تحقیق مقاله اخلاق

تعداد صفحات: 58 فرمت فایل: مشخص نشده کد فایل: 21164
سال: مشخص نشده مقطع: مشخص نشده دسته بندی: فلسفه و اخلاق
قیمت قدیم:۱۹,۵۰۰ تومان
قیمت: ۱۴,۰۰۰ تومان
دانلود مقاله
کلمات کلیدی: N/A
  • خلاصه
  • فهرست و منابع
  • خلاصه تحقیق مقاله اخلاق

    مقدمه

    علم در لغت، به معناى دانش و آگاهى است، در برابر جهل و نادانى. در اصطلاح، دو معناى متفاوت از یکدیگر دارد: .۱ علم تجربى. .۲ مطلق دانش: حقیقى، اعتبارى، عقلى، نقلى، شرعى، عرفى، فلسفى و تجربى.

    در تعریف علم گفته‏اند:

    «عبارت از مجموعه قواعد و قوانین کلى است که درباره موضوعى مشخص و ممتاز باشد»

    این تعریف کلى، علوم گوناگون را در بر مى‏گیرد: طب، روان‏شناسى، فقه، اصول، اخلاق و... زیرا هر یک از اینها داراى قواعدى هستند و بر محورى خاص در گردش و به تحقیق و جست و جو روشمندانه و منسجم درباره موضوعى معین مى‏پردازند و هدف ویژه‏اى را پى‏گیرى مى‏کنند.

    علم اخلاق نیز، جزو علومى است که موضوعى معین و هدف خاصى را مورد مطالعه قرار مى‏دهد، ولى بمانند دیگر علوم حوزوى: فقه، اصول، صرف نحو، مطرح نیست و روشنمندانه با آن برخورد نمى‏شود و بهاى لازم، به آن داده نمى‏شود، با این که علمى است مانند دیگر علوم و یکى از سه پایه اساسى معارف اسلامى: عقائد، احکام و اخلاق .

    فصل اول

    علم اخلاق

     

    اخلاق جمع «خلق»و «خلق»، به معناى خویهاست. اصل آن رابه معناى تقدیر گرفته‏اند: سیرت و سجایاى انسان که حکایت از هیأت باطنى انسان دارد و با چشم بصیرت درک مى‏شود، همان گونه که خلق، هیأت و شکل ظاهرى و جسمى آدمى است که با چشم دیده مى‏شود. خلق و خوى، آن دسته از صفات را در برمى‏گیرد که در نفس راسخ باشند و زوال ناپذیر، به گونه‏اى که انسان بى درنگ، کار پسندیده و یا ناپسندى را انجام دهد:

    «ملکه راسخه للنفس تصدربها عن النفس الافعال بسهوله من غیر حاجه الى فکر و روّیه»

    ملکه‏اى است پایدار در نفس آدمى که سبب مى‏شود، کارها به آسانى انجام پذیرد بدون نیاز به اندیشه و نگرش .

    خواجه نصیر الدین طوسى، در اخلاق ناصرىمى‏نویسد:

    «خلق، ملکه‏اى بود نفس را مقتضى سهولت صدور فعلى از او بى احتیاج به فکرى و روّیتى. »

    ملکه، در برابر«حالّ» است. یعنى کارى که پاره‏اى وقتها، به انگیزه‏هاى ویژه‏اى از فردى سر مى‏زند. فیض کاشانى در تعریف خلق براى تبیین مفهوم آن مى‏نویسد:

    .۱ کار خوب و بدى که از او در خارج سر زده است.

    .۲ توانى که بر انجام آن دو کار داشته است.

    .۳ شناختى که نسبت به کار خوب و بد داشته است.

    .۴ هیأت و حالت نفسانى که در وجود وى بوده که بدان سبب یکى از آن دو را (خوب باید) برگزیده و به آسانى انجام داده است. خلق همین حالت نفسانى است.»

    «خلق»، کار خارجى نیست. چه بسا کسى در نهاد، بخشنده باشد، اما بخشش نداشته باشد؛ چرا که مال ندارد و یا براى بخشندگى او، باز دارنده‏اى وجود دارد و چه بسا کسى بخیل باشد، ولى بر خلاف میل و خلق خود، از روى ریا مالى را ببخشد.

    به توانایى و شناخت کار خوب و بد، خلق اطلاق نمى‏شود، زیرا انسان، اختیار و توانایى انجام هر کارى را دارد.

    بنابراین، «خلق»، آن حالات و صفات پایدار نفسانى را در بر مى‏گیرد که خاستگاه رفتار آدمى است.

    # علم اخلاق، از راههاى آراسته شدن به خوییهاى نیک و دورى گزیدن از خوییهاى ناشایست را به ما نشان مى‏دهد:

    «هو علم بالفضائل و کیفیته اقتنائها لتتحلّى النفس بها و بالرذائل و کیفیه توقّیها لتتخلى عنها»

    آگاهى به ارزشها و شیوه به دست آوردن آن است براى زینت بخشیدن به نفس و آگاهى از خویهاى ناپسند و روش دورى از آن است براى تهى کردن نفس از آن.

    این تعریف و مانند آن، در کتابهاى فلاسفه اسلامى، که از حکمت عملى سخن گفته‏اند، با اندک تفاوتى نقل شده و بر همین اساس، موضوع اصلى علم اخلاق، نفس انسانى است، که خویهاى نیک و بد را مى‏پذیرد. و سبب انجام کارهاى پسندیده و ناپسند مى‏گردد. «تهذیب اخلاق»، «تهذیب نفس» و «تزکیه نفس» بیان دیگرى است از علم اخلاق.

    اما در تعریفهایى که دانشمندان امروز، از علم اخلاق ارائه مى‏دهند، تمام توجه به رفتار بایسته آدمى است.

    ژکس، مى‏نویسد:

    «علم اخلاق، عبارت است از: تحقیق در رفتار آدمى بدان گونه که باید باشد»

    یا شهید مطهرى مى‏نویسد:

    «عبارت است از علم زیستن، یا علم چگونه باید زیست »

    این گونه تعریفها، اگر کلى در نظر گرفته شوند، مى‏شود پذیرفت؛ زیرا اخلاق مى‏خواهید بیان کند که آدمیان چگونه باید رفتار کنند و زندگى درست انسانى، چگونه باید رفتار کنند و زندگى درست انسانى، چگونه زندگى است. آنچه در دید گاه دانشمندان و حکماى پیشین اسلامى اهمیت داشته، آگاهى از برتریها و پستیها، براى خو گرفتن به اخلاق پسندیده بوده و نمودن راههاى آن. اما آنچه در دیدگاهاى فلاسفه کنونى بر آن تکیه شده، رفتار و زیست شایسته است. گرایش این دو گروه صاحب نظر، یکسان نیست. گروهى آراسته شدن به ارزشهاى اخلاقى را در نظر دارند و گروهى به آثار برخاسته از خویهاى انسانى که رفتار آدمى است، توجه دارند.

    گروهى چگونه بودن را ارائه مى‏دهند و گروهى چگونه رفتار کردن را. مى‏توان گفت، چگونه زیستن، هر دو بخش را در بر مى‏گیرد. علم اخلاق به ما راههایى نشان مى‏دهد: راه چگونه رفتار کردن، (مربوط به رفتار انسان).

    چگونه بودن (مربوط به خویهاى انسانى) و راههایى که با آنها باید نفس را با خویهاى پسندیده آراست و از خویهاى ناپسند زدود، با بى درنگ، رفتار خوب از آن سر بزند.

    شهید مطهرى در شرح تعریف علم اخلاق که یاد شد، مى‏نویسد:

    « در حقیقت، چگونه زیستن دو شعبه دارد: شعبه چگونه رفتار کردن و شعبه چگونه بودن. چگونه رفتار کردن، مربوط مى‏شود به اعمال انسان (که البته شامل گفتار هم مى‏شود) که چگونه باید باشد و چگونه بودن، مربوط مى‏شود به خویها و ملکات انسان که چگونه و به چه کیفیت باشد... »

    رفتار در ساختن چگونگى خلق و خویها تأثیر دارد و خلق و خویها در چگونگى وجود انسان. دانشمندان در تأثیر رفتار در پدید آوردن خوى آدمى، مى‏گویند: اگر یک تکه کاغذ، پارچه و یا لباس را تا کنیم، آنها گرایش به باز شدن دارند. یعنى مى‏خواهند به اصل خود بر گردند. رفتار آدمى نیز، چنین است که اگر کار جسمى، یا روانى، یک بار به وسیله بدن انجام شود، از آن پس، دگرگونى مخصوصى در ساختمان بدن، یا مغز انجام مى‏پذیرد که بعدها تجدید آن را آسان مى‏سازد، ولى این دگرگونى ساختمان بدن، خود نمى‏تواند ابتکار انجام عمل را به دست بگیرد و یا به تنهایى عادتى را به وجود آورد، نیاز به انگیزاننده خارجى دارد. طبیعى است اگر رفتارى تکرار شود، عادت و خویهاى خاصى را پدید مى‏آورد.

    فرقى که در دیدگاه حکماى اسلامى و دانشمندان غرب دیده مى‏شود، بر خاسته از سمت و سو و گرایشهایى است که در تعریف اخلاق وجود دارد.

    دانشمندان اسلامى، بیشترین توجه را به چگونه بودن دارند، ولى دانشمندان غرب از چگونه رفتار کردن سخن مى‏گویند.

    در بین حکماى اسلامى، ملاصدرا، حکمت عملى و اخلاق را اعم گرفته و بخشى از آن را رفتار برخاسته از خویهاى آدمى مى‏داند:

    ان الحکمه العملیه قد یراد بها نفس الخلق و قد یراد بها العلم بالخلق و قد یراد بها الافعال الصادره عن الخلق، فالحکمه العملیه التى جعلت قسیمه للحکمه العلمیه النظریه هى العلم بالخلق مطلقا و ما یصدر منه و...

    گاهى منظور از حکمت عملى، نفس خوى است و گاه علم به خوى و گاه اراده مى‏شود رفتارى که از خوى بر مى‏خیزد. پس مقصود از حکمت عملى که در برابر حکمت نظرى قرار دارد، علم به خوى است و آنچه از آن بر مى‏خیزد.

    ملا صدرا، در این جا رفتار برخاسته از خویهاى نفسانى را جزو حکمت عملى، که اخلاقى است، مى‏داند و این بیان وى در ادامه تعریف خلق به ملکه و بیان بخشها و گونه‏هاى آن است.

    با این حال، اساس تفکر و اندیشه اخلاقى غرب، مربوط به رفتار آدمى است و دیدگاههاى نظرى را در بحثهاى فلسفه اخلاق به میان مى‏آورند.

    واژه علم اخلاق، در تفکر غرب، به سه معناى جداى از یکدیگر، امّا هماهنگ با یکدیگر و مربوط به رفتار انسان، به کار مى‏رود.

    .۱ روش عام، یا راه زیستن.

    .۲ مجموع قواعد رفتار یا قانونهاى اخلاق.

    .۳ تحقیق در مورد راههاى زیستن و قواعد رفتار.

    تحقیقاتى که دانشمندان غربى انجام داده‏اند، مربوط به رفتار و تأثیر عوامل گوناگون در آن مى‏شود. امّا دانشمندان اسلامى، روى تعدیل و برابر کردن غرایز کار کرده‏اند و مبارزه با نفس.

    در هر دو دیدگاه، چگونه عمل کردن، به طور کامل، نادیده انگاشته نشده است.

    گر چه اساس در تهذیب اخلاق همان تهذیب و تزکیه نفس است و کسى که بر نفس خویش مسلط باشد، در رویدادهاى وسوسه‏انگیز گرفتار مشکل نمى‏شود و نمى‏لغزد. ولى درمان مفاسد اخلاقى، در مواردى، نیاز به استفاده از تحقیقات جدید دارد. دانشمندان غربى، علم اخلاق را در سه محور خلاصه مى‏کنند:

    .۱ اخلاق جویاى هدفهایى است که ارزش آنها در خود آنهاست.

    .۲ کار اخلاق این است که مهم‏ترین وسایل دستیابى به این هدفها را نشان دهد، یعنى قواعد رفتار انسان را تعیین کند.

    .۳ براى این که شناخت این قواعد مفید باشد، باید چگونگى تأثیر آنها را در رفتار انسان روشن کرد.

    اخلاق و روان شناسى‏

    از آن جا که در علم اخلاق، از زیست شایسته و رفتار بایسته سخن مى‏رود، شاید تصور شود که اخلاق، با روان‏شناسى یکى هستند؛ چرا که هر دو علم، به کاوش در رفتار آدمى مى‏پردازند. ولى باید توجه داشت که این دو علم، دو حوزه کارى جداى از یکدیگر دارند. روان‏شناسى در رفتار موجود اشخاص تحقیق مى‏کندو اخلاق از رفتار بایسته سخن مى‏گوید.

    اخلاق، از بایدها سخن مى‏گوید و روان‏شناسى هستها را پى‏گیرى مى‏کند.

    روان‏شناسى از تیز هوشى، قدرت یادگیرى، استعداد هنرى و ذاتى فرد بحث مى‏کند که صفات«شخصیت» اوست، ولى اخلاق از ویژگیهاى خلق و خوى فرد سخن مى‏گوید.

    روشن است که علم اخلاق. مى‏تواند در تحقیقات خود از روان‏شناسى بهره برد و به درمان افراد فساد بپردازد.

    زمانى که شخصى حسد مى‏ورزد، یا خود بزرگ بین است و... تنها در چنگ خویهاى ناروا گرفتار نیامده، بلکه به بیمارى روانى نیز، دچار آمده است. بیمارى که بازتابهاى خاصى را در پى دارد.

    غیبت، خویى است ضد اخلاقى و غیبت کننده، بیمار نیز هست. سلامتى روانى ندارد. او راکینه‏ها، عقده‏ها و ناکامیها به این سوى مى‏رانند:

    «الغیبه جهد العاجز»

    غیبت تلاش افراد ناتوان است‏

    بنابراین پستى اخلاقى بیمارى روانى است که با کمک روان‏شناسى مى‏توان این رفتار ناشایست را درمان کرد و به انگیزه‏هاى آن پى برد. از این روى، بین علم اخلاق و روان‏شناسى پیوندى وجود دارد که در درمان اخلاق ناپسند و براى اصلاح افراد، مى‏توان از این دو دانش بهره برد.

    روان شناسان جدید، از آن رو که در مطالعات خویش، روش علوم تجربى را به کار مى‏گیرد، آن بخشى از مسائل روانى را بررى مى‏کنند که امکان مشاهده و بررسى موضوعى آنها وجود دارد و از تحقیق در بسیارى از پدیده‏هاى روانى که در محدوده مشاهده و آزمون تجربى نمى‏گنجد، اجتناب مى‏کنند. از این روى، کار بررسى در مورد خود «نفس» را کنار گذاشته‏اند، چون روان در خور آزمایش نیست.

    اینان، تحقیقات خود را متمرکز در رفتار آدمى کرده‏اند که در خور رؤیت و ارزیابى است. این، سبب شده که فقط به بعد حیوانى انسان توجه کنند و بعد معنوى وى رااز یاد ببرند وبه گفته علماى اخلاق، بعد «ملکى» انسان را، که انسانیت وى به آن است، فراموش کنند.

    اریک فروم در انتقاد از روان‏شناسى جدید مى‏نویسد:

    «روان‏شناسى به پدیده‏هاى اصلى روانى، مانند: محبّت، عقل، شعور و آگاهى و ارزشها که انسان را کاملاً از موجودات دیگر متمایز مى‏سازند، توجهى نمى‏کند. »

    بنابراین، محدوده علمى اخلاق و روان‏شناسى یکسان نیست، با این حال مشترکانى دارند و در برخى موارد به کمک یکدیگر نیاز دارند.

    اخلاق و فقه‏

    علم اخلاق، درباره نفس و رفتار برخاسته از آنها سخن مى‏گوید و علم فقه، به کارهاى مکلفان مى‏پردازد. بنابراین، این دو علم، به گونه‏اى اشتراک دارند.

    در علم اخلاق، «رفتار» از آن جهت که بار ارزشى دارد و آشکار کننده سرشت فرد است، مورد بررسى قرار مى‏گیرد و اگر عملى، گاهى اتفاق بیفتد، از جهت علم اخلاق مورد توجه نیست. اما در فقه، رفتارى مورد توجه است که دستور بر انجام و بیا ترک آن رسیده باشد، حتى اگر عملى یک بار شخصى آن را انجام دهد، از جهت حقوقى و فقهى، به ارزیابى گذارده مى‏شود با این که مشترکاتى بین فقه و اخلاق وجود دارد، ولى هر یک از دو علم، از حیثیت و جهت یکسانى بحث نمى‏کنند. در فقه، بحث از افعال مکلفان است، از جهت تشخیص وظیفه و تعیین حدود و حقوق افراد؛ ولى دراخلاق، موضوع اصلى ارزش هاى اخلاقى و فضایل انسانى، مورد توجه است. آداب مستحبى از نظر فقهى، هیچ گونه الزامى ندارند، امّا همانها رادر رابطه بااصلاح و تهذیب نفس در نظر بگیریم، به گونه‏اى بایستگى در پى دارند؛ چرا که بار ارزشى دارند. ممکن است عملى از نظر حقوقى ممنوع نباشد، لیکن در چهار چوب علم اخلاق، ناپسند باشند. نیت بد در فقه و حقوق کیفرى ندارد، و لیک در اخلاق، نیت اصالت دارد و تفاوت کارهاى انسانها به نیتهاى آنان بستگى دارد. چه بسا، عملى روى مصالح اجتماعى یا نیازهاى فردى، صحیح و در فقه مباح باشد، امّا پیامدهاى ناگوار اخلاقى داشته باشد. گاهى انسان، ناگزیر است که دروغ بگوید و غیبت کند. این، بى گمان اثر روحى بدى روى شخص مى‏گذارد، هر چند در فقه رواست.

    و از این روى، انسان اگر بتواند در موارد ضرورت نیز دروغ نگوید، بهتر است.

    سفارش علماى اخلاق در عمل به تو ریه، براى پرهیز از آثار بد دروغ است. تجرّى اگر خلاف شرع هم نباشد، پیامدهاى ناگوارى در روح و روان آدمى به جاى مى‏گذارد.

    امیر المؤمنین على(ع) حتى به خاطر مصلحت نیز، دروغ نمى‏گفت. زمانى که عبد الرحمان بن عوف، پیشنهاد کرد که خلافت را بپذیرد به شرط این که برابر سیره دو خلیفه پیش عمل کند، امیر المؤمنین (ع) این شرط را نپذیرفت و خلافت به عثمان واگذار شد.

  • فهرست و منابع تحقیق مقاله اخلاق

    فهرست:

    مقدمه ------------------------------------------------------- 1

     

    فصل اول

    علم اخلاق -------------------------------------------------------- 2

    اخلاق و روان شناسى ------------------------------------------------- 8

    اخلاق و فقه‏------------------------------------------------------ 10

    حوزه و علم اخلاق-------------------------------------------------- 13

    ‏لزوم آموزش علم اخلاق‏ --------------------------------------------- 15

    انگیزه‏هاى بى توجهى به علم اخلاق‏ -------------------------------------- 16

     

    فصل دوم

    رابطه علم و اخلاق -------------------------------------------------- 24

    علم... و بنیاد اخلاق ------------------------------------------------- 25

    اخلاق چونان موضوعى براى علم... -------------------------------------- 32

    اخلاق خدایگان... و اخلاق بندگان -------------------------------------- 38

    اخلاق: وجدان و منطق... و خرد: قربانى این کشاکش -------------------------- 44

    خرد هنجارى و خرد ابزارى-------------------------------------------- 51

    اخلاق... و «اخلاق زیست‏شناسى‏» ---------------------------------------- 56

    چکیده .

    منبع:

    ندارد.

تحقیق در مورد تحقیق مقاله اخلاق, مقاله در مورد تحقیق مقاله اخلاق, تحقیق دانشجویی در مورد تحقیق مقاله اخلاق, مقاله دانشجویی در مورد تحقیق مقاله اخلاق, تحقیق درباره تحقیق مقاله اخلاق, مقاله درباره تحقیق مقاله اخلاق, تحقیقات دانش آموزی در مورد تحقیق مقاله اخلاق, مقالات دانش آموزی در مورد تحقیق مقاله اخلاق ، موضوع انشا در مورد تحقیق مقاله اخلاق
ثبت سفارش
عنوان محصول
قیمت