مقدمه:
در نگاهى به معمارى و هنر اسلامى دو وجهه نظر معنوى و صورى درآراءمستشرقینى چون«بورکهارت»و«کربن»از یکسو و«آرنولد»و«گدار»از سوى دیگرظهورى کامل دارد. بورکهارت و کربن و اتینگهاوسن چنان به هنر اسلامى نگریستهاند کهحتى در خانه ساده کعبه جهانى از رمز و راز دیدهاند ،در حالى که نگاه پوزیتویستى گدارو آرنولد و کونل به معمارى و نقاشى چنان است که گویى اسلام در آغاز چون فکر واندیشه مردم بادیه نشین،برهوتى بىفکر و هنر بیش نبوده است (3) .هر چند میان این دواندیشه جدایى و شقاقى بنیادى وجود دارد،اما گهگاه به هم نزدیک مىشوند.گدار کسانىرا که هنر معمارى اسلامى را اغلب از طریق مطالعه در عناصر مختلف ایرانى،بیزانسى وغیره مورد مطالعه قرار مىدهند مورد انتقاد قرار مىدهند.به عقیده او هنر قبل از هر چیزانعکاس روح هنرمند و جلوه نمایان قدرتهایى است که آن را رهبرى مىکنند،و تکنیکمعمارى هم مانند تکلم جز وسیله ابراز و آلتى در خدمت«روح»نیست.عامل اصلى درمعمارى هم بیش از هر چیز وجود معمار است و اصل مهم در هنر معمارى یک قوم، روحاجتماعى آن قوم است.به نظر گدار معمارى یونان نه یک طریقه ساختمان بلکه عصارهنمایان روح موزون پسند قوم یونانى است.معمارى رومى از ریشه گرفته تا شاخ و برگشمظهر صفات نظم و قدرت و اوتیلیتاریسم(مذهب سودانگارى)آنان است که از ممیزاتروح رومى برشمرده مىشود.معمارى بیزانسى پرتوى از آمیزش روح آسیایى و یونانىبیزانس است،چنانکه کلیساهاى بزرگ غرب عظمت روح و پرستش آنان را مىنماید. على رغم این نظر،او مجددا از نظرگاه معنوى و روحانى درباره هنر اسلامى دور مىشود. گدار معتقد است که روح اسلام در آغاز عقیم بود و جز اصول اخلاقى چیزى همراهنداشت. از این نظر نمىتوانستبا ایجاد الهامى یک هنر جدید را ابداع کند.از این لحاظ گدار،اسلام را براى ابداع هنرى به مراتب ضعیفتر از مسیحیت محسوب مىدارد) . به همین جهت نیز او معمارى اسلامى را مبدع نمىداند.به این معنى که به زعم او اغلب آنچهدر اسلام ابداع شد بسیار بد و نا موزون بود،چون نه شکل تازهاى در ساختمان ابداع نمودو نه یک روش پارتنون (Partenon) و پانتئون (Pantheon) ساختمانى را تکمیل کرد.ازاین نقطه نظر هیچیک از ساختمانهاى اسلامى قابل مقایسه با«پانتئون رم»یا«کلیساىآمین» (Amiens) نیستند.مساجد هم رویهمرفته جنبه اقتباسى دارند.
در مقابل این نظر،بورکهارت در شرح پیدایى معمارى اسلامى از جمله در اشاره بهقبه الصخره(گنبد سنگ بزرگ)در بیت المقدس-که شرحش خواهد آمد-معتقد استنخستین فضایى که توانست کمال گنبد مرکزى معمارى رومى و بیزانسى را ظاهر گرداند،تنها اقلیمى اسلامى بود.در این اقلیم خلوص عرفان افلاطونى خویش را نمودار مىکند.
این خلوص در توحید و یگانگى خداى متعال و ازلى و ابدى ظهور مىنماید .به نظر اونقطه اشتراک هنر بیزانسى و هنر آغازین اسلامى در همین عناصر افلاطونى هنر بیزانساست،همچنین ساحتحکمت اشراقى هنر بیزانس که در اسلام نیز منعکس است مىتواندعنصر وحدت بخش این دو باشد.در اینجا مىتوان این نظر گدار را پذیرفت که اسلام ابتدا بیشتر سفارش دهنده بود ومعماران زرتشتى ایران و مسیحى بیزانس سفارشات هنرى حکمرانان و ثروتمندانمسلمان را طراحى و اجراء مىکردند،اما به تدریجبه اقتضاى مواجید و احوالات و نگرشدینى خود که از وحى و تعلیم قرآنى پیامبر و ائمه نشات مىگرفت در عناصر ناسازگار وبیگانه با ذوق و تفکر دینى اسلام تغییر دادند و آن را به روح خود نزدیکتر ساختند،تاآنکه به تدریجبینش دینى ناشى از علم و بصیرت روحانى که با ابتداى به آیه شریفه قرآنى«کل من علیها فان»جهان ماده و دنیا را سر به سر خیالى و فانى تلقى مىکرد،دلبستگى بهدوام ابنیه و عمارات را بىوجه یافتند.بنابر این نمىتوان در مطالعه هنر اسلامى به صرفآنچه مسلمانان از عالم شرک یونانى-مسیحى و ایرانى-زرتشتى اقتباس کردند به تئورىو تبیین مبانى معمارى اسلامى پرداخت،بلکه باید مبادى هنر مقدس اسلامى را مولودالهامى درونى دانست که از عالم قدس اسلامى پرتو گرفته و در تمام تجلیات فکرى و هنرى آشکار گردید.
همین مبانى و مبادى روحانى است که موجب گردیده است هنر اسلامى على رغمکثرت مواد و اقوام و اقلیمها بیش از هنر دیگر ملل یگانگى پیدا کند.بورکهارت تنها هنربودایى را در این مورد قابل قیاس با هنر اسلامى مىداند.با این تفاوت که عاملوحدت بخش در هنر بودایى مضامین هنرى است،از جمله«شمایل بودا»در حالاتتکوین و تمکین روح و تفکر یا تعلیم و«گل نیلوفر»آبى همچون تصویرى از روح که دربرابر پرتو ازلى مىشکفد و«ماندالا»(در سانسکریتبه مفهوم دایره است و در آیین بودا، افلاک را به مفهومى دینى با دوایر جلوهگر مىساختند)که همچون مظهر هماهنگى افلاکنمودار مىشود.اما در هنر اسلامى صور و الحان از حواس ظاهر دور مىشوند و حتىظاهرا بر پایه تعلیمات دینى تکوین نمىیابند،با این وجود روح دینى خود را کاملا بروزمىدهند.و على رغم فقدان مضمون و موضوع مقدس،مقدسند.در حقیقت وحدت هنراسلامى به وحدت الهام و فیضان و جوشش روح و سنت اسلامى بر مىگردد. ارنست کونل هنر شناس مشهور آلمانى در باب معمارى اسلام در آغاز،چنینمىگوید:پیغمبر(ص)و جانشینان اولیه او که از هر گونه تجمل بیهوده صرفنظر مىکردندبه هیچ وجه نخواستند از قدرت روز افزون سیاسى و مذهبى خویش جهت ایجاد کاخهاىعظیم و عبادتگاههایى مجلل استفاده نمایند.ولى در سال 661 میلادى تغییرى اساسىبه وجود آمد و خلافت از مدینه به دمشق منتقل گردید.در اینجا در پایتخت قدیمىسوریه،به زودى ایجاد عبادتگاههایى براى مذهب فاتح آغاز مىشود که از نظر تجمل،در مقایسه با معابد کفار و کلیساهاى مسیحیت،چیزى کسر ندارد.
عبارات فوق آیا به معنى سیر به سوى کمال است؟
قدر مسلم این است که نپرداختن پیامبر و خلفاى راشدین به بناهاى عظیم در حقیقترجوع به عدم توجه انبیاء و اولیاء به دنیا دارد،از اینجا هر چه تاریخ دین از صدر خویشدور مىشود،از عمق و باطن و سادگى آن کاسته بر سطحیت و ظاهر پرستى و تشریفاتآن افزوده مىشود.به این معنى،مؤمنین به جاى رفتن به اصل و باطن به ظاهر دینمىپردازند،مساجد و معابد و کلیساى ساده اولیه به تدریجسادگى خویش را از دستمىدهند و تجمل و عظمت ظاهر بر آنها غلبه پیدا مىکند. در تمدن اسلامى نیز چون هر تمدن دینى،چنین سیرى تکوینى در معمارى دینى وسنتى جامعه صورت گرفته است،على الخصوص عدم حضور محک و معمارى کههمه چیز به آن عرضه و حق و باطل آن تعیین شود این حالت را تشدید کرد،اما به تدریجعالم اسلامى در معمارى نیز اقامه گردید و از برخى جهات مهمترین هنر دین اسلامبه شمار آمد. به هر تقدیر معماریى در تمدن اسلامى شکل گرفت که در آن معمارى یونانى،سریانى، ایرانى،هندى و مصرى شرکت داشتند و اعتقادات اسلامى اساس تالیف اینمعماریهاى متفاوت بود.ساختمان ساده مسجد مدینه از اولین صور مساجد اسلامىاست،اما این ساختمان چیزى نبود جز مقدارى سنگچین که قسمتى از سقف آن را بالیفهاى خرما پوشانده به صورت سایهبان در آورده بودند.ابتدا جهت قبله به سوىبیت المقدس بود و سپس به سوى کعبه تغییر کرد.صورت و معناى این ساختمان مبناى همهمساجد اولیه اسلام قرار گرفت.در این ساختمان هیچ اثر بیگانه یونانى-رومى یا ایرانىوجود نداشت و کاملا مستقل بود.وجود امام و ماموم و جهت قبله و محل وضو و ورودصورتى خاص به مسجد اولیه مىداد (7) .اما از آنجا که در دوره امویه اولین مساجد بابهرهگیرى از هنر ملل و نحل مغلوب اسلام ساخته شدند،این اصول را مىبایستى باروایت پیامبر در باب عرش الهى و نیز ساختمان مکعب شکل کعبه بر ماده بناهاىساخته شده تحمیل مىکردند تا صورت اسلامى پیدا کند.
عناصر اولین مساجد و اماکن مقدس اسلامى اغلب کلیساهاى مسیحى بیزانسى واراند، قبه الصخره،مسجد الاقصى و مسجد جامع دمشق اموى چنیناند.در واقع تعداد زیادى ازکلیساها را در شام(سوریه،لبنان،فلسطین و اردن)به مسجد مبدل کرده بودند. این امریعنى تبدیل کلیسا به مسجد با تغییر دادن جهت آن در نواحى شمال مکه از شرق به طرفجنوب صورت گرفت ،به طورى که ایوان طویل ستوندار آن به حرم عریضى مبدل گشت. براى ساختن محراب در جهت دیوار رو به مکه،طرح کلیسا به عنوان سر مشق قرار گرفتو براى ایجاد مناره از برجهاى قدیمى آژیر استفاده شد رواق مسجد که در جهت محرابقرار گرفته بود تعریض شد و به تدریج مناره به مرکز دیوار بنا تغییر مکان یافت. سبک فوق،سبک اغلب مساجدى است که به دست امویان در شرق و غرب ساختهشد و پس از احیاى معمارى ایرانى در شرق،در غرب استمرار یافت مسجد اموى دمشقبه عنوان نمونه مساجد ستوندار نمونه خوبى براى مساجد غرب عالم اسلامى گردید.
براى ساختن«مسجد اقصى»در محوطه حرم شریف بیت المقدس نیز از بعضى ازقسمتهاى کلیساى یوستینیانوس استفاده و«مسجد قرطبه»بدون عدول از سبک و طرحسورى ساخته شد. شکل مسجد نیز بنابر مناطق مختلف متفاوت شد.در مصر به صورتمربع،در سوریه به شکل مستطیل افقى و در مراکش به صورت یک مستطیل عمودى ظاهرگردید.تنها«مسجد عمر»در بیت المقدس که در حقیقت مسجد نیست از این قاعده عدولکرده و به صورت یک هشت ضلعى ستارهوار ساخته شد.این مسجد بر گرد سنگىبر آمده از زمین بنا شده است بنابر روایات تورات این سنگ محل ذبح اسحاق و بنابربرخى روایات اسلامى محل فرود اسراى حضرت نبى(ص)در سرزمین پیامبران است. طاقهاى(رواق به عربى)نعل اسبى از ممیزات معمارى اکثر مساجد عصر اموى است، کهدر اینجا به کار گرفته شده است قبه الصخره بخش میانى مسجد چونان سمبولى از مرکزجهان(ناف عالم)با عناصر سبمولیک دیگر از جمله عدد چهل که شعار اولیاء الهى استو در روایتحضرت نبى ستونهاى جهان در همه اعصارند بنا گردیده و با موزائیکهاىبیزانسىوار و بعد عثمانى تزیین شده است