود، بلکه به معنای بزرگداشت باغبانی است که نهال جنبش تنباکو را به‌گونه‌ای پرورش داد که به میوه اعجاب‌انگیز امام خمینی(ره) و انقلاب انجامید.
    وقتی‌ تاریخ پرآشوب صدساله اخیر ایران را تورق می‌کنیم، علی‌رغم یاس و تاسفی که از قبل برخی وقایع غم‌انگیز بر چهره‌ها سایه می‌اندازد، درخشانترین بارقه‌های امید و افتخار در لابه‌لای صفحاتی که از شرح مجاهدتهای بی‌دریغ و حماسه‌ساز این قهرمانان ملی مشحون است، در چشمان هر خواننده ایرانی متجلی می‌شود.
    او که آمده بود «شفای تاریخ را موجب شود» هرآنچه می‌گفت و عمل می‌نمود طنینی بلند و طولانی در تاریخ ‌انداخت که حتی امواج آن از مرزهای ایران هم گذشت و به کرانه‌های ساحل امنیت و آزادی تمامی انسانها رسید. تا بدانجا که یکی از روسای مجلس فرانسه گفته است: ما باید افتخار کنیم که هم‌عصر شخصیت پارلمانی بزرگی چون مدرس هستیم.
    اما مدرس نه نیاز به تعریف دارد و نه القاب و عناوین؛ به قول حضرت امام(ره) «القاب برای او کوتاه و کوچک است.»
     
    تاریخ جوامع و ملل از دو راه قابل بحث و بررسی است: 1 از دریچه وقایع و رویدادها 2 از دریچه رجال و شخصیتها؛ و البته هر دو راه در نهایت به یکدیگر می‌رسند؛ به‌این معنا که رجال‌شناسی در تاریخ، به‌ناچار ما را با رویدادهایی که این بزرگان ایجاد نموده و یا با آنها مواجه شده‌اند و نیز با کیفیت روزگار آنان آشنا می‌سازد و متقابلا بررسی وقایع و رخدادها نیز رجال و برجستگان تاریخ یک جامعه را در میان وقایع به ما می‌نمایاند. هرچند این موضوع بدیهی به‌نظر می‌رسد و طبیعتا هم باید این دو مقوله کاملا به‌هم پیوسته باشند، اما غرض از طرح این مساله، آن بود که متاسفانه در کشور ما این پیوستگی طبیعی نادیده گرفته شده و لذا در تاریخ‌نگاری ملی ما سکته و سکوتهای بی‌معنی بسیاری دیده می‌شود؛ به‌قول مدرس(ره) که نامش بی‌هیچ القابی محترم و باشکوه است «بزرگان تاریخ ما بداقبال بوده‌اند که در ممالک ما متولد شده‌اند، چون در اینجا پلوتارخی نبوده که حلاج کارهای آنان باشد.»
    آری، بسیاری از بزرگان تاریخ ما به‌خاطر دگرگونیهای روزگار، از سوی ابناء سرزمین خویش مورد بی‌مهری و کم‌توجهی واقع شده‌اند و لذا متاسفانه در تاریخ‌نگاری رایج دوران، متوجه می‌شویم که نام و نشان این بزرگان حتی به هنگام ذکر رویدادهای مهمی که آنان خود سهم عمده‌ای در رقم‌‌زدن آن داشته‌اند، کمرنگ یا ناخوانا ثبت شده است!
    مدرس نیز از این آسیب اجتماعی مصون نبوده و در طول دوران پیش از انقلاب، تا آنجا که می‌شده، نامش محذوف و تاریخش مسکوت گذاشته شده است. به‌عنوان‌مثال در نگاشته‌های تاریخی زیادی می‌بینیم که از کابینه مهاجرت و یا مساله جمهوری و یا همین‌طور از قرارداد 1919 با شرح و تفصیل سخن گفته شده اما از قهرمان این رویدادها یا اصلا نامی برده نشده و یا نام او با ایماء و اشاره و به شکلی اجمالی و گذرا ذکر گردیده است.
    اما مدرس که حسب و نسبش نیز به حضرت علی‌(ع) می‌رسد، در این خصوص با مولای خود هم‌داستان است. از جرج جرداق، مورخ بزرگ مسیحی، پرسیدند که با این‌همه تحقیق که پیرامون شخصیت امام علی‌(علیه‌السلام) انجام داده‌ای، نظر شما به‌طورخلاصه در مورد آن حضرت چیست؟ و پاسخ او چنین بود: «چه بگویم در مورد شخصیتی که دشمنانش تا توانستند علیه او کارکردند و دوستانش تا توانستند در حق او کوتاهی نمودند، اما با این‌حال فضائل و مناقب او شرق و غرب عالم را گرفته است.» مدرس نیز علی‌رغم غرض‌ورزیهای فراوانی که علیه او از جانب دشمنان قدرتمند داخلی و خارجی صورت گرفت و نیز کوتاهیهایی که اهل روزگارش در حق او کردند، همچنان به‌عنوان قهرمان آزادی و نابغه ملی ایران، نامش پرآوازه است.
    اگر تاریخ معاصر ایران را، ولو از سر دل‌ریشی و دلسردی، مرور کنیم، به صحنه‌های پرشکوهی برمی‌خوریم که مایه اعتبار و احترام ایرانیان در عرصه تاریخ است و گرداننده آنها کسی جز سیدحسن مدرس(ره) نیست. آه که اگر زمانه به او فرصت می‌داد! بی‌تردید تمدنی عظیم و ارزشمندی را در سرزمین تاریخی ایران پی می‌افکند و کشتی طوفان‌زده کشور را از میان امواج و گردابها به ساحلی امن می‌رساند. او به‌تنهایی خصوصیات برجستگان عصر خویش را دارا بود و آنچه را که بزرگان همه داشتند، او یکجا داشت. شکسپیر در پایان ماجرای غم‌انگیز هملت از زبان فرماندهانی که پیکرش را تشییع می‌کردند گفت: «اگر او زنده می‌ماند، شایسته‌ترین فرمانروای جهان می‌شد.» هملت یک قهرمان افسانه‌ای و خیالی بود اما مدرس، نه افسانه و خیال بلکه «حقیقتی بر گونه اساطیر» بود. به‌راستی‌که هنوز هم در تاریخ پارلمانهای جهان و مبارزات وطن‌پرستی و آزادیخواهی دنیا، نظیر او را به‌‌سختی می‌توان یافت.
    باری، بهتر است که پیش از مدرس‌سرایی به مدرس‌شناسی بپردازیم و بگذاریم تا شکوفه‌های مدح و ثنا بر ساقه و شاخ و برگ شناخت بروید و نتیجه منطقی و طبیعی مطالعات محققانه تاریخی باشد که نه از نرخهای روز نانی خورده و نه از روی طمع سلامی نموده باشیم.
    زندگانی مدرس
    سیدحسن‌ابن‌اسماعیل طباطبایی در سال 1287. ق / 1249. ش در سرابه کچو از توابع اردستان دیده به جهان گشود. پدرش، سیداسماعیل، از سادات طباطبا و اصلا زواره‌ای بود و پدربزرگش، سیدعبدالباقی، که مدرس بعدها نام او را بر پسر خویش نهاد، از عباد و زهاد قمشه محسوب می‌شد که سالها پیش، از اسفه به قمشه مهاجرت کرده و به وعظ و تدریس می‌پرداخت.
    مدرس در سن شش‌سالگی به‌همراه پدرش که از ظلم خوانین محلی به تنگ آمده بود به قمشه مهاجرت کرد تا حیات علمی خویش را از محضر درس پدربزرگش آغاز کند. او مقدمات علوم عربی و ادبی را از پدر و پدربزرگش فرا‌گرفت و ده سال بعد در سن شانزده‌سالگی وارد اصفهان گردید تا به تکمیل معارف دینی و ادبی بپردازد. وی قریب سیزده‌سال معارف معقول و منقول را نزد استادان بزرگ آن روزگار فراگرفت. مرحوم عبدالعلی هرندی، ملامحمد کاشی، جهانگیرخان قشقایی، شیخ‌مرتضی ریزی و سید‌محمدباقر دُرچه‌ای مهمترین اساتید او در اصفهان بودند. او به‌ویژه از آخوندکاشی و جهانگیرخان قشقایی تاثیر بسیار گرفت و آن دو فیلسوف بزرگ نه تنها حکمت و عرفان را به او آموختند بلکه مانند افلاطون، او را ارسطوی محضر خود دیده و باب مصاحبت و مؤانست خود را به روی او گشودند. «او از شاگردان بسیار خصوصی فیلسوف وارسته معروف آخوند ملامحمدکاشی مقیم اصفهان بوده است. مدرس درباره آموزشهای خود از این فیلسوف بزرگ در زمینه حکمت و عرفان و منطق، دست‌نوشته بسیار ارزشمندی دارد که در مقدمه کتاب خطی او، به‌نام «شرح رسائل»، موجود است. صفا و صمیمیت و خلوصی که میان این استاد و شاگرد بوده در میان کمتر کسانی می‌توان نمونه‌اش را یافت. مدرس می‌نویسد: ملامحمد کاشی در زندگی مادی بسیار فقیر و تنگدست بود. من هم فقیر بودم. ما گاهی کار می‌کردیم (مثلا عملگی) و به یکدیگر کمک و مساعدت می‌کردیم و به همدیگر تسلیت و تسکین خاطر می‌دادیم، تا در مقابل مشکلات زندگی از پا درنیاییم. آیا یک عارف بزرگ و فیلسوف عالیقدری مانند آخوند‌ملامحمدکاشی در وجود مدرس جوان و طلبه تازه‌کار چه خلوص و نبوغی دیده است و چه گوهری را نهفته یافته است که او را به مصاحبت و محاضرت خود برمی‌گزیند؟. . . .»
    مرحوم جهانگیرخان قشقایی که در و دیوار مدرسه صدر اصفهان محرم رازها و نیازهای آن حکیم متأله بود نیز سیدحسن را به حریم انس خویش پذیرفته بود و آنچه را که در توشه استادی داشت در حق او کوتاهی نمی‌کرد و هم او بود که به مدرس گفته بود: «سیدحسن تو سر سلامت به گور نخواهی برد، ولی شفای تاریخ را موجب می‌گردی.» پیش‌بینی آن فیلسوف الهی و عارف بینا محقق گردید و مدرس در تاریخ ایران جایگاهی یافت و تاثیری گذاشت که به‌حق باید گفت بدیلی برای او نمی‌توان برشمرد. بدون شک، یک تحقیق عمیق و تحلیلی گسترده لازم است تا نقش مدرس در تاریخ ایران به درستی نمایان شود. در هرکدام از وقایع بزرگی که مدرس نقش داشت، اگر این حضور و نقش‌آفرینی‌های او نمی‌بود، بساکه تاریخ سرزمین ما به‌گونه‌ای دیگر رقم می‌خورد.
    مدرس در سال 1311. ق حدودا بیست‌وچهارساله بود که ایران را به قصد عتبات عالیات ترک نمود و پس از تشرف به محضر میرزای شیرازی(ره)، در نجف اشرف مقیم گشت و مطابق قول خودش، مدت ‌هفت‌سال «علما و بزرگان آن زمان را تیمناً و تبرکاً کلاً درک کرده» و از محضر اغلب آنها استفاده کرد. اما عمده تحصیلات او نزد «مرحومین مغفورین حجتین کاظمین خراسانی و یزدی» بود و همچنین با مرحومان میرزای نائینی و شیخ‌فضل‌الله نوری و سیدابوالحسن اصفهانی و شیخ‌عبدالکریم حائری (رحمت ‌الله علیهم) مباحثه خصوصی داشت.
    این‌که مدرس(ره) می‌گوید علما و بزرگان حوزه علمیه نجف را تیمناً و تبرکاً درک نموده، نشان از دو نکته مهم دارد: 1 مدرس از همگی آنها با احترام و تقدیس یاد می‌کند تا چنین نباشد که نپسندیدن درس برخی از آنها و یا نبودن بعضی از دروس در سطح مطلوب، مایه استخفاف آنها گردد 2 ذهن کنجکاو و روح بلند مدرس در طلب درک فیوضات معنوی و فهم رموز دنیوی بود و از آنجا‌که در اصفهان کم‌وبیش به فعالیتهای سیاسی و اجتماعی وارد شده و همچنین به اهمیت مطالعه تاریخ پی برده بود، براساس یک نگرش تاریخی و بینش سیاسی و اجتماعی، درک محضر علما و بزرگان شیعه و مصاحبت با ایشان را مغتنم می‌شمرد تا هرچه‌بیشتر با گوشه‌ها و زوایای نهاد روحانیت شیعه آشنا گردد و به نقاط ضعف و قوت آن وقوف یابد؛ چنان‌که توقف در سامرا و زیارت و درک محضر و کسب فیض از ساحت میرزای شیرازی(ره) که حدود یک‌سال به‌طول انجامید، برای او مملو از آموزه‌ها و تجارب ارزشمندی از این نوع بود.‌‌ به‌عنوان‌مثال، هنگامی‌که جنبش تنباکو در ایران پیروز شد و قرارداد رژی ملغی گردید، مدرس در محضر صاحب فتوا (میرزای شیرازی) نکته‌هایی از تاثیر و آثار حکم تحریم و مسائل مربوط به آن را بازگو کرده، به‌دقت می‌نگریست تا عکس‌العمل مرحوم آیت‌الله‌العظمی میرزای شیرازی(ره) را ببیند. خود او در این مورد می‌نویسد: «از همین‌جا ماموران آشکار و مخفی امپراتوری چندبرابر شدند که قدرتی که قرارداد را برهم زده بشناسند و معلوم بود که از آن پس روحانیت اسلام مورد غضب انگلیسیها قرار خواهد گرفت و کمر به نابودی و تضعیف آنان خواهند بست. من خودم وقتی که در نجف با میرزا صاحب فتوی این مطلب را در میان گذاشتم تصدیق کرد و قطرات اشک را در چشمانش دیدم و این گریه در زمانی بود که انقلاب تنباکو به موفقیت و پیروزی رسیده بود، گفت: سید تو نگذار چنین اتفاقی بیفتد و با بیان او کارم سخت و صعب‌تر شد.»
    البته نقل‌قول بالا که توسط علی مدرسی از «کتاب زرد» مدرس نقل شده، با آنچه آقای مدرسی در مقاله «نگاه مدرس به واقعه دخانیه» از شهید مدرس نقل کرده است همخوانی ندارد. مدرسی در مقاله‌ای تحت عنوان «پراکنده‌نگاهی به کتاب زرد» در شماره بیستم فصلنامه «یاد» (1369. ش) به مطلب فوق اشاره کرده که نشان می‌دهد مرحوم مدرس پیامدها و خطرات بعدی واقعه تحریم تنباکو برای روحانیت شیعه را طی ملاقاتی برای مرحوم میرزای شیرازی(ره) عنوان کرده و ایشان هم آن‌ را تصدیق نموده و متاثر شده‌اند. اما این نوشته آقای مدرسی با آنچه ایشان در مقاله «نگاه مدرس به واقعه دخانیه» نقل می‌کند، کاملا تفاوت دارد. عبارت فوق چون به لحاظ تاریخی از اهمیتی فوق‌العاده برخوردار می‌باشد و نکات مهمی از تاریخ معاصر ایران و شخصیت میرزا و مبارزات روحانیت شیعه را در خود دارد، در منابع و پژوهشهای تاریخی و سیاسی مربوط به نهضتهای اسلامی و شیعی معاصر به‌کار رفته و نقل شده است و لذا لازم می‌آید که مولف محترم دو مقاله مذکور، نکته ابهام را رفع نموده و این عبارت مهم و ارزشمند تاریخی را مورد بازبینی قرار دهد. عبارت منقول از کتاب زرد مدرس در مقاله دوم یعنی در مقاله «مدرس و واقعه دخانیه» چنین است: «وقتی به نجف رفتم و در سْرمن‌رأی [سامرا] خدمت میرزا که عظمت فوق تصور داشت رسیدم، داستان پیروزی واقعه دخانیه را برایش تعریف نمودم. آن مرد بزرگ آثار تفکر و نگرانی در چهره‌اش پیدا شد و دیده‌اش پر از اشک گردید. علت را پرسیدم؟ فرمود: حالا حکومتهای قاهره فهمیدند قدرت اصلی یک ملت و نقطه تحرک شیعیان کجاست. حالا تصمیم می‌گیرند این نقطه و این مرکز ثقل را نابود کنند. نگرانی من از آینده است.»
    باری مدرس قریب هفت‌سال در عتبات تحصیل کرد و با درجه اجتهاد به‌ عنوان یک مجتهد فاضل و متقی در سال 1317. ق به اصفهان بازگشته و به تدریس پرداخت. ظاهرا در همین دوران است که او به علت کثرت فعالیت علمی و کیفیت و کمیت بالای تدریس علوم دینی با لقب مدرس به اشتهار رسید و در کنار مرحومان آقانجفی و آقانورالله اصفهانی (اعلی ‌الله مقامهم) به‌عنوان یکی از استوانه‌های حوزه علمیه اصفهان مطرح گردید.
    البته برخی مورخان در آثار خود تاریخ مسافرت به عتبات و بازگشت ایشان به اصفهان را با یکی‌دو‌سال اختلاف ذکر کرده‌اند؛ چنان‌که بامداد در کتاب «تاریخ رجال ایران» سفر مدرس به عتبات را سال 1309. ق و علی مدرسی در جلد اول کتاب «مدرس» تاریخ آن ‌را سال 1311. ق عنوان نموده‌اند، و کتاب «زنده تاریخ» یا «شهید آیت‌الله سیدحسن مدرس به روایت اسناد» تاریخ 1316. ق را تاریخ مسافرت وی به عتبات دانسته است. اما به‌ نظر می‌رسد آنچه را که خود مرحوم شهید مدرس‌(ره) به‌عنوان مختصری از سرگذشت خود به درخواست مدیر روزنامه اطلاعات در حول و حوش انتخابات مجلس پنجم شورای ملی نگاشته و در آن روزنامه به چاپ رسیده است، نباید نادیده گرفت؛ مقاله حاضر استنادات مربوط به تواریخ زندگی ایشان را از همان متن برگرفته است.
    مدرس که در سنین جوانی از نزدیک در جریان رویداد بزرگ و تاریخی دخانیه قرارگرفته و شور و اشتیاق خدمات سیاسی و اجتماعی از همان جوانی در او تبلور یافته بود، با توشه فراوانی از علم، تجربه، اخلاق و وارستگی دوباره به اصفهان بازگشت تا علاوه بر اشتغالات مدرسه‌ای، به توصیه مرحوم میرزای شیرازی(ره) که به او گفته بود سید تو نگذار اجانب در نابودی و تضعیف روحانیت اسلام موفق شوند، جامه عمل پوشاند.
    اکنون باید دید این مجتهد جوان، فاضل، مبارز، شجاع و سخنور در عمل به این نصیحت چه می‌بایست بکند و چه راهی در پیش‌رو خواهد داشت.
    چند ویژگی عمده از همان دوران نوجوانی در مدرس وجود داشت که هرچه می‌گذشت قویتر می‌شد: آزادی و آزادگی، ذکاوت و فطانت، و شجاعت و کفایت. مرحوم مدرس زمانی‌که در نجف اشرف اقامت داشت، در اوج آزادگی و وارستگی تحصیل می‌کرد؛ چنان‌که همواره مخارج خود را شخصا تامین می‌کرد: «در نجف روزهای جمعه کار می‌کردم و درآمد آن روز را نان می‌خریدم و تکه‌های نان خشک را روی صفحه کتابم می‌گذاشتم و ضمن مطالعه می‌خوردم، تهیه غذا [به این شکل] آسان بود و [مشکلاتی از قبیل] گستردن و جمع‌کردن سفره و مخلفات آن را نداشت، خود را از همه بستگیها آزاد کرده بودم.»
    همچنان‌که در ابتدا نیز اشاره شد، این آزادگی و وارستگی را مدرس در همان اوان دوران کودکی از بزرگ‌مردانی که بر سر راه زندگانی او قرار داشتند از پدر و پدربزرگ زاهد و پرهیزگارش گرفته تا اساتید و علمای ربانی اصفهان فرا گرفته بود. علاوه بر این، مردی به‌نام ملانجات‌علی در اسفه می‌زیست که در عین گمنامی و فقر شخصیت جامع‌الاطرافی داشت و در روستای اسفه دنیای بزرگی از فضائل انسانی را در خود جمع کرده بود. این مرد از دوستان پدر و پدربزرگ مدرس بود و گاه با آنها مباحثه و مجالست داشت و مدرس در خلال همین مباحثات و مجالستها تاثیرات عمیق و مهمی از او گرفت، در کتاب زرد خود می‌نویسد: «روزهای کودکی من ساعات دقیق و پربار و آموزنده‌ای بود. بخصوص سفر از کچو به قمشه. گذشتن از اردستان و زواره و دیه‌های اصفهان و دیدن فقر و ذکاوت مردم این نواحی شوق زندگی را در کالبدم بیدار می‌کرد. پدر و جدم هر دو در قمشه زاهدانه زندگی محترمانه‌ای داشتند، آنان قناعت را به‌حدکمال، رکن زندگی خود قرار داده بودند. روزهای پنجشنبه با او پیاده به اسفه می‌رفتیم و در خانه اسفندیار که او هم کودک بود وارد می‌شدیم. پدرم در آنجا عیالی اختیار کرده بود. من هم با اسفندیار به سیر باغ و صحرا می‌رفتیم. در اسفه مرد وارسته و ملایی با فراغت می‌زیست که اهالی او را ملا [صدا می‌زدند] و بعدها که من به اصفهان آمدم به ملانجات‌علی مشهور شد. این مرد همه آداب و رسوم دست‌وپاگیر را شکسته و هیچ قیدوبندی را نپذیرفته بود. خودش و عیالش در فقر مفرط و اوج آزادگی به‌سر می‌بردند. همیشه دم در خانه گلی که آن‌هم متعلق به خودش نبود می‌نشست و یا در صحرا به جمع‌آوری خوشه گندم و باقی‌مانده زردک و چغندر می‌پرداخت. از کسی چیزی نمی‌خواست. گاهی با پدر و جدم در اسفه به مباحثه می‌نشست و هر دو اعتقاد داشتند عالمی متبحر و در علوم عقلی و نقلی شاخص و بی‌نظیر است. روزی از من سوال کرد سیدحسن در این ده از چه چیز تعجب می‌کنی[؟] من هم با کمال سادگی و همانطوری‌که فکر می‌کردم گفتم جناب ملا از شخص شما، نه آخوند دهی، نه رعیتی و نه آدم ده هستی و نه فقیری، نه چیزداری، نه مثل مایی، نه مثل دیگرانی، نه از کسی می‌ترسی و نه به همه اینها بی‌توجهی، به همه سلام می‌کنی، به همه خدمت می‌کنی!
    آن مرد بزرگ در مقابل این حرفهای یک کودک نه‌ساله یکباره از جا جست و پیشانی مرا بوسید و گفت: درست است، درست است، همین‌طور که گفتی من هیچ نیستم و هرِ هیچ بودن مایه تعجب است. بعد رو کرد به پدرم و گفت: تنها کسی که در تمام عمر دانست من کیستم[!] این پسر شما است. به عقیده من که این بچه هم از همان هیچ‌ها خواهد شد. سپس او و پدرم بحثی را درباره هیچ آغاز کردند که هیچ برایم یک دنیا شد. ملای آن‌روز، ملانجات‌علی فعلی، آزادگی را به من آموخت. در سن نه‌سالگی مفهوم هیچ‌بودن را که بالاخره در بحث او و پدرم به وارستگی رسیده بود آموختم. همه‌چیزداشتن و هیچ‌نداشتن و به اوج بی‌نیازی رسیدن، آفریننده قدرت و تهور است. ملانجات‌علی ما به این مقام رفیع رسیده و هنوز هم در حالی‌که اهالی اسفه کمابیش قدرش را نمی‌دانند مقام و منزلت خود را در دنیای آزادگی حفظ نموده است. او آزاد، سرفراز، مومن زندگی می‌کند و آزاد هم می‌میرد. وجود او و چند نفر دیگر در دیه اسفه موجب شده که این ده دارای مردمانی آزادمنش، با ایمان، فعال و طالب علم باشد. اینها برای جامعه برکت و موجب اعتلای روح‌اند. حالا به‌خوبی متوجه می‌شوم که ارزش وجود ملای گرانقدر اسفه، به‌مراتب بالاتر و ارزشمندتر از مدعیان متشرع و صاحب قدرت زمان است.»
    حال، مدرس با این خصوصیات از نجف بازگشته و بنا دارد مردی باشد که مثل هیچ‌کس نیست! و کاری کند که هیچ‌کس نکرده است. او درحقیقت همان‌گونه که خود نوشته است، نجف را به اصفهان آورده و یک موج علمی و عملی تازه در آنجا ایجاد کرده بود.
    مدرس در اصفهان
    این دوره از زندگی مدرس دوران فوق‌العاده مهمی است؛ هم به لحاظ شخص مدرس که به جایگاه پراعتباری در حوزه علمیه اصفهان و انجمن ولایتی دست یافت و هم به‌واسطه این‌که این دوره با انقلاب مشروطه مصادف گردید و مدرس را عملا جزء مجتهدان طرفدار مشروطیت به صحنه مبارزات سیاسی کشاند. اکنون مدرس در اصفهان است و در مدرسه‌های جده کوچک و بزرگ تدریس می‌کند و در کنار حاج‌آقا نورالله اصفهانی(ره) به تشکیل انجمن ملی اصفهان یا همان انجمن ولایتی نیز پرداخته است. حال، با نگاشته‌های او در کتاب زرد، گام‌به‌گام پیش می‌رویم تا با فضای اصفهان و نیز دیدگاههای مدرس در قبال شرایط آن روز آشنا شویم.
    او زندگی خود را در اصفهان با مبارزه در راه آگاه‌نمودن مردم و آشناساختن آنان با حقوق سیاسی اجتماعی‌شان آغاز نمود. متاسفانه نطقهای مدرس در اصفهان چه در انجمن ولایتی و چه در میان مردم و مجالس درس، بااینکه بسیاری از آنها در دست است، هنوز پراکنده می‌باشد و در یک مجموعه گردآوری نشده است، در این زمان مدرس از فعالیتهای خود حتی هیچ‌گونه چشم داشت دستیابی به جاه و مال و اعتبار ندارد بلکه «هرچه می‌خواهد محبت و مبارزه برای بازگرداندن ارزشهای والای آنان [مردم] می‌باشد. در همه فعالیتهای او کمترین نقطه ابهامی در راه وفاداری و فداکاری برای ملت و مملکت وجود ندارد . . . مجالس درس او به بحثهای تکراری فقه و اصول اکتفا نمی‌شد، میدان مباحث فقهی، مذهبی، سیاسی اجتماعی بود. گواه آن هم همه شاگردان او هستند. از مسائل فقهی برداشتهایی داشت که شرکت‌کنندگان در جلسات درس را به حقوق و تواناییهایشان واقف می‌کرد. برای او همه‌جا حوزه درس و بحث بود و به همین لحاظ هم مدرس شد.»
    آری مدرس در اصفهان درست همچون سقراط در آتن مثل هیچ‌کس نبود و در هر جا و هر زمان از فرصت برای بیدارکردن شعور اجتماعی و وجدان اخلاقی مردم بهره می‌جست و به تشکیلات و امکانات و القاب و آداب تقیدی نداشت و لذا اگر مدرس را سقراط مشروطیت ایران بنامیم بی‌مسما نخواهد بود. به گفته خود مدرس در کتاب زرد، وی در اصفهان بود که به اهمیت تاریخ و آن‌گاه علم سیاست پی‌برد و تا آنجا که مقدور بود منابع لازم را به‌دست آورده و مطالعه نمود. چون قسمتهای منتشرشده از کتاب زرد به‌صورت پراکنده می‌باشد، معلوم نیست که این قسمت از بیان مدرس به دوران جوانی او در اصفهان برمی‌گردد و یا به دورانی مربوط می‌شود که او با درجه اجتهاد از عتبات بازگشت. اما از آنجا که می‌نویسد یکی از تجار هندی اصفهان می‌آمده و برای او کتب تاریخ هند را روایت می‌کرده و نیز به آشنایی خود با منابع اصلی و کلاسیک علم سیاست مانند اخلاق ناصری، قابوس‌نامه، نصیحه ‌الملوک و آثار افلاطون و ارسطو و فارابی کاملا اشاره می‌کند، باید گفت به احتمال زیاد این مساله مربوط به دومین دوره اقامت او در اصفهان در خلال سالهای 1317 تا 1328 قمری می‌باشد؛ چنان‌که می‌نویسد: «وقتی به اصفهان رسیدم و خواندن تاریخ هند و چین را علاقمند شدم، در این‌باره کتاب و نوشته بسیار کم بود. ناچارا سراغ کسانی رفتم که در این مملکتها بوده‌اند و چیزهایی از آنجا می‌دانند. تاجری هندی در اصفهان بود به نام سردار [یک کلمه ناخوانا] می‌آمد و برایم آنچه از تاریخ می‌دانست می‌گفت. کتابهایی هم از هند خواست [درخواست کرد و آنها را] برایم می‌خواند و گاهی ترجمه می‌کرد.» و نیز می‌نویسد: «خواندن و شنیدن تاریخ برایم این مطلب را روشن کرد که باید به علم سیاست بیشتر فکر کنم. خوشبختانه در این مورد کتابهای زیادی در دسترس بود. در نجف بود، در اصفهان هم بود . . . کتابهایی‌ که علمای ما برای سلاطین نوشته‌اند؛ نصحیه ‌الملوک، قابوس‌نامه، اخلاق ناصری، چیزهایی دارد و فارابی، غزالی، افلاطون، ارسطو اینها هم عقاید و افکاری در مورد سیاست و اداره جامعه نوشته‌اند. اینها را باید خواند و با شیوه سیاست امروز تطبیق داد.»
    یکی از مهمترین کارهای مدرس در اصفهان تلاش در جهت تاسیس و اداره انجمن ملی اصفهان بود که مرحوم حاج‌آقا نورالله اصفهانی(ره) و آیت‌الله کلباسی(ره) و خود مدرس(ره) گردانندگان اصلی آن بودند و طیف وسیعی از علما و معتمدان و بزرگان شهر را دور هم گرد آورده بودند؛ چنان‌که مدرس می‌گوید: «جلسه انجمن پایه‌گذار طبقه مخالف حاکمیت زور شد. حاج‌آقا نورالله و کلباسی با عقیده من موافقت داشتند. کوشش می‌کردیم کار به جنگ و نزاع [با ظل‌السلطان، حاکم مستبد اصفهان] نکشد. در جلسات دیگر انجمن تصمیم گرفته شد تا [زمانی‌که] کلیه اهالی اصفهان و حومه آماده نباشند طغیانی ایجاد نشود. آدمهای ظل‌السلطان در طی چهار ماه 16 نفر را سخت مضروب کردند، بسیاری هم محبوس گردیدند، تاآنکه بالاخره در محرم 1325 طغیان و شورش شروع شد و ظل‌السلطان حاکم قدرتمند و مستبد اصفهان از کرسی اقتدار به‌زیر افتاد و روانه طهران شد. انجمن ملی موفقیت بزرگی به ‌دست آورده بود، خانه حاج‌آقا (حاج‌آقا نورالله) مرکز دادخواهان گشت و او الحق شجاعانه کار می‌کرد.»
    مدرس در قضیه شورش علیه ظل‌السلطان و تحریک خواص در انجمن ملی بسیار جسورانه و متهورانه عمل کرد و شاید اگر او نبود حاکم مستبد اصفهان نه‌تنها ریشه‌کن نمی‌شد بلکه روز‌به‌روز بیشتر قدرت می‌گرفت. نقش مدرس در این قضیه به‌حدی بود که در افواه و جراید اکثراً از او سخن می‌رفت. حتی روزنامه «انجمن مقدس اصفهان» او را قهرمان مبارزه با ظل‌السلطان مستبد معرفی کرد، اما مدرس نظری غیر از این داشت. او می‌گفت: «من نظرم ثبت تلاش مردم به‌ نام مردم بود. تا حالا هم بانی عزل ظل‌السلطان خود مردم قلمداد شده‌اند، به مدیر روزنامه (روزنامه انجمن مقدس اصفهان) هم نوشتم چرا می‌گویی مدرس ظل‌السلطان را از اصفهان بیرون راند. او [ظل‌السلطان] از مردم ترسید و رفت، غیر از این که نبود. تا بود مفاسد عظیمی مترتب می‌شد و حالا که رفت اگر اصلاح نشود [لااقل] آن مفاسد هم به‌وجود نمی‌آید. این را مردم فهمیدند و یکی که حرف زد بقیه هم جرات پیدا کردند و شاهزاده منعزل شد . . . صلاح مملکت و دیانت ما نیست که در همه امور خود را وکیل ملت بدانیم. اگر توانستیم برایشان کاری انجام می‌دهیم چون وظیفه شرعی ما است که به آنان خدمت کنیم و اگر نتوانستیم آنها خودشان می‌دانند که چه بکنند و چه نکنند.»
     

     

  • فهرست و منابع تحقیق مقاله سیری در اندیشه و احوال شهید سیدحسن مدرس ( ره )

    فهرست:

    ندارد
     

    منبع:

    ندارد

تحقیق در مورد تحقیق مقاله سیری در اندیشه و احوال شهید سیدحسن مدرس ( ره ), مقاله در مورد تحقیق مقاله سیری در اندیشه و احوال شهید سیدحسن مدرس ( ره ), تحقیق دانشجویی در مورد تحقیق مقاله سیری در اندیشه و احوال شهید سیدحسن مدرس ( ره ), مقاله دانشجویی در مورد تحقیق مقاله سیری در اندیشه و احوال شهید سیدحسن مدرس ( ره ), تحقیق درباره تحقیق مقاله سیری در اندیشه و احوال شهید سیدحسن مدرس ( ره ), مقاله درباره تحقیق مقاله سیری در اندیشه و احوال شهید سیدحسن مدرس ( ره ), تحقیقات دانش آموزی در مورد تحقیق مقاله سیری در اندیشه و احوال شهید سیدحسن مدرس ( ره ), مقالات دانش آموزی در مورد تحقیق مقاله سیری در اندیشه و احوال شهید سیدحسن مدرس ( ره ) ، موضوع انشا در مورد تحقیق مقاله سیری در اندیشه و احوال شهید سیدحسن مدرس ( ره )
ثبت سفارش
عنوان محصول
قیمت