تحقیق مقاله شرح داستان ولادت رسول خدا(ص)

تعداد صفحات: 47 فرمت فایل: word کد فایل: 2908
سال: مشخص نشده مقطع: مشخص نشده دسته بندی: معارف اسلامی و الهیات
قیمت قدیم:۱۹,۵۰۰ تومان
قیمت: ۱۴,۰۰۰ تومان
دانلود مقاله
کلمات کلیدی: ادریس - بعثت - ربیعه - رسول خدا
  • خلاصه
  • فهرست و منابع
  • خلاصه تحقیق مقاله شرح داستان ولادت رسول خدا(ص)

    قبل از آنکه مبادرت به شرح داستان ولادت رسول خدا(ص)بنماییم،مناسب است به پاره‏اى از

    بشارتهاى انبیا و پیشگوییهاى منجمان و کاهنان و غیر ایشان درباره تولد و ظهور آن

    حضرت اشاره شود زیرا در فصلهاى آینده مورد نیاز واقع خواهد شد.

    و ما وقتى روى دلیلهاى عقلى و نقلى دانستیم که پیغمبر اسلام خاتم پیغمبران و دین اسلام

    کاملترین ادیان الهى استچنانکه در جاى خود ثابت شده و ما بدان معتقدیممى‏دانیم که به طور

    قطع در ضمن تعلیمات پیغمبران گذشته سخنانى در مورد آخرین پیامبر بوده است و نوید و

    بشارتهایى از آنها درباره ظهور رسول خدا(ص)رسیده است اگر چه شاید بسیارى از آنها به

    دست مغرضان و تحریف کنندگان تعلیمات انبیا و کتابهاى آسمانى از بین رفته و یا تحریف

    شده باشد.

    اما از آنجا که بشارت و نوید معمولا در لفافه و به صورت رمز و اشاره القا مى‏شود،باز هم

    سخنان زیادى از پیمبران گذشته در این باره به ما رسیده و از نابودى و تحریف مغرضین

    جان سالم به در برده است.

    و به گفته یکى از دانشمندان:

    «مصلحت خداوندى ایجاب مى‏کرد که این بشارات مانند زیبایى‏هاى طبیعت که محفوظ مى‏ماند

    یا مانند صندوقچه جواهر فروشان که به دقت حفظ مى‏شود در لفافه‏اى از اشارات محفوظ

    بماند تا مورد استفاده نسلهاى بعد که بیشتر با عقل و دانش‏سر و کار دارند قرار گیرد» (1) .

    بشارتهاى انبیاى الهى درباره آمدن رسول خدا

    از جمله این بشارتها آیه 14 و 15 از کتاب یهودا است که مى‏گوید:

    «لکن خنوخ«ادریس»که هفتم از آدم بود درباره همین اشخاص خبر داده گفت اینک خداوند با

    ده هزار از مقدسین خود آمد تا بر همه داورى نماید و جمیع بى دینان را ملزم سازد و بر همه

    کارهاى بى دینى که ایشان کردند و بر تمامى سخنان زشت که گناهکاران بى دین به خلاف او

    گفتند...»

    که ده هزار مقدس فقط با رسول خدا(ص)تطبیق مى‏کند که در داستان فتح مکه با او

    بودند.بخصوص با توجه به این مطلب که این آیه از کتاب یهودا مدتها پس از حضرت

    عیسى(ع)نوشته شده. (2)

    و از آن جمله در سفر تثنیه،باب 33،آیه 2 چنین آمده:

    «و گفت خدا از کوه سینا آمد و برخاست از سعیر به سوى آنها و درخشید از کوه پاران و آمد

    با ده هزار مقدس از راستش با یک قانون آتشین...»

    که طبق تحقیق جغرافى دانان منظور از«پاران»یا فارانمکه است،و ده هزار مقدس نیز چنانکه قبلا گفته شد فقط قابل تطبیق با همراهان و یاران رسول خدا(ص)است.

    و در فصل چهاردهم انجیل یوحنا:16،17،25،26 چنین است:

    «اگر مرا دوست دارید احکام مرا نگاه دارید،و من از پدر خواهم خواست و او دیگرى را که

    فارقلیط است به شما خواهد داد که همیشه با شما خواهد بود،خلاصه حقیقتى که جهان آن را

    نتواند پذیرفت زیرا که آن را نمى‏بیند و نمى‏شناسد،اما شماآن را مى‏شناسید زیرا که با شما

    مى‏ماند و در شما خواهد بوداینها را به شما گفتم مادام که با شما بودم اما فارقلیط روح

    مقدس که او را پدر به اسم من مى‏فرستد او همه چیز را به شما تعلیم دهد و هر آنچه گفتم به

    یاد آورد».

    که بر طبق تحقیق کلمه«فارقلیط»که ترجمه عربى«پریکلیتوس»است به معناى«احمد»است و

    مترجمین اناجیل از روى عمد یا اشتباه آن را به«تسلى دهنده»ترجمه کرده‏اند.

    و در فصل پانزدهم:26 چنین است:

    «لیکن وقتى فارقلیط که من او را از جانب پدر مى‏فرستم و او روح راستى است که از جانب

    پدر عمل مى‏کند و نسبت به من گواهى خواهد داد».

    و در فصل شانزدهم:7،12،13،14 چنین است:

    «و من به شما راست مى‏گویم که رفتن من براى شما مفید است،زیرا اگر نروم فارقلیط نزد

    شما نخواهد آمد،اما اگر بروم او را نزد شما مى‏فرستم اکنون بسى چیزها دارم که به شما

    بگویم لیکن طاقت تحمل ندارید،اما چون آن خلاصه حقیقت بیاید او شما را به هر حقیقتى

    هدایت خواهد کرد،زیرا او از پیش خود تکلم نمى‏کند بلکه آنچه مى‏شنود خواهد گفت و از امور

    آینده به شما خبر خواهد داد...»

    و سخنان دیگرى که از پیغمبران گذشته به ما رسیده و در کتابها ضبط است و چون نقل

    تمامى آنها از وضع نگارش تاریخ خارج است از این رو تحقیق بیشتر را در این باره به

    عهده خواننده محترم مى‏گذاریم و به همین مقدار در اینجا اکتفا نموده و قسمتهایى از سخنان

    دانشمندان و کاهنان و پیشگوییهاى آنان که قبل از تولد رسول خدا(ص)کرده‏اند نقل کرده به

    دنبال گفتار قبل خود باز مى‏گردیم.

    پیشگویى‏ها و سخنان کاهنان

    ابن هشام مورخ مشهور در تاریخ خود مى‏نویسد (3) :ربیعه بن نصر که یکى ازپادشاهان یمن

    بود خواب وحشتناکى دید و براى دانستن تعبیر آن تمامى کاهنان و منجمان را به دربار

    خویش احضار کرد و تعبیر خواب خود را از آنها خواستار شد .

    آنها گفتند:خواب خود را بیان کن تا ما تعبیر کنیم؟

    ربیعه در جواب گفت:من اگر خواب خود را بگویم و شما تعبیر کنید به تعبیر شما اطمینان

    ندارم ولى اگر یکى از شما تعبیر آن خواب را پیش از نقل آن بگوید تعبیر او صحیح است.

    یکى از آنها گفت:چنین شخصى را که پادشاه مى‏خواهد فقط دو نفر هستند یکى سطیح و

    دیگرى شق که این دو کاهن مى‏توانند خواب را نقل کرده و تعبیر کنند.

    ربیعه به دنبال آن دو فرستاد و آنها را احضار کرد،سطیح قبل از شق به دربار ربیعه آمد و

    چون پادشاه جریان خواب خود را بدو گفت،سطیح گفت:آرى در خواب گلوله آتشى را دیدى که

    از تاریکى بیرون آمد و در سرزمین تهامه در افتاد و هر جاندارى را در کام خود فروبرد !

    ربیعه گفت:درست است اکنون بگو تعبیر آن چیست؟

    سطیح اظهار داشت:سوگند به هر جاندارى که در این سرزمین زندگى مى‏کند که مردم حبشه

    به سرزمین شما فرود آیند و آن را بگیرند.

    پادشاه با وحشت پرسید:این داستان در زمان سلطنت من صورت خواهد گرفت یاپس از آن؟

    سطیح گفت:نه،پس از سلطنت تو خواهد بود.

    ربیعه پرسید:آیا سلطنت آنها دوام خواهد یافت یا منقطع مى‏شود!

    گفت:نه پس از هفتاد و چند سال سلطنتشان منقطع مى‏شود!

    پرسید:سلطنت آنها به دست چه کسى از بین مى‏رود؟

    گفت:به دست مردى به نام ارم بن ذى یزن که از مملکت عدن بیرون خواهد آمد.

    پرسید:آیا سلطنت ارم بن ذى یزن دوام خواهد یافت؟

    گفت:نه آن هم منقرض خواهد شد.

    پرسید:به دست چه کسى؟گفت:به دست پیغمبرى پاکیزه که از جانب خدا بدو وحى مى‏شود.

    پرسید:آن پیغمبر از چه قبیله‏اى خواهد بود؟

    گفت:مردى است از فرزندان غالب بن فهر بن مالک بن نضر که پادشاهى این سرزمین تا پایان این جهان در میان پیروان او خواهد بود.

    ربیعه پرسید:مگر این جهان پایانى دارد؟

    گفت:آرى پایان این جهان آن روزى است که اولین و آخرین در آن روز گرد آیند و نیکوکاران به سعادت رسند و بدکاران بدبخت گردند.

    ربیعه گفت:آیا آنچه گفتى خواهد شد؟

    سطیح پاسخ داد:آرى سوگند به صبح و شام که آنچه گفتم خواهد شد.

    پس از این سخنان شق نیز به دربار ربیعه آمد و او نیز سخنانى نظیر گفتار«سطیح»گفت و

    همین جریان موجب شد تا ربیعه در صدد کوچ کردن به سرزمین عراق برآید و به

    شاپورپادشاه فارسنامه‏اى نوشت و از وى خواست تا او و فرزندانش را در جاى مناسبى در

    سرزمین عراق سکونت دهد و شاپور نیز سرزمین«حیره»راکه در نزدیکى کوفه بودهبراى

    سکونت آنها در نظر گرفت و ایشان را بدانجا منتقل کرد،و نعمان بن منذرفرمانرواى مشهور

    حیرهاز فرزندان ربیعه بن نصر است .

    و نیز داستان دیگرى از تبع نقل مى‏کند و خلاصه‏اش این است که مى‏گوید:تبع پادشاه دیگر

    یمن به مردم شهر یثرب خشم کرد و در صدد ویرانى آن شهر و قتل مردم آن برآمد و به همین

    منظور لشکرى گران فراهم کرد و به یثرب آمد.

    مردم یثرب آماده جنگ با تبع شدند و چنانکه نزد انصار مدینه معروف است،مردم روزها با

    تبع و لشکریانش جنگ مى‏کردند و چون شب مى‏شد براى تبع و لشکریانش به خاطر اینکه

    میهمان و وارد بر ایشان بودند خرما و آذوقه مى‏فرستادند و بدین وسیله از آنها پذیرایى

    مى‏کردند .

    مدتى بر این منوال گذشت تا روزى دو تن از احبار و دانشمندان یهود از بنى قریظه به نزد

    تبع رفته و بدو گفتند:فکر ویرانى این شهر را از سر دور کن و از این تصمیم‏انصراف حاصل

    نما،و اگر در این کار اصرار ورزى و پافشارى کنى نیروى غیبى جلوى این کار تو را خواهد

    گرفت و ما ترس آن را داریم که به عقوبت این عمل گرفتار شوى.

    تبع پرسید:چرا؟

    گفتند:براى آنکه این شهر هجرتگاه پیغمبرى است که از حرم قریش(یعنى مکه معظمه)بیرون

    آید،و این شهر هجرتگاه و خانه او خواهد بود.

    تبع که این سخن را شنید دانست که آن دو بیهوده نمى‏گویند و از روى علم و اطلاع و

    خبرهایى که از کتابها دارند این سخن را مى‏گویند و به همین سبب از ویرانى شهر یثرب

    منصرف شد و سخن آن دو نفر در او تأثیر کرد

    و در پاره‏اى از روایات نیز آمده است که رسول خدا(ص)فرمود:تبع را دشنام نگویید زیرا او

    مسلمان شد و ایمان آورد.

    و در روایتى که صدوق(ره)از امام صادق(ع)روایت کرده آن حضرت فرمود:تبع به اوس و

    خزرج (ساکنان شهر مدینه)گفت:در این شهر بمانید تا این پیغمبر بیرون آید،و من نیز اگر

    زمان او را درک کنم کمر به خدمت او خواهم بست و به یارى او خواهم شتافت.

    و از آن جمله زید بن عمرو بن نفیل بود که سالها قبل از بعثت رسول خدا(ص)در سرزمین

    حجاز مى‏زیست و به جستجوى دین حنیف ابراهیم بود،و از آیین یهود و دیگر آیینهاى آن

    زمان پیروى نمى‏کرد و با بت پرستان مبارزه مى‏نمود،و از ذبیحه آنان نمى‏خورد.

    عامر بن ربیعه گوید:وقتى مرا دید به من گفت:اى عامر من از رفتار قوم خود بیزارم و پیرو

    دین ابراهیم و معبود او و اسماعیل هستم و آنها رو به این خانه نماز مى‏گزاردند،و من چشم

    به راه ظهور پیغمبرى هستم از فرزندان اسماعیل و گمان ندارم او را درک کنم اما از هم اکنون

    من بدو ایمان دارم و او را تصدیق کرده و گواهى مى‏دهم که او پیغمبر است،و اگر عمر تو

    طولانى شد و او را دیدار کردى سلام مرا بدو برسان.

    عامر گفت:چون رسول خدا(ص)به نبوت مبعوث شد به نزد آن حضرت رفته و مسلمان شدم و

    سخن زید را براى آن حضرت بازگو کردم و سلام او را رساندم حضرت براى او طلب رحمت

    از خدا کرد،و پاسخ سلامش را داد و فرمود:او را در بهشت دیدم که پیروزمندانه گام بر

    مى‏داشت.

    و دیگر از کسانى که سالها قبل از ولادت رسول خدا(ص)از آمدن آن حضرت خبر مى‏داد و

    انتظار ظهور آن بزرگوار را داشت قس بن ساعده است که از بزرگان مسیحیت و از بلغاء

    عرب است که در بلاغت به وى مثل مى‏زنند،و بیشتر عمر خود را به صورت رهبانیت دور از

    مردم و در بیابانها به سر مى‏برد.

  • فهرست و منابع تحقیق مقاله شرح داستان ولادت رسول خدا(ص)

    فهرست:

    ندارد.
     

    منبع:

    ندارد.

تحقیق در مورد تحقیق مقاله شرح داستان ولادت رسول خدا(ص) , مقاله در مورد تحقیق مقاله شرح داستان ولادت رسول خدا(ص) , تحقیق دانشجویی در مورد تحقیق مقاله شرح داستان ولادت رسول خدا(ص) , مقاله دانشجویی در مورد تحقیق مقاله شرح داستان ولادت رسول خدا(ص) , تحقیق درباره تحقیق مقاله شرح داستان ولادت رسول خدا(ص) , مقاله درباره تحقیق مقاله شرح داستان ولادت رسول خدا(ص) , تحقیقات دانش آموزی در مورد تحقیق مقاله شرح داستان ولادت رسول خدا(ص) , مقالات دانش آموزی در مورد تحقیق مقاله شرح داستان ولادت رسول خدا(ص) ، موضوع انشا در مورد تحقیق مقاله شرح داستان ولادت رسول خدا(ص)
ثبت سفارش
عنوان محصول
قیمت