تحقیق مقاله دین‌ شناسی و عرفان

تعداد صفحات: 14 فرمت فایل: مشخص نشده کد فایل: 17928
سال: مشخص نشده مقطع: مشخص نشده دسته بندی: فلسفه و اخلاق
قیمت قدیم:۸,۵۰۰ تومان
قیمت: ۶,۰۰۰ تومان
دانلود مقاله
کلمات کلیدی: N/A
  • خلاصه
  • فهرست و منابع
  • خلاصه تحقیق مقاله دین‌ شناسی و عرفان

    تحقیقات دین‌ شناسی را غربی‌ها آغاز کردند و در واقع از یک کشیش شروع شد، و امروز یکی از رشته‌های گرم و پررونق در جهان محسوب می‌شود.

     

     
    یکی از کتاب‌هایی که در این زمینه تدوین شده کتاب "یازده دین زنده دنیا" نوشته هیون است، که آن را آقای دکتر گواهی که در زمینه ادیان کارهایی انجام داده‌اند ترجمه کردند. مأٌخذ این کتاب می‌گوید که من سال‌هاست مطالعه می‌کنم و به همین جهت سرزمین‌ها و ادیان گوناگون را درنوردیده‌ام. چهارده بار تجدید چاپ شده و هر بار به مطالب این کتاب افزوده‌ام. او ثابت کرده که ما در زیر این آسمان یازده دین زنده داریم، و جالب این است که در پایان این تطبیق‌ها نقاط قوت و ضعف را نشان می‌دهد، و به این نتیجه می‌رسد که در میان این یازده دین دو دین جامع‌ترین و کامل‌ترین دین‌ها هستد و آن اسلام و مسیحیت است. اما از آنجا که ما معتقدیم که روانشناسان گفته‌اند پیش‌زمینه در ابلاغ موثر است، مثلاً می‌گویند که شما وقتی دندانی را در انسان سیاه پوست می‌بینید بسیار سفید به نظر می‌رسد، در حالیکه در انسان سفید ‌پوست آنقدر سفید دیده نمی‌شود. در این تردید نیست، زمانی که یک متکلم مسیحی می‌خواهد به دو دین برسد به راحتی بگوید اسلام؟ کار ساده‌ای نیست.

    زمانی که از علامه حلی سوال کردند که چرا فخر رازی با این همه علم و دانش سنی شد؟ پاسخ نغزی داد و فرمود که: "فخر رازی سنی نشد، سنی فخر رازی شد". اگر این انسان بخواهد خود را از جهان‌شناخت آزاد کند کار بسیار دشواری است.

    دین‌‌‌شناسان صادقانه به این نتیجه رسیدند که دو پیامبر می‌تواند جهان را نجات دهد، یکی پیامبری که سی و سه سال در این جهان زندگی کرد و مجال نیافت یا حداقل عالمان و دستگاه یهود اجازه ندادند. در قرآن آمده که او کتاب انجیل را آورد، اما تمام متکلمان مسیحی معتقدند که بسیاری از دستورات اخلاقی بخش هستی‌شناسی که عقاید است و بخش شریعت که مربوط به گزاره‌های ارزشی است، چندان غنی نیستند. این ابداً به این معنا نیست که حضرت عیسی (ع) کوتاهی کرده‌اند، خیر ایشان پیام خویش را آورده‌اند و حدی که بر ایشان بوده ایفاد شده، اما برای دنیای امروز با میلیون‌ها مسئله، چگونه می‌شود با کتابی که در حال حاضر در دست مسیحیان است، انجیلی که بسیار محدود است و بخشی هم مربوط به آمد و شد حضرت عیسی(ع) است، (که به طور مثال در شهر ناصری یا اورشلیم چه اتفاقی افتاد)، به همه پرسش‌ها پاسخ گفت. بنابراین خودشان معتقدند که در دستگاه شریعت به کتاب یهود پناه بردند.

    اما وقتی موضوع اسلام بیان می‌شود می‌بینیم که این کتاب شش هزار و دویست و سی و شش آیه دارد یعنی در حد ششصد صفحه و خودش را به عنوان قول ثقیل و وحی الهی و حامل همه اسرار می‌داند و بیان می‌کند که "این که برای شما فرستاده‌ایم همه نیست" و ما معتقدیم که توضیح و تشریع اسرار الهی به دست امام عصر هست و ادامه خواهد یافت و حضرت باید بسیاری از مسائل را پاسخ دهند. غیر از قرآن میراث کنونی مسلمانان حداقل صد هزار روایت است.

    جهان امروز درخواهد یافت که پیامبر اسلام - که سلام خدا بر او باد - ایشان هستند که این کشتی پر تلاطم بشری را که در این دریا اسیر است، به سامان می‌رساند. دنیای امروز به رقم حضور و وجود نهله‌هایی مثل مارکسیست که البته کمی کمرنگ شده و مانند اومانیسم که بیداد می‌کند، می‌بینیم که علایق به جنبه‌های معنوی در دنیا فوق‌العاده است. می‌گویند از سال 1980 که کسانی در امریکا گرایش‌های معنوی داشتند و تعداد معابد و کلیساها به سیصد می‌رسید، در یکی دو دهه اخیر به بیش از هزار پایگاه معنوی تبدیل شده است. اما اینکه کجا بروند و به چه کسی پناه ببرند بحثی دیگر است.

    با توجه به مطالبی که بیان شد، ما باید به دینمان افتخار کنیم و برای شناخت آن کوشش و عشق ورزیم، به آن پایبند باشیم و به دیگران هم از دیدگاه جنبه‌های معرفتی و علمی آگاهی دهی انجام وظیفه کنیم، و هم اینکه رفتار و منش مسلمان به گونه‌ای باشد که نشان دهد نماینده و تربیت شده این دین است، مانند نامه‌ای که امام صادق (ع) به شیعیانش نوشت و فرمود: "به گونه‌ای باشید که وقتی شما را ببینند بگویند که ایشان دست‌پرورده جعفربن‌ابی محمد هستند".

    در بحث شناخت عرفان معنویت، باید چند مسئله را مورد توجه قرار دهیم. اولین مباحث اساسی مفهوم‌شناسی است. اینکه وقتی می‌گوییم معنویت و عرفان یعنی چه؟ اولین گام همین است که این مسائل روشن شود. و چرا این کار ضرورت دارد؟

    گرچه ظاهر دنیا رویکرد به جنبه‌های شهوت و امیال است اما درون جان انسان‌ها همیشه به مسئله معنا توجه دارد. انسان‌ها همیشه این گمشده خود را احساس می‌کنند اما این درجه کم و زیاد است و اینکه آیا جهان امروز معناگراست یا ظاهرگرا؟ دنیاگراست یا آخرت‌گرا؟ زمین‌گراست یا آسمان‌گرا؟ انسان‌گراست یا خداگرا؟ از  نظر علمی بررسی شود که چه آثار و چه تألیفاتی در این زمینه انجام یافته است؟

    این چهار مرحله از این قرار است: 1- مفهوم‌ شناسی 2-تقسیم‌بندی، 3- شاخصه‌ها‌ی مشترک، -4شاخصه‌های ویژه

    در بخش مفهوم‌شناسی با دو اصطلاح معنویت و عرفان مواجه هستیم. البته تصوف هم هست که وقتی گفته می‌شود اصطلاحاتی به ذهن می‌آید که زیاد مد نظر این بحث نیست. در کتب، معنا را در مقابل امر صورت یا ظاهر یا مادی قرار داده‌اند. در بعضی از اشعار معنا در مقابل صورت نشان داده شده:

    به گوش جان دلت پند معنوی بشنو                             نگر، چه گوید گوشت به پند او بشکاف

    یا

    سخن را از معنا پدید آید همی                                    معنوی باید سخن،چه تازی و چه پهلوی

    منظور این است که واژه مهم نیست معنا مهم است که در برابر لفظ است.

    موضوع مقامات معنوی هم در اشعار دیده می‌شود. مثلاً عطار می‌گوید:

    من قاضی‌‌ام نه مرد معنوی                                        زین مرقع شرم می‌دارم همی

    یا حافظ می‌گوید:

    بلبل به شاخ سرو به گلبانگ پهلوی                            می‌خواند دوش درس مقامات معنوی

    به تعبیر حافظ، مقامات ظاهری داریم، مثلاً فردی با لیسانس و فوق لیسانس بالا می‌رود یا اینکه فردی مدارج نظامی دارد. ولی در مقامات معنوی است که فرد به فنابه‌الله و مدارج عالی می‌رسد، به قول سعدی:

    رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند

    عرفان واژه‌ای عربی مانند کتمان است که مصدر محسوب می‌شود. "آن ماری شمیل" در کتاب" ابعاد عرفانی اسلام" درباره ریشه آن می‌گوید این قدرت زبان عربی است که واژه سه حرفی چنان شاخ و برگ می‌گیرد که معانی جالبی از دل آن به دست می‌آید. کلمه عرف به دهها ساختار درمی‌آید. یکی از آن ساختارها در باب مصدر عرفان است اما در این مباحث عرفان به کار نمی‌رود. حتی در قرآن برای فهم دینی کلمه فهم به کار نمی‌رود، یا کلمه علم به معنای خاص به کار نمی‌رود. در روایات هم اینگونه است. می‌توان گفت از دوره‌ای خاص که رویکردهای معنوی آغاز شده، از این کلمه استفاده کرده‌اند. در تصوف هم این مباحث است. بنابراین عرفان از کلمه عرف به معنی شناخت است اما نه هر نوع شناختی، مانند فقه که گفتند نه هر نوع فهمی، فهم از نوع دقت. عرفان به معنای شناخت است اما شناختی که به همراه خود سکون بیاورد، اینجا ظرافتی هم در لغت آغاز شد. مرض یعنی بیماری اما تمارض یعنی به بیماری زدن، علم یعنی آگاهی اما تعلم یعنی فراگیری دانش. هر چه به ساختار واژه اضافه می‌شود به معنا نیز افزوده می‌شود.

    "فارث‌ابن‌زکریا" مسئله شناخت و موضوع سکون و آرامش را مطرح می‌کند. بعضی گفته‌اند که شناخت و معرفت است اما شناخت و معرفتی که از راه سیر و سلوک به وجود می‌آید. بیش از هزار سال است که بحث‌های معرفت‌ شناسی را مطرح می‌کنند. دین‌باوران به این نتیجه رسیده‌اند که مناشی و خاستگا‌ه‌های شناخت را عقل و کسب تجربه در بعد عرفانی قرار می‌دهند. نوع چهارم شناخت یعنی شناختی که از روی سیر و سلوک و کشف شهود که به نوعی علم حضوری می‌گویند نه علم‌های حصولی که واسطه دارند، یعنی خود شخص از دورن خود وجدان کند، را عرفان می‌گویند.

    در ادمه عبارتی از قیصری می‌آید که عرفان را چگونه معنی می‌کند: "عرفان عبارت است از شناخت اما شناخت خدا" معلوم می‌شود که عرفان اسلامی مطلق خدا نیست گفته‌اند که شناخت خداست، چنانکه می‌گویند موضوع علم نقد کلمه و کلام است، ما به شناخت اصلی کاری نداریم. فیلسوف با هستی مطلق روبروست، اما عارف می‌گوید که با خدا سر و کار داریم و عرفا می‌گویند: اشرف علوم ماییم، چون ما با اشرف موضوعات کار داریم و آن خداست.

    علم می‌گوید عرفان عبارت است از شناخت خدا، از نظر شناخت اوصاف، مظاهر، مبدا و معاد و شناخت حقایق عالم، که گوشه‌ای است و در فلسفه مد نظر است و چگونگی وجوه این حقایق به حقیقت واحد که ذات ابدیت است در حقیقت حرکت از کثرت به وحدت را در این معنا می‌گنجاند. می‌خواهد بگوید عارف در این مقوله عرفانی به دنبال نوعی از شناخت است که او را از این اجزا و اشکال و نماهای بس پراکنده به یک حقیقت واحد می‌رساند همان باور سیر از کثرت به وحدت که در عرفان حرف اول را می‌زند. لذا می‌گویند اگر به گنبدهایی که مسلمانان در این هزار و چند سال ساخته‌اند نگاه کنیم همه خطوطی که از دور این خطوط حرکت می‌کند به معال که می‌رسد به یک جا منتج می‌شود. به فرش‌هایی که در فرهنگ و هنر اسلامی شکل گرفته نگاه کنیم همیشه یک کانونی دارد. یعنی اطراف، گل‌ها و خلاصه همه چیز متوجه یک کانون است و این اسیر عرفان اسلامی است که می‌کوید همه چیز متوجه یک کانون یعنی خداست و نما و سایه یک حقیقت است.

    زمانی که در فرهنگ اسلامی از عرفان صحبت می‌شود یعنی شناخت، اما شناختی خاص، شناختی که از نظر شیوه و متد دورنی، تجربی و از رهگذر سیر و سلوک است و موضوع و هدف و آرمانش خداست، به او برسد و در واقع نتیجه همان آرامش است: "الا به ذکرالله تطمئن‌القلوب" وقتی زندگانی عرفا را مطالعه می‌کنیم می‌بینیم که اینها دریای سکون و آرامش بودند و هیچگاه حوادث اینها را از پا در نمی‌آورد، همان سکون و آرامشی که معتقدند و در تمام رویکردهای عرفانی همین مسئله سکون و آرامش است.

    در منظر غربی و دیکشنری آکسفورد، عرفان، ارتباط معنوی انسان با خدا از راه تعالی یافتن قوه ادراک وی معنی شده است. باز همان بحث اتحاد است که انسان به جایی برسد که با خدا یکی شود، از چه راهی؟ از راه تعالی یافتن قوه ادراک وی، در حقیقت به این توجه داده که عرفان نوعی ادراک است، اما قرار است این عرفان و معرفت تعالی پیدا کند. می‌گوید زمانی که از حفظ تجربه انسان سخن می‌گوید حکایت از ادراک نازل انسان است که دیده می‌شود. گاهی حیوانات دیدشان به مراتب از ما بالاتر است. ما محسوسات و چیزهای مادی را می‌شنویم: "و جعلناهم سمیعاً بصیرا" اما بعضی از حیوانات چند هزار برابر ما قدرت  شنوایی دارند، در واقع به این ادراک نازل گفته می‌شود. قوه تعالی و ادراک یعنی عرفان از نوعی است که شما با تعالی روح به آن می‌رسید. در حقیقت اتحاد معنوی انسان با خدا همان آرمان است. یعنی آن چیزی که در عرفان مد نظر است. این تعریف به تعریف اسلامی کمی نزدیک است، اما نقطه ابهام این است که این اتحاد یعنی چه؟ زیرا وحدت چیزی جدای از اتحاد است.

    یکی از اشکالاتی که به مقوله عرفان غربی وارد شده، واژه‌ای است که در برابر عرفان به کار می‌رود. واژه‌ای که غربی‌ها در برابر عرفان به کار می‌برند "میستیسیزیم: است که می‌گویند از واژه یونانی "میستیکنس" به معنی دهان دوخته یا مهری که بر دهان می‌زنند یا سکوت در برابر حقایق تجربه شده، به کار رفته است. بنابراین کلمه انگلیسی کلمه عرفان دچار یک نارسایی جدی است؛ بسیاری از معانی را ندارد، البته گاهی در زبان‌ها این مشکل وجود دارد که نمی‌توانیم معنای زبانی را برسانیم. نارسایی این است که عرفان در فرهنگ اسلامی و دینی نه تنها یک راه شناخت است، بلکه یک شناخت متعالی و عالی است که بر اثر علم حصولی حاصل شده، بنابراین چیزی به نام رمز و راز در این وجود ندارد، کاملاً می‌رسد و به حقیقت دست پیدا می‌کند. ممکن است بعدها در مقام بیان نزدیک شود، به قول سعدی:

    هر که را اسرار حق آموختند                                       مهر کردند و دهانش دوختند

    ولی در جوهر این معنی، این کلمه انگلیسی نوعی رمز و راز نهفته است، وقتی کلمه عرفان را به کار ‌برده می شود، یعنی هر نوع رویکرد و حرکتی که با عرفان مواجه است. مثلاً وقتی که فردی در عالم ریاضت می‌رود، می‌گوییم که کاری مرموزانه انجام می‌دهد، در جوهر معنایی آن کلمه مرموزیت نهفته است. این خیلی بار عرفان و شناخت را به دوش نمی‌گیرد. در عرفان اسلامی مقوله معرفت در حد عالی حضور دارد، بعدها که می‌خواهد بازگو کند می‌گویند عرفا به سادگی حاضر به این کار نیستند، مگر به زبان رمز و اشاره. بنابراین نظیر کلمه "پوزیتیویست" که می‌گویند پنج معنا برایش مطرح شده ولی وقتی آن را به زبان فارسی برمی‌گردانیم و می‌گوییم تحقق‌گرایی و تاًثرگرایی، می‌گویند این مترادف آن کلمات نیست. به عنوان مثال وقتی می‌خواهیم کلمات رحمان و رحیم را به فارسی برگردانیم هنوز واژه قابل توجه در مورد آن ارئه نشده که بتواند بین رحمان و رحیم جواب دهد.

  • فهرست و منابع تحقیق مقاله دین‌ شناسی و عرفان

    فهرست:

    ندارد
     

    منبع:

    ندارد

تحقیق در مورد تحقیق مقاله دین‌ شناسی و عرفان , مقاله در مورد تحقیق مقاله دین‌ شناسی و عرفان , تحقیق دانشجویی در مورد تحقیق مقاله دین‌ شناسی و عرفان , مقاله دانشجویی در مورد تحقیق مقاله دین‌ شناسی و عرفان , تحقیق درباره تحقیق مقاله دین‌ شناسی و عرفان , مقاله درباره تحقیق مقاله دین‌ شناسی و عرفان , تحقیقات دانش آموزی در مورد تحقیق مقاله دین‌ شناسی و عرفان , مقالات دانش آموزی در مورد تحقیق مقاله دین‌ شناسی و عرفان ، موضوع انشا در مورد تحقیق مقاله دین‌ شناسی و عرفان
ثبت سفارش
عنوان محصول
قیمت