تحقیق مقاله روستای وفس vafs

تعداد صفحات: 20 فرمت فایل: مشخص نشده کد فایل: 21589
سال: مشخص نشده مقطع: مشخص نشده دسته بندی: جغرافیا و برنامه ریزی شهری
قیمت قدیم:۸,۵۰۰ تومان
قیمت: ۶,۰۰۰ تومان
دانلود مقاله
کلمات کلیدی: N/A
  • خلاصه
  • فهرست و منابع
  • خلاصه تحقیق مقاله روستای وفس vafs

    مبانی جغرافیای روستایی

    وفس vafs

    این واژه، از نام های کمیاب یا نایاب است. در لغت نامه دهخدا، به دو "وفس " اشارت رفته است بدون آنکه به معنی آن پرداخته گردد.

    وفس، یکی از بخش های چهارگانه شهرستان اراک مرکب از سه منطقه (وفس و شراء و بزچلو) با 158 آبادی و 77 هزار سکنه، مرکز بخش کمیجان است.(فرهنگ جغرافیایی ایران- ج 2).

    وفس عاشقلو، دهی است از دهستان های پنجگانه بخش رزن شهرستان همدان.

    در هیچ یک از فرهنگ ها وفس معنی نشده است، به طور یقین در شکل کلمه دگرگونی حاصل شده است. خود اهالی محل، وفس را " ووس " تلفظ می کنند.

    چون در زبان های ایرانی تبدیل حروف انجام می گرفته است، کلمه ویسِ VIS اوستائی و پهلوی تبدیل به وفس یا ووس گردیده است. پیش از پرداختن به واژه ویس، نظر استاد دهگان را در مورد وفس می آوریم:

    "... نام یکی از بخش های تابعه اراک است و خودِ ده مرکزی آن نیز، به نام وفس خوانده می شود و در محیط خود شارستانی است محصور به کوهستان های مرتفع که به گفته مستوفی، در موضع تفرش از هر کجا بدانجا باید شدن، گریوه (کوه) باید بریدن، زبان اهالی یکی از لهجه های قدیم پارسی و شاخه ای از تاتی محسوب میشود".

    وجه تسمیه وفس

    با توجه به متون اوستائی و پهلوی و سبک شناسی بهار و گویش زبان تاتی در منطقه که این زبان بنا بر تحقیق زبانشناسان شاخه ای از زبان مادی است، بدون شک می توان پنداشت که وفس همان ویس زبان مادی و اوستائی به معنی دهکده، ملک اربابی، عشیره و تبار و خانه و خانمان می باشد.

    طبق گفته دیاکونوف روسی در کتاب تاریخ ماد :

    " ... ویس VIS دو معنی دارد الف) عشیره و تبار، ب) نقطه مسکون یا دهکده ...

    ... ولی ویس، تنها به معنی خاندان و عشیرت نیست بلکه نام متداول دهکده و نقطه مسکون نیز می باشد و این میرساند که در آغاز دهکده ها عشیرتی و خاندانی بودند و بنابراین ‍›› خداوند ویس ››(در اوستا، ویس پتی VISPATI) ، تنها پیر و شیخ خاندان و عشیره نبوده بلکه رئیس ده (دهخدا) نیز محسوب می گشت... ".

    در کتاب گاثاها، ویس ها شوئیتره  SOITHRA نامیده شده است که بخش یا بلوک یا مزرعه می باشد و می بایست بخش یا بلوک با ورزنه که به زبان پارسی باستان وردنه یعنی دهکده گفته میشود، مطابقت داشته باشد و کلمه ورزنه با ریشه فعل ورز به معنی کار کردن مربوط است. ممکن است چند ویس را ورزنه می گفته اند.

     در کتیبه داریوش اول در بیستون اصطلاح ویس پتی موجود است که مردم سلحشور مادی بوده اند که در جماعت و عشیرت ویس زندگی می کردند.

    ویسباخ (WISSBACH) دانشمند ایران شناس ویس را ‹‹ خانه››  ترجمه کرده و بدین سبب ‹‹ ویس پتی ›› را ‹‹ آنان که در کاخ هستند ›› میداند؛ همچنین تولمان (H.G.TOLMAN) از ویسباخ نیز آنسوتر رفته و خودِ کلمه ویس را ‹‹ مقّر سلطنتی›› معنی میکند. دیگر دانشمند ایران شناس آقای کنت (R.G.KENT) ویس را ‹‹ خانه ››، ‹‹ خانه شاهی ›› و ‹‹ خاندان شاهی و دربار›› می شمارد.

    آقای دیاکونوف در صفحه 308 در مورد ویس چنین ادامه داده است :

    "... به نظر ما ویس به معنی جماعت است، جماعتی که در اغاز عشیرتی بوده و بعد به صورت جماهت روستائی درآمده ... " .

    در دانشنامه مزدیسنا ویس به معنی دهکده و ویس پئتی واژه ای اوستائی است که در پهلوی ویس پت شده  یعنی بزرگ ده (دهخدا) سالار قوم و تیره.

    در سانسکریت هند باستان ‹‹ ویسبدان›› به معنی کدخدا و فرمانروایان دهات است که در اوستائی ویس پتی می باشد.

    در فرهنگ زبان پهلوی دکتر فره وشی در مورد واژه ویس چنین آمده است:

    ویس پتی، اوستائی است به معنی بزرگ ده(دهخدا).

    ویس پت = ویس + پت؛  ویس = آب و خاک و روستا؛ جزء دوم کلمه پت که در اوستائی پئتی و در پهلوی پذه ( پات ) و در فارسی امروزی پذ، بذ و بد شده است مانند سپهبد.

    بنابراین در زبان پهلوی، ویس= ناحیه، روستا، دهکده، ملک اربابی و روستا های اطراف آن و ترکیبات آن عبارتند از:

    ویسیه              VISIH = متعلق به دیه یا قبیله ای بودن.

    ویسیک             VISIK = منسوب به دیه، دیهی، دهکده ای و ناحیه ای.

    ویسپوهر                       VISPUHR= نجیب زاده، فردی از خاندان شاهی.

    واستریوش        VASTRYOS= برزگر، دهقان و کشاورز.

    واستریوشان     VASTRYOSAN= نام طبقه برزگران و دهقانان در دوره ساسانی.

    ویسیه نام فرشته ایست که از برای نگهداری ده گماشته شده است.

    ویس در لغت نامه دهخدا:

    ویس در اوستائی به معنی ده وقریه است. ده و طایفه و قبیله. میرویس یعنی بزرگ قبیله؛ در زمان ساسانیان شاهزادگان را ویسپهر ( ویسپور) یعنی زاده خانواده بزرگ می نامیدند. شکل حکومت در ایران قدیم(پیش از مادها) ملوک الطوایفی بود، از چند تیره، عشیره یا ... ترکیب می یافت و محل سکنای آن بلوک خوانده می شد؛ چند عشیره قومی را به وجودمی آورد و محل سکنای آنان را ولایت (ده یو) می گفتند. (به نقل از تاریخ ایران باستان).

    ویس پوهر: مراد از کلمه ویس پوهر( پسر طایفه)، پسر ویس پتی یا ویس بذ ( رئیس طایفه) نبوده است؛ بلکه این لفظ دارای ارزش اجتماعی بیشتری شده بود و شاهزادگان خانواده شاهی را بدان می نامیدند. اما لفظ واسپوهر در مورد اعضاء طبقه نژادگان و نجبای درجه اول به کار میرفت ولی کم کم در اواخر دوره ساسانی کلمه ویسپوهر، از یاد رفته و واژه واسپوهر جای آنرا گرفته است.( به نقل از ایران در زمان ساسانیان ص 120).

    در ایران باستان، فرماندهان را به چهار دسته طبقه بندی کرده اند که در کتب پهلوی و آثار تورفانی نیز درباره آنان مکرر ذکر شده است و این چهار طبقه عبارتند از:

    رئیس خانه – رئیس ده – رئیس طایفه ( ویس بذ ) – رئیس کشور.

    در هر صورت وفس یا ووس، تحریف شده یا دگرگون شده ویس VIS اوستائی به معنی دهکده و روستا می باشد. نمونه آن فراوان است، در فراهان روستای ویسمه را داریم که ویس + مه و در بین گلپایگان و خوانسار روستای ویس موجود است. در لغت نامه دهخدا چندین روستا با نام ویس، ویس آباد در نقاط مختلف ایران آمده است.

    بنا بر نظر دیاکونوف ویس واژه ای هخامنشی و مادی میباشد و می دانیم که گویش مردم وفس، چهرگان، فرک و گورچان شاخه ای از زبان مادی تاتی است و بدون تردید باید گفت که وفس یا ووس همان ویس دوران مادهاست.

    واقعه وفس

    شاه عباس کبیر به هنگام فتح بغداد لشگری به سمت موصل فرستاد و بر آن شهر نیز مستولی گردید و عده ای از مردم آن ناحیه را در« ولایات درگزین » و اطراف همدان یعنی « سرزمین وفس » از توابع اراک فعلی سکونت داد. این دسته از مهاجرین چون در مرام و مسلک با ایرانیان شیعی مذهب توافق عقیدت نداشتند در مواقع مقتضی به کوچکتر بهانه ای باعث زحمت بومیان شده و از تعصب نژادی و دینی چیزی فروگذار نمی کردند.

    همین دسته از مردم سنت و جماعت به سال های سلطه افغانیان بر ایران دست انتقام از آستین جهالت کشیده و پی در پی زحمت افزای ده نشینان اطراف خود می گردیدند و به رهبری اینان، جماعت افغان به نهب و غارت ولایات اطراف خود می پرداختند.

    صاحب کتاب نفیس « عبرت نامه » (1) در ضمن حوادث اصفهان به هنگام تسلط محمود افغان بر آن شهر می نویسد « مقارن این حالات تنگی و گرانی در اصفهان پدید آمد و نصرالله خان را به سه هزار نفر تعیین کرد که در مملکتی که اطاعت دارند گشت و گذار نماید و از هر جا آذوقه به اصفهان نقل کند، هر کس تمرد کند او را قتل نماید و مالش را تاراج کند، نصرالله خان به جانب همدان متوجه شد و اهالی چند بلاد و قری اطاعت کرده آذوقه به اصفهان روان کردند و انها که تمرد کرده کشته، اموالشان به غارت رفت و درست به کار خود نظام نداده بود که به درگزین رسید و آن نزدیک همدان شهری است، به استقبال نصرالله خان بیرون آمدند و لوازم خدمت را تقدیم کردند و اهالی آنجا سنی مذهب و در زمان شاه عباس از اهالی موصل جلای وطن کرده به همدان آمده بودند و در درگزین توطن اختیار نموده و نصرالله خان چند روز در آنجا مکث کرده، 6 هزار سپاه از آنجا بیرون آورده  با افاغنه 9 هزار کس به همدان به غارت و تاراج شد و مطیع را محبت کرده، مخالف را طعم عذاب چشانیده و از حیوانات، آذوقه بسیار گرفته به پنجاه هزار(2) شتر بار کرده به اصفهان فرستاد و در عرض 80 روز این خدمت را به انجام رسانید. بعد از چند روز سپاه تعیین شد و از درگزین، صد هزار نفر بی آذوقه کوچانیده به اصفهان آوردند و در خانه های بی صاحب جای دادند و برای آنها املاک و اقطاع مشخص کردند و آنقدر در اصفهان از خلایق کم شد که هیچ وجود و عدمشان معلوم نشد و اکثر از خانه های شهر خالی بود و از افاغنه مردم بسیار نیز تلف شده بودند و به جای افغان از اهالی درگزین به دروازه ها محافظ و کشیک گذاشتند».

    و نیز همین مؤلف می نویسد ... « منادی از طرف افاغنه ندا در داد که مردم بومی با افغانیان اگر جز مراسم تکریم و احترام به جای آورند جزای آنان تیغ ترکش خواهد بود » ... بین افغانیان و سایر طبقات مراتبی به صورت زیرین بیان می کند « درجه یکم افاغنه. دوم جماعت درگزینی که سنیانند. سوم و چهارم مسیحیون و ارامنه. پنجم مجوسیان. ششم یهودیان. هفتم جماعت رافضی».

    به صورتی که صاحب عبرت نامه نوشته، جماعت درگزینی بعد از کارگذاران دولت اشرفی، شخصیت های بزرگ کشوری و لشگری را تشکیل و به راهنمایی آنان لشگریان افغان، دوست و دشمن خود را تشخیص داده –  مطیع را محبت و مخالف را طعمه آتش غضب خود می نمودند – به رهبری اینان عساکر یغماگر تا به دهات دور افتاده دست یافته و بار گران ضابطه خود را بار، و از آزار مردم ده نشین چیزی فروگذار نمی کردند ( شاید مثال معروف « اگر پدرسوخته نباشه اوغون چه میدونه گنداو کجایه » یعنی « اگر ناجنس نباشد افغانی چه می داند ده گندآب در کجا است » از همین جا منشاء گرفته باشد ).

     به طور خلاصه باید گفت دوره حکومت افغان، حالت عموم موردم کشور زار بود ولی برای مردم نواحی شهرستان همدان و دهستانهای تابعه آن به واسطه همین کوچیده ها، نزارتر و وجود اینان در دوره بدبختی این ملت دردی بالای دردها و عقده غیر قابل حل به شمار میرفته.

    از نقل مورخ مزبور و زمینه واقعه آتی( واقعه وفس ) به خوبی مستفاد می شود که قسمت شمالی شهرستان اراک ( قسمت های وفس و بزچلو و کمی از شمال فراهان) در نیمه دوم دوران صفوی محل سکونت سنییان کوچ نشین یا کوچیده از نواحی موصل بوده که اینان به واسطه رقابت های محلی و مذهبی، با بومیان سخت در زدوخورد بوده اند.

    بر اثر « جنگ شهرگرد » و کشته شدن شاه سلطان حسین صفوی، بین دولت پوشالی افغان و عساکر مهاجم، صلحی به شرح زیر برقرار شد که تمامت قلمرو « علی شکر » تا « سر حد کزاز و فراهان » به قشون آل عثمان واگذار گردد، علیهذا ولایات ... الخ، ولایات تابعه اراک فعلی اکثرا" به دست عساکر آل عثمان افتاد و آنان با اهالی به طور وضوح معامله غالب با مغلوب، آنهم با حفظ تعصبات مذهبی و عادات مرسومه زمان عمل می نمودند؛ از جمله به سال 1136 روز دوشنبه بیست و نهم ذیحجه، عده ای در حدود 10 هزار نفر از عساکر روم به ریاست خانی پاشای سابق الذکر از گردنه وفس پدیدار گشته. سردار قشون جمعی از زعمای ملت را به نام « میرزا کاظم ظهیرالدین» و« قاضی جعفر » و« شمس الدین » و عده ای دیگر را برای اخذ سیورسات طلب داشته و با میل خود خراجی بر آنان مقرر داشتند. اهالی سیه روز وفس بدون تعلل آنرا قبول کرده و به جمع آذوقه اقدام نمودند ولی ساکنین وفس از مردم سنت جماعت متعصب محلی از پیش آمد مزبور که به ملایمت می گذشت نگران گردیده و کسی را از مردمان بی بند وبار بومی وادار به قتل یک نفر از سران سپاه عثمانی نمودند. این واقعه باعث هیجان شدید در میان سنییان و تغییر نابهنگام رؤسای عساکر آل عثمان گردید. فرمانده سپاه یعنی خانک پاشا بدون فوت وقت امر به محاصره دهات تابعه وفس خصوصا" مرکز آن دهات صادر می کند. فرمانده لشگر روم در این واقعه از شرارت و درندگی چیزی فروگذار نمی کند. مردم بی سلاح وفس از طبقه دهاقین که خود را در چنگال درندگان سپاه غالب مشاهده می کردند و راه چاره بر آنان مسدود شده بود، همگی از پشت بام خانه ها، اطراف ده خود را که دریای لشگر در آن متلاطم بود می نگریستند. آیا صدای ضجه آنان کوچکتر اثری در دل فرمانده لشگر نمود یا نه چیزی است که موضوع بحث آتیه این فصل می باشد.

    عصر دوشنبه  29 ماه مزبور، سپاه مهاجم محیط ده را از هر طرف مسدود کرده و منتظر فرمان سپهسالار خود می باشند؛ مردم دهات تابعه وفس به خصوص قریه مرکزی آن، چون دستشان از هر جا کوتاه بود به دنبال ملای ده در معابد و مساجد تهاجم کرده و با ضجه و ناله از خدای خود فرجی بعد از شدت خواهان بودند. مردم خود ده مرکزی دور خانه« ملا شاه بابا » نامی که گویا شخص روحانی ده بود، جمع شده و برای رفع غائله مجلس مشورت آراسته بودند که ناگهان زنان و دختران به قول مؤلف واقعه:

    زنان و دختران از خوف لشگر                      سراسیمه دوان با دیده تر

    در این اثنا رسیده لشگر روم                      محیط خانه ها گشته در آن بوم

    بیک لحظه تمامی را بخواری                        بکشتند و نکردند هیچ یاری

    بعد از واقعه

    از عبارات نویسنده داستان چنان مستفاد می شود که خانک پاشا پس از قتل و غارت ولایات شمالی اراک، پادگانی از نظامیان خود در آنجا برقرار نموده و به طرف همدان مراجعت کرده است.

    پادگان مزبور، راه تردد بر بومیان گرفته و آنانرا از کار مانع می شده است تا بجائیکه بقیه السیف اهالی هم از گرسنگی و فقر تلف گردیده و بهائم آنان را در ظرف یکی دو سال به یغما بردند. می نویسد مردم این سامان که معاش خود را بیشتر از گله داری تأمین می کردند دست و پائی کرده هر یک چند رأس گوسفند و بز و دیگر بهائم، جمع آوری نموده و در صحرا می چراندند. به هنگام چاشتگاهی، بدون مقدمه قبلی برای چندمین بار لشگریان احمد عارف پاشا به ییلاق ریخته و تمامی مال و گوسفندان اهالی را به یغما بردند.

    وی تمامی حوادث واقعه را در حساب سنییان ساکن آن سرزمین گذاشته و می گوید:

    بظاهر قتل و غارت کرده رومی                بباطن پیش رو گردیده سنی

    بهر جا آل عثمان ره نبودی                                  معطل گشته، سنی را ببردی

    که بلدی نماید خانه ها را                                   برون آرند از آن دفینه ها را

    بلای وفس اگر سنی نمی شد                   هر انچ مخفی بدی غارت نمی شد

    بعد از ذکر دهات پانزده گانه سنی نشین که ما سابقا" اسامی آنها را یادداشت نمودیم، می نویسد:« بعد از آن همه روزه عساکر آل عثمان که ازهمدان مأموریت یافته از راه وفس و نواحی آن آمد و شد می کردند و به دهات تابعه ما عبورشان بود و مردم وفس بدین سبب از خوف می گریختند و تاب مقاومت نداشتند. در خانه ها را می شکستند؛ آنچه بود از میوه و غیره غارت می کردند و همه روزه شیون تازه بر پا میشد. تا آنکه وفس یکی از محال ضابط نشین آنان گردید.

    چون آنجا محل ضابط نشین شد هر روزه خراج تازه در کار بود. مردم بیچاره هنوز از توجیه اول فارغ نشده که توجیه دیگر بر آنان تحمیل می شد:

    زتوجیه های ناحق بسکه دادند               تمامی ملک خود بر باد دادند

    نه شب آسایش و نه روز راحت                نبوده هیچکس را این دو حالت

    در پایان قصه می گوید:

    کمینه سید مظلوم مهموم                  در این ایام همیشه بود مغموم

    شب و روز به گریه و زاری بودم و به دموع خود از خدای عالم راه فرج می خواستم تا آنجا که می نویسد:

     بده تو فتح و نصرت چندانکه دانی                              بشاه شیعیان طهماس ثانی

    الهی عمر و دولتش فزون ساز                جمیع دشمنانش سرنگون ساز...

    سپهسالار او را کن تو یاری                                 بروزگار زار ای حی باری

    جنود پادشاه دادگستر                           فزون گردان بحق نور حیدر

    در خاتمه کتاب خود می نویسد: ... این حکایت جهانسوز بتاریخ یوم الاثنین تحریر یافت. تمت الکتاب بعون ملک الوهاب بتاریخ ماتین و ثلاثین واحد بعدالف 1231 تحربر شد.

  • فهرست و منابع تحقیق مقاله روستای وفس vafs

    فهرست:

    وفس vafs ----------------------------------------------------------------    1

    وجه تسمیه وفس  -----------------------------------------------------------    1

    واقعه وفس   ---------------------------------------------------------------    4

    تاریخچه وفس  -------------------------------------------------------------     8

    مشخصات کلی روستای وفس  ---------------------------------------------------    9

    محله های وفس -------------------------------------------------------------    11

    باورهای مردم وفس -----------------------------------------------------------   14

    شخصیتهای مهم وفس  --------------------------------------------------------    15

    بهار وفس در تصاویر    --------------------------------------------------------    17

    صنایع دستی وفس ------------------------------------------------------------   17 

    مساجد وفس    -------------------------------------------------------------    18

    برج حاج محمد خان   --------------------------------------------------------     19

    امامزاده شاهزاده حسین و امامزاده شاه اسماعیل  ---------------------------------------   20

    منابع آب  -----------------------------------------------------------------    21

    باغداری  -------------------------------------------------------------------  22

    منابع و مآخذ ---------------------------------------------------------------   24

     

    منبع:

    نامنامه استان مرکزی (شهرستان اراک- جلد دوم) ؛  محمد رضا محتاط

    منوگرافی روستای وفس، حسینعلی حاجی لو

    گزارشنامه یا فقه اللغه اسامی و امکنه، ابراهیم دهگان

    نام های ماندگار، غلامعلی ولاشجردی فراهانی

    وفس در گذر زمان، جمعی از نویسندگان، تابستان 1378

    شاعران استان مرکزی، زهرا زهره عدلی(پایان نامه)

    کتاب  تاریخ اراک؛ جلد دوم؛ تالیف مرحوم استاد دهگان.

    منو گرافی روستای وفس»(پایان نامه دانشجویی)؛ حسین علی حاجیلو؛ بهار 1379؛

تحقیق در مورد تحقیق مقاله روستای وفس vafs , مقاله در مورد تحقیق مقاله روستای وفس vafs , تحقیق دانشجویی در مورد تحقیق مقاله روستای وفس vafs , مقاله دانشجویی در مورد تحقیق مقاله روستای وفس vafs , تحقیق درباره تحقیق مقاله روستای وفس vafs , مقاله درباره تحقیق مقاله روستای وفس vafs , تحقیقات دانش آموزی در مورد تحقیق مقاله روستای وفس vafs , مقالات دانش آموزی در مورد تحقیق مقاله روستای وفس vafs ، موضوع انشا در مورد تحقیق مقاله روستای وفس vafs
ثبت سفارش
عنوان محصول
قیمت