راه نیافتن باورها و ارزشها به حوزه کنش ها و هنجارها
1. در میان مکاتب و دیدگاههاى مختلفى که به تبیین و تحلیل تحولات اجتماعى و کنشهاى انسانى در جوامع بشرى پرداختهاند، همچون مارکسیسم، نخبه گرایى، کارکردگرایى، ساخت گرایى و... به نظر مىرسد دیدگاه فرهنگگرا، دیدگاهى است که نسبتبه دیگر نظریههاى رقیب، تا حدى به مبانى اندیشهاسلامى نزدیکتر است.
بر اساس نظریه فرهنگگرا (Culturalism Theory) ، کنشهاى فردى و جمعى افراد در جوامع مختلف، تحت تاثیر فرهنگ به عنوان کل پیچیدهاى (Complex whole) از اعتقادات، باورها، ارزشها و آداب و رسوم موجود آن جامعه شکل مىگیرد. (1) از این دیدگاه، فرهنگ زیربناى تحولات اجتماعى و تعیین کننده راه زندگى انسانهاست و به زندگى آنان معنى و هدف مىبخشد.
ابونصر فارابى (259-339 ق) با تکیه بر همین دیدگاه، جامعههاى انسانى را بر اساس فرهنگ و ارزشهاى غالب در آنها به شهرها (مدینهها)ى فاضله و غیر فاضله تقسیم مىکند: «شهرى که قصد (ساکنینش) از اجتماع در آن، تعاون در چیزهایى است که آنها را به سعادت مىرساند در حقیقت مدینه فاضله است.» (2) مدینهغیر فاضله (جاهلیه) در اقسام خود به همان نسبتى که فرهنگ و خلقیات مردمانش رو به سقوط و تباهى مىرود، از مدینهفاضله فاصله مىگیرد. مدینههاى کرامیه، جماعیه، تغلبیه، ضروریه، نزاله و... هر یک داراى فرهنگهایى از قبیل بزرگى جویى، آزادیخواهى (از هر قید و بندى)، اعتقاد به اصل «الحق لمن غلب»، اکتفا کردن به ضروریات مادى زندگى و... هستند (3) . هر چند برخى از پژوهشگران به فارابى نسبت دادهاند که علىرغم اعتقاد به تحولپذیرى ذاتى انسان، مدینههاى غیرفاضله را قابل دگرگونى تکاملى ندانسته، به گونهاى که گویى آن روشها یا ثابت است و یا منجر به تباهى و فناى محض مىشود (4) ، باید گفت فارابى در «سیاست مدنیه» پدید آمدن مدینهفاضله از بطن مدینههاى ضروریه و جماعیه را آسانتر و ممکنتر دانسته است (5) . بدین ترتیب فارابى، حیات و دگرگونى جامعههاى مختلف را بر اساس فرهنگ حاکم بر آنها تحلیل و تبیین مىکند.
از متفکران غیر مسلمان نیز ماکس وبر (1864-1920م) نقطهثقل تحلیلهاى جامعه شناختى خود را بر فرهنگ مىگذارد (6) و «جامعه شناسى تفهمى» خود را بر «درون فهمى» و شناخت و تحلیل انگیزههاى افراد در رفتارى که از خود بروز مىدهند، بنیان مىنهد و از این طریق فرهنگ را مبناى انگیزهها و رفتارهاى آدمى معرفى مىکند: در نهایت امر فقط ارزشهایى که هر کس مىپذیرد به زندگى او در جامعه مفهوم مىبخشد و این مفهوم را آنچه که فرهنگ نامیده مىشود استوار مىکند. (7)
فرهنگ، انگیزه ، رفتار
هر چند تبیین نظر اسلام در مورد دلایل و عوامل ظهور و بروزتحولات اجتماعى و رفتارهاى انسانى، خود مىتواند دستمایه پژوهشى ژرف و کارساز قرار گیرد، در این مقاله نگارنده در صدد استبا مفروض گرفتن نظریه اصالت فرهنگ و از منظر آن به بررسى یکى از معضلات و ناهنجاریهاى موجود در جامعه بپردازد. این امر که نشانههایى از بحران شخصیت را نیز با خود به همراه دارد و براحتى در زندگى روزمره فردى و اجتماعى ما ملاحظه مىشود، عبارت است از فقدان همخوانى و هماهنگى میان رفتارها و کنشهاى فردى و اجتماعى غالب افراد جامعه با اعتقادات و ارزشهایى که ابراز مىکنند و خود را به آن پایبند نشان مىدهند. و به عبارت دیگر راه نیافتن باورها و ارزشها به حوزه کنشها و هنجار ها.
2. پیش از ورود به بحث این نکته را باید تذکر داد که انگشت گذاشتن بر روى برخى از معضلات فکرى فرهنگى جامعه، اولا به معنى نادیده گرفتن فضایل و ارزشهاى آن نیست. ثانیا اگر این کار به روش علمى تحقیقى و به دور از احساسات و سیاستزدگى صورت گیرد، بیشتر مىتوان به حل آن معضلات و صیقل یافتن هر چه بیشتر اندیشه و عمل جامعه امید بست. خواننده فهیم بخوبى مىداند که مسکوت گذاشتن یک درد اجتماعى، هر چند با دهها توجیه و مصلحت اندیشى صورت گیرد، نه تنها اندکى از تاثیرات زیانبار آن نمىکاهد، که در غفلتسرخوشانه ما آن درد، ریشههاى خود را محکم مىکند و حوزههاى وسیعترى از حیات فردى و اجتماعى ما را در بر مىگیرد.
3. در بیان عناصر و مؤلفههاى فرهنگ هر جامعه، غالبا سه عنصر را نام مىبرند: باورها (Cognitions) ، ارزشها (Values) و شناخت ها و گرایش ها (Attitudes) . (8) مفروض دیدگاه فرهنگگرا این است که برآیندى از این سه عنصر به شکل یک الگوى کلى و راهنماى عمل (Style of life) ، کنش و رفتار فردى و اجتماعى انسان را سمت و سو مىدهد و عامل مبین رفتار انسانى است. (9) این دیدگاه براى اثبات درستى مفروض و شیوه تحلیل خود، دلایل و شواهد فراوانى نیز، حاضر و آماده در اختیار دارد. اما از آنجا که در ابتداى مقاله با مفروض گرفتن این دیدگاه، بررسى صحت و سقم آن را به مجالى دیگر واگذار کردیم، در اینجا (آن چنان که در پژوهشهاى علمى پذیرفته شده است)، با فرض صحیح بودن آن بحث کرده، پس از ذکر نمونههایى به منظور تبیین موضوع مقاله، تمرکز خود را معطوف به امرى دیگر، یعنى بررسى ریشهها و دلایل این معضل فرهنگى اجتماعى مىنماییم.
نگاهى نه چندان دقیق به روابط انسانى موجود در جامعه ما بیننده را با مواردى رو به رو مىسازد که با توجه به آموزههاى دینى و ارزش هاى فرهنگى مورد قبول اکثریت مردم بسختى مورد انتظار و توجیه پذیرند. در حالى که فرهنگ ما، خصوصا به لحاظ عناصر ادراکى و ارزشى آن، سرشار از مفاهیم و الگوهاى مثبت و سازنده است، این باورها و ارزشها کمتر (آن چنان که در یک فرایند جامعهشناختى مورد انتظار است)، به صورت هنجار درمىآیند و به عرصهزندگى فردى و اجتماعى راه مىیابند.
به عنوان نمونه علىرغم اعتقاد به لزوم تواضع و فروتنى در مقابل دیگران، هر کس و از هر قشر و گروهى که باشند، در عمل نوعى رابطهقدرت بر روابط انسانى موجود در جامعه ما، حاکم است; به طورى که با اندکى دقتبه عنوان مثال مىتوان چندین گونه برخورد و مواجهه، بسته به مقام و موقعیت و میزان «کارآمدى» مخاطب، تشخیص داد.
نمونهاى دیگر: در حالى که در حوزهباور و اعتقاد، رعایت قانون و احترام گذاشتن به آن امرى لازم و حتى واجب شرعى تلقى مىشود، در حوزه کنش و رفتار، قانون و مقررات امرى است که باید به هر صورت ممکن و با توسل به هر حیله شرعى و عرفى از آن فرار کرد و تن دادن به آن نوعى ضعف و ساده لوحى تلقى مىشود.
باز نمونهاى دیگر:در عناصر ادراکى فرهنگ ما، از جمله در احادیث و روایات منقول از ائمه طاهرین(ع)، کار و تلاش و گذراندن زندگى از حاصل دسترنج و تلاش مفید به حال جامعه (اعم از کار فکرى و بدنى) مورد تاکید بسیار واقع شده است و ائمهما علىرغم در اختیار داشتن ثروت کافى، هیچگاه از کار و تلاش سازنده باز نمىایستادند (10) . از حیث جنبههاى احساسى فرهنگ نیز امروزه ما در صحبتهایمان براى کار و تلاش صادقانه ارزش زیادى قائل هستیم اما در عمل، کسانى در نظر ما موفق محسوب مىشوند و مورد تکریم و اعجاب قرار مىگیرند که بتوانند با کار کمتر و راحتتر، درآمد بیشترى کسب کنند و در مدت کمترى به جمعآورى ثروتهاى کلان توفیق یابند.
باز هم نمونهاى دیگر: در حالى که عمل به وعده و خوش قول بودن از ارزشهاى مسلم فرهنگى و دینى ماست، امروزه در چارچوب روابط اجتماعى مبتنى بر قدرت، کسى که بموقع و سر وقت در جلسات و قرارها حاضر شود، بیکار و فاقد موقعیتبالاى اجتماعى تلقى مىشود و برعکس، فردى که دیگران را منتظر مىگذارد و «به دلیل کثرت مشاغل و مسؤولیتهاى گوناگون» فرصت انجام تعهدات خود را ندارد، از موقعیت و «پرستىژ» اجتماعى برخوردار مىگردد. زیر پا گذاردن حقوق اجتماعى دیگران، بزرگنمایى و مهم دانستن کارهاى خود، تحقیر و بىاهمیت جلوه دادن کارها و فعالیتهاى دیگران ،تفاخر و تبختر، فقدان تساهل و تسامح در برخوردهاى فردى و اجتماعى و نمونههایى از این دست در میان گروهها و قشرهاى مختلف بالا و پایین جامعه بوفور یافت مىشود. هرچند در کنشهاى سیاسىاجتماعى گروههاى مختلف، از خرد و کلان، مىتوان نمونههاى فراوان و بااهمیتترى نیز سراغ گرفت که از تاثیرات منفى بیشترى نیز برخوردارند، نگارنده با ذکر مثالهاى فوق تعمدا مایل است تحلیل را در سطح خرد و حوزه فرهنگ عمومى نگاه د ارد تا از پیچیدگى غیر ضرور بحث و تداخل حوزهها جلوگیرى شود.
4. کنش نابهنجار تا زمانى که بار ضد ارزشى خود را حفظ کرده و کنشگر، خود را در مقابل جامعه و وجدان خود خلافکار احساس مىکند، به لحاظ اجتماعى چندان نگران کننده نیست. چرا که همین بار منفى توان محدودسازى کنش نابهنجار و جلوگیرى از تسرى آن به عرصه رفتارهاى بهنجار اجتماعى را دارد. اما هنگامى که در یک فرایند نزولى، کنشهاى نابهنجار و ضد ارزشى آن چنان در عرصهعمل اجتماعى جا باز مىکنند و عادى مىشوند که بتدریجبار منفى خود را از دست داده، خود به صورت منشا ارزشها و هنجارهاى جدید ظاهر مىشوند، جاى نگرانى و احساس خطر وجود دارد. چرا که به لحاظ جامعه شناختى، ارزشها غالبا هنجارهایى متناسب با خود تولید مىکنند (11) . توضیح آنکه ارزشها تصوراتى کلى از یک امر مطلوب و خواستنى هستند که به قلمرو تصورات ذهنى و احساسات درونى انسان تعلق دارند. این مفاهیم و تصورات کلى هنگامى که بخواهند تحقق خارجى بیابند و رفتارهاى بیرونى فرد را جهت دهند، به صورت هنجار در مىآیند. به عنوان مثال تواضع یک ارزش است، ولى سلام کردن و جلو پاى دیگران بلند شدن، یک هنجار. احترام به قانون یک ارزش است، اما توقف پشت چراغ قرمز یک هنجار. تحصیل دانش ارزش است، ولى در فلان سن خاص به مدرسه رفتن یک هنجار.
بر این اساس عناصر و مؤلفههایى که در ذهن و ضمیر جامعه به صورت بخشى از فرهنگ عمومى درآیند، چه مثبت و چه منفى، خواه ناخواه، راه خود را به عرصه عمل باز خواهند کرد. باید گفت نمونههاى رفتارى فوق نیز غالبا از این گونهاند. یعنى جنبه ضد ارزشى و خلاف بودن خود را از دست دادهاند و خود به صورت هنجارهایى برخوردار از پشتوانه ارزشى جدید درآمدهاند; به گونهاى که چنانچه کسى از آنها تخطى کندو در صدد عمل طبق معیارهاى فرهنگى و اخلاقى برآید، احتمالا مورد اعتراض و نکوهش دیگران نیز قرار مىگیرد.