تحقیق مقاله وصیت و ارث

تعداد صفحات: 14 فرمت فایل: مشخص نشده کد فایل: 23616
سال: مشخص نشده مقطع: مشخص نشده دسته بندی: حقوق و فقه
قیمت قدیم:۸,۵۰۰ تومان
قیمت: ۶,۰۰۰ تومان
دانلود مقاله
کلمات کلیدی: N/A
  • خلاصه
  • فهرست و منابع
  • خلاصه تحقیق مقاله وصیت و ارث

    گویا مساله ارث(یعنى اینکه بعضى از زنده‏ها اموال مردگان را تصاحب کنند)از قدیم‏ترین سنت‏هائى باشد که در مجتمع بشرى باب شده است، و این معنا در توان مدارک موجود تاریخى نیست، که نقطه آغاز آن را معین کند، تاریخ هیچ امت و ملتى، به آن دست نیافته است، لیکن علاوه بر اینکه ارث بردن رسم بوده طبیعت امر هم همان را اقتضا دارد، چون اگر طبیعت انسان اجتماعى را مورد دقت قرار دهیم، خواهیم دانست که مال و مخصوصا مال بى صاحب چیزى است که انسان طبیعتا خواستار آن بوده و علاقمند است آن مال را در حوائج‏خود صرف کند، و این حیازت مال، مخصوصا مالى که هیچ مانعى از حیازت آن نیست جزء عادات اولیه و قدیمه بشر است.

    و نیز دقت در وضع طبیعى بشر ما را به این حقیقت رهنمون مى‏شود، که بشر از روزى که به تشکیل اجتماع دست زده چه اجتماع مدنى و چه جنگلى هیچگاه بى نیاز از اعتبار قرب و ولایت نبوده، (منظور ما از قرب و ولایت چیزى است که از اعتبار اقربیت و اولویت نتیجه‏گیرى مى‏شود)ساده‏تر بگویم که از قدیم‏ترین دوره‏ها بشر بعضى افراد را بخود نزدیکتر و دوست‏تر از دیگران مى‏دانسته، و این احساس و اعتبار بوده که او را وادار مى‏کرده، اجتماع کوچک و بزرگ و بزرگتر یعنى بیت - خانواده - و بطن - دودمان - و عشیره و قبیله - و امثال آن را تشکیل دهد، و بنا بر این در مجتمع بشرى هیچ چاره‏اى از نزدیکى بعضى افراد به بعض دیگر نیست، و نه در دورترین دوران بشر و نه در امروز نمى‏توان انکار کرد که فرزند نسبت‏به پدرش نزدیک‏تر از دیگران است، و همچنین ارحام او بخاطر رحم، و دوستان او بخاطر صداقت، و برده او بخاطر مولویت، و همسرش بخاطر همسرى، و رئیس به مرئوسش و حتى قوى به ضعیفش ارتباطى بیشتر دارد هر چند که مجتمعات در تشخیص این معنا اختلاف دارند، اختلافى که شاید نتوان آنرا ضبط کرد. و لازمه این دو امر این است که مساله ارث نیز از قدیم‏ترین عهدهاى اجتماعى باشد.

    تحول تدریجى ارث:

    این سنت مانند سایر سنت‏ هاى جاریه در مجتمعات بشرى همواره رو به تحول و تغییر بوده و دست تطور و تکامل آن را بازیچه خود کرده است، چیزى که هست از آنجائى که این تحول در مجتمعات همجى و جنگلى نظام درستى نداشته، بدست آوردن تحول منظم آن از تاریخ زندگى آنان بطورى که انسان به تحقیق خود وثوق و اطمینان پیدا کند ممکن نیست، و کارى است‏بس مشکل.

    آن مقدارى که از وضع زندگى آنان براى انسان یقینى است، این است که در آن مجتمعات زنان و افراد ناتوان از ارث محروم بوده‏اند، و ارث در بین اقرباى میت مخصوص اقویا بوده، و این علتى جز این نداشته که مردم آن دوره‏ها با زنان و بردگان و اطفال صغیر و سایر طبقات ضعیف اجتماع معامله حیوان مى‏کردند، و آنها را مانند حیوانات مسخر خود و اسباب وسائل زندگى خود مى‏دانستند، عینا مانند اثاث خانه و بیل و کلنگشان، تنها بخاطر سودى که از آنها مى‏بردند به مقدار آن سود براى آنها ارزش قائل بودند و همانطور که انسان از بیل و کلنگ خود استفاده مى‏کند ولى بیل و کلنگ از انسان استفاده نمى‏کند، افراد ضعیف نامبرده نیز چنین وضعى را داشتند، انسانها از وجود آنها استفاده مى‏کردند ولى آنان از انسان استفاده نمى‏کردند، و از حقوق اجتماعى که مخصوص انسانها است‏بى بهره بودند.

    و با این حال تشخیص اینکه قوى در این باب چه کسى است؟مختلف بود، و زمان به زمان فرق مى‏کرد، مثلا در برهه‏اى از زمان مصداق قوى و برنده ارث رئیس طایفه و رئیس ایل بود، و زمانى دیگر ارث را مخصوص رئیس خانه، و برهه‏اى خاص شجاع‏ترین و خشن‏ترین قوم بود، و این دگرگونگى تدریجى باعث مى‏شد که جوهره ارث نیز دگرگونگى جوهرى یابد.

    و چون این سنت‏هاى جاریه نمى‏توانست‏خواسته و قریحه فطرت بشر را تضمین کند، یعنى سعادت او را ضمانت نماید، قهرا دستخوش تغییرها و دگرگونى‏ها گردید، حتى این سنت در ملل متمدنى که قوانین در بینشان حاکم بوده است، و یا حداقل سنت‏هائى معتاد و ملى در بینشان حکم قانون را داشته، از این دگرگونگى دور نمانده است، نظیر قوانین جارى در روم و یونان و هیچ قانون ارثى که تا به امروز بین امتها دایر بوده به قدر قانون ارث اسلام عمر نکرده، قانون ارثى اسلام از اولین روزى که ظهور یافت تا به امروز که نزدیک چهارده قرن است عمر کرده است.

    وراثت در بین امتهاى متمدن:(محرومیت زنان و فرزندان صغیر از ارث)

    یکى از مختصات اجتماعى امت روم این است که رومیها براى بیت - دودمان - بخودى خود استقلال مدنى قائل بودند، استقلالى که بیت را از مجتمع عمومى جدا مى‏ساخت و او و افراد او را از نفوذ حکومت در بسیارى از احکامش حفظ مى‏کرد ساده‏تر بگویم آنچنان براى بیت استقلال قائل بودند که حکومت‏حاکم بر اجتماع نمى‏توانست‏بسیارى از احکام که مربوط به حقوق اجتماعى بود در مورد افراد آن بیت اجرا کند بلکه به اعتقاد رومیان بیت‏خودش در امر و نهى و جزا و عقوبت و امثال آن مستقل بود.

    و رب بیت(رئیس دودمان)، معبود اهل خود یعنى زن و فرزند و بردگان خودش بود، و تنها او بود که مى‏توانست مالک باشد و مادام که او زنده بود غیر او کسى حق مالکیت نداشت، و نیز او ولى اهل بیت‏خود، و قیم در امور آنان بود و اختیارش بطور مطلق در آنان نافذ بود، و خود او که گفتیم معبود خانواده خویش بود، خودش رب البیت‏سابق را مى‏پرستید، و اگر این خانواده مالى مى‏داشتند، بعد از مردنشان تنها رئیس بیت وارث آنها مى‏شد، مثلا اگر فرزند این خانواده با اجازه رب البیت مالى بدست آورده، و سپس از دنیا مى‏رفت، و یا دخترى از خانواده از راه ازدواج - البته با اجازه رب البیت - مالى را بدست آورده بود، و از دنیا مى‏رفت و یا یکى از اقارب مالى به همان طور که گفتیم اکتساب مى‏کرد و بعد مى‏مرد، همه این اموال به ارث به رب البیت مى‏رسید، چون مقتضاى ربوبیت و مالکیت مطلق او همین بود که بیت و اهل بیت و مال بیت را مالک شود.

    و چون رب البیت از دنیا مى‏رفت‏یکى از پسران و یا برادرانش کسى که اهلیت ربوبیت را مى‏داشت و سایر فرزندان او را به وراثت مى‏شناختند وارث او مى‏شد، و اختیار همه فرزندان را بدست مى‏گرفت، مگر آنکه یکى از فرزندان ازدواج مى‏کرد، و از بیت جدا مى‏شد، و بیتى جدید را تاسیس مى‏کرد، که در اینصورت او رب بیت جدید مى‏شد، و اگر همه در بیت پدر باقى مى‏ماندند نسبتشان به وارث که مثلا یکى از برادران ایشان بود همان نسبتى بود که با پدر داشتند، یعنى همگى تحت قیمومت و ولایت مطلقه برادر قرار مى‏گرفتند.

    و همچنین گاه مى‏شد که پسر خوانده رب البیت وارث او مى‏شد، چون پسر خواندن یعنى کودکى بیگانه را پسر خود نامیدن رسمى بود دایر در بین مردم آن روز، همچنان که در بین عرب جاهلیت این رسم رواج داشت و اما زنان یعنى همسر رب البیت، و دخترانش و مادرش، به هیچ وجه ارث او را نمى‏بردند، و این بدان جهت‏بود که نمى‏خواستند اموال بیت‏به خانه بیگانگان یعنى داماد بیت منتقل شود، و اصولا این انتقال را قبول نداشتند، یعنى جواز انتقال ثروت از بیتى به بیت دیگر را قائل نبودند.

    و شاید این همان مطلبى است که چه بسا بعضى از دانشمندان گفته‏اند: رومیان قائل به ملکیت اشتراکى و اجتماعى بودند و ملکیت فردى را معتبر نمى‏دانستند و من خیال مى‏کنم منشا این نقل همان باشد که ما گفتیم، نه ملکیت اشتراکى، چون اقوام همجى و متوحش هم از قدیم‏ترین زمانها با اشتراک ضدیت داشتند، یعنى نمى‏گذاشتند طوائفى دیگر صحرانشین در چراگاه و زمین‏هاى آباد و سر سبز آنان با ایشان شرکت داشته باشند، و از آنها تا پاى جان حمایت مى‏کردند، و در دفاع از آنها با کسانى که طمع به آنها بسته بودند مى‏جنگیدند، و این نوع ملکیت نوعى عمومى و اجتماعى بود که مالک در آن شخص معینى نبود، بلکه هیات اجتماعى بود.

    و البته این ملکیت منافاتى با این معنا نداشت که هر فردى از مجتمع نیز مالک قسمتى از این ملک عمومى باشد و آن را به خود اختصاص داده باشد.

    و این نوع ملکیت نوعى است صحیح و معتبر، چیزى که هست اقوام وحشى نامبرده نمى‏توانستند آنطور که باید و بطور صحیح امر آن را تعدیل نموده، به وجه بهترى از آن سود بگیرند، اسلام نیز آن را به بیانى که در سابق گذشت محترم شمرده است.

    و در قرآن کریم فرموده: "خلق لکم ما فى الارض جمیعا" (1)

    پس مجتمع انسانى در صورتى که مجتمعى اسلامى باشد، و در تحت ذمه اسلام قرار داشته باشد مالک ثروت زمین است، البته مالک به آن معنایى که گذشت، و در مرحله‏اى پائین‏تر مجتمع اسلامى مالک ثروتى است که در دست دارد و به همین جهت اسلام ارث بردن کافر از مسلمان را جایز نمى‏داند. و براى این نظریه آثار نمونه‏هایى در پاره‏اى از ملت‏هاى حاضر دنیا هست، مى‏بینیم که به اجانب اجازه نمى‏دهند اراضى و اموال غیر منقوله وطنشان، و امثال آن را تملک کنند. و از همین که در روم قدیم بیت‏براى خود استقلال و تمامیتى داشت، این عادتى که گفتیم در طوائف و ممالک مستقل جارى بود، در آنان نیز جریان یافت. و نتیجه استقرار این عادت و یا بگو این سنت در بیوت روم، بضمیمه این سنت که با محارم خود ازدواج نمى‏کردند، باعث‏شد که قرابت در بین آنان دو جور بشود، یک قسم از قرابت‏خویشاوندى طبیعى، که ملاک آن اشتراک در خون بود و همین باعث مى‏شد ازدواج در بین محارم ممنوع، و در غیر محارم جایز باشد، و دوم قرابت رسمى و قانونى، که لازمه‏اش ارث بردن و نفقه و ولدیت و غیره و عدم اینها بود. در نتیجه فرزندان نسبت‏به رب البیت و در بین خود، هم قرابت طبیعى داشتند، و هم قرابت رسمى، و اما زنان تنها قرابت طبیعى داشتند نه رسمى، به همین جهت زن از پدر خود و نیز از فرزند و برادر و شوهر و از هیچ کس دیگر ارث نمى‏برد، این بود سنت روم قدیم. و اما یونان در قدیم وضعش در مورد خانواده‏ها و بیوت و تشکل آن چیزى نزدیک به وضع روم قدیم بود، و ارث در بین آنان تنها به اولاد ذکور آنهم به بزرگترشان منتقل مى‏شد، و زنان همگى از ارث محروم بودند، چه همسر میت و چه دختر و چه خواهرش، و نیز در بین یونانیان فرزندان خردسال و سایر خردسالان ارث نمى‏بردند، اما از یک جهت نیز شبیه به رومیان بودند، و آن این بود که براى ارث دادن به فرزندان خرد سال و هر کس دیگرى که دوستش مى‏داشتند چه همسران میت و چه دختران و خواهرانش چه اینکه ارث کم باشد و یا زیاد بحیله‏هاى گوناگونى متشبث مى‏شدند، مثلا با وصیت و امثال آن راه را براى این خلاف رسم هموار مى‏کردند، که انشاء الله در بحثى که در باب وصیت داریم راجع به این مساله باز صحبت‏خواهیم کرد. و اما در هند و مصر و چین مساله محرومیت زنان از ارث بطور مطلق، و محرومیت فرزندان خردسال و یا بقاى آنان در تحت ولایت و قیمومت تقریبا نزدیک به همان سنتى بوده که در روم و یونان جارى بوده است.

  • فهرست و منابع تحقیق مقاله وصیت و ارث

    فهرست:

    ارث بردن از چه تاریخى آغاز شد

    تحول تدریجى ارث

    وراثت در بین امتهاى متمدن:(محرومیت زنان و فرزندان صغیر از ارث)

    قوانین ارث عصر جدید

    وصیت در اسلام و در سایر سنت‏ها

     

     

    منبع:

    ندارد.

تحقیق در مورد تحقیق مقاله وصیت و ارث, مقاله در مورد تحقیق مقاله وصیت و ارث, تحقیق دانشجویی در مورد تحقیق مقاله وصیت و ارث, مقاله دانشجویی در مورد تحقیق مقاله وصیت و ارث, تحقیق درباره تحقیق مقاله وصیت و ارث, مقاله درباره تحقیق مقاله وصیت و ارث, تحقیقات دانش آموزی در مورد تحقیق مقاله وصیت و ارث, مقالات دانش آموزی در مورد تحقیق مقاله وصیت و ارث ، موضوع انشا در مورد تحقیق مقاله وصیت و ارث
ثبت سفارش
عنوان محصول
قیمت