تحقیق مقاله جامعه شناسی - فمینیسم - سووشون

تعداد صفحات: 463 فرمت فایل: word کد فایل: 11135
سال: مشخص نشده مقطع: مشخص نشده دسته بندی: علوم اجتماعی و جامعه شناسی
قیمت قدیم:۲۹,۵۰۰ تومان
قیمت: ۲۴,۰۰۰ تومان
دانلود مقاله
  • خلاصه
  • فهرست و منابع
  • خلاصه تحقیق مقاله جامعه شناسی - فمینیسم - سووشون

    فصل اول

    معرفی رویکرد جامعه‌ شناسی

    پیوندهای جامعه و ادبیات در نگاه نخستین

    نخستین تصوری که از شنیدن ترکیب جامعه‌شناسی ادبیات در ذهن نقش می‌بندد، احتمالاً بررسی تأثیر مستقیم رخدادهای اجتماعی مشخصی بر ادبیات یک دوره و به ویژه نمودهای معین آن در آثاری خاص است.

    اما حتی پیش از آنکه به سراغ آنچه ناقدان کهنه و نو در این باره گفته‌اند، برویم با تأمل در مجموعه نسبت‌های محتمل میان ادبیات و جامعه می‌توانیم آرام آرام دریابیم که این ماجرا بسیار پیچیده‌تر از آن چیزی است که در آغاز می‌پنداشتیم، ببینیم پیوندها و تأثیر و تأثرات متقابل میان دو مفهوم گسترده جامعه و ادبیات چه ابهاماتی در ذهن ما برمی‌انگیزند:

    1 آیا می‌توان از عکس این نسبت یعنی تأثیر ادبیات بر جامعه نیز سخن گفت؟

    2 آیا می‌توان این رابطه را تأثیر و تأثری دوجانبه و دیالکتیکی دانست؟

    3 آیا جامعه مستقیماً بر متن ادبی تأثیر می‌گذرد یا به واسطه تأثیر بر نویسنده؟

    4 آیا حوادث جامعه مستقیماً براثر ادبی تأثیر می‌نهند یا آنکه حوادث اجتماعی با تحولی که در فضای فرهنگی و ادبی ایجاد می‌کنند، اثر را تحت تأثیر قرار می‌دهند؟

    5 آیا نویسنده التزاماً باید تحت تأثیر فضای اجتماعی قرار گیرد یا آنکه در مواردی باید در برابر این تأثیر ایستادگی کند و حتی آن را خنثی و یا دیگرگون سازد؟

    6 تأثیر جامعه بر ادبیات در قلمرو خود آگاه نویسنده جای دارد یا ناخودآگاه؟

    7 تأثیر جامعه بر ادبیات به جنبه هنری ادبی متن باز می‌گردد یا اثر از طریق تأثیر بر فضای فکری دوران و ذهنیت نویسنده از جامعه رنگ می‌پذیرد؟

    8 آیا تأثیرپذیری از جامعه صرفاً در آثار رئال تحقق‌پذیر است؟

    9 آیا تأثیرپذیری از جامعه محدود به انواع و قالب‌های خاصی است؟ آیا اثرپذیری شعر و داستان با اثر تغزلی و تعلیمی به یک نسبت است؟

    10 آیا می‌توان از اثر پذیری اجتماعی نظریه‌های ادبی سخن گفت؟

    11 آیا منظور از جامعه در این تعابیر صرفاً جنبه‌های سیاسی را دربر می‌گیرد؟ آیا تأثیر جامعه به معنای تأثیر حکومت و ایدئولوژی خاصی است؟

    12 آیا ممکن است تأثیرات اجتماعی در مورد دو نویسنده، یا دو متن متفاوت و یا حتی متضاد باشد؟ آیا ممکن است اثری به گونه منفی و واکنشی تحت تأثیر جامعه قرار گیرد؟

    13 واقعیت‌های اجتماعی براثر تأثیر می‌نهند یا آرمانهایی که هنوز تحقق نیافته‌اند؟

    14 آیا نشانه‌های اثرپذیری اجتماعی اثر ادبی به طور پراکنده در متن منتشر است یا آنکه ساخت کلی متن از جامعه اثر می‌پذیرد؟

    15 آیا اثر تحت تأثیر و نمایشگر بخش و طبقه خاصی از جامعه است یا می‌کوشد تصویری از همه جوانب اجتماع به دست دهد؟

    16 آیا اثر با مقطع معینی از جامعه نسبت دارد یا با گستره‌ای تاریخی از اجتماع در ارتباط است؟

    17 آیا روابط اثر و جامعه به گونه‌ای آشکار مطرح شده است یا به صورتی پنهان و نامستقیم؟

    18 آیا اثر همواره صرفاً به روایت بی‌کم و کاست فضای جامعه دست می‌زند یا در آن تصرف و اغراق می‌کند و احیاناً با دیدگاهی ناقدانه به آن می‌نگرد؟

    19 آیا آثار نویسندگانی که ظاهراً به جامعه توجهی نشان نمی‌دهند، برکنار از هرگونه تأثیر اجتماعی است؟

    20 آیا نگاه اجتماعی به ادبیات الزاماً به معنای داوری ارزشی و نگاه تعهدآمیز است؟

    بی‌تردید با تأمل بیشتر می‌توان بر این پرسش‌ها افزود و یا بسیاری از آنها را به شکلی دقیق‌تر و فنی‌تر مطرح کرد.

    مسأله پیوند جامعه و ادبیات بسیار پیچیده و دارای جوانبی گوناگون است و همواره در مباحث نقد ادبی حضور داشته است. در حقیقت گرایش‌های گوناگون جامعه‌شناسی ادبیات یا مکاتب دیگری که به نحوی با این قلمرو ارتباط یافته‌اند، هرکدام به بخش‌هایی از این زمینه پهناور توجه کرده‌اند و در پی پاسخ تنها تعدادی از پرسش‌های بیست گانه پیش گفته، برآمده‌اند.

     

     

    چشم‌انداز تاریخی جامعه‌شناسی ادبیات

    گزارش تمام تأملات پیرامون مسائلی که به گونه‌ای به نسبت جامعه و ادبیات پیوند دارد، به صورتی دقیق، سزاوار و منسجم و در عین حال موجز بسیار دشوار است. تقریباً همه شاخه‌های خرد و کلان نقد ادبی بعدی جامعه‌شناسی نیز دارند. جامعه‌شناسی ادبیات برخلاف بسیاری مکاتب دیگر در یک مقطع معین تاریخی و یک محدوده مشخص جغرافیایی و فرهنگی، دارای سیر تکوین، اوج و افول آشکاری نیست و پیوسته در حال اُفت و خیز و بازگشت به جریان‌های پیشین بوده است. از اینها گذشته مناسبات جامعه و ادبیات چندان عام و گستر است که می‌توان ادعا کرد هیچ دوره تاریخی‌ای خالی از ذهنیت هر چند مبهم و کلی و نظریه‌ای هرچند خام و نارسا در این باره نبوده است.

    به هر روی میکوشیم در این مجال اندک پس از اشاره‌ای گذرا به ریشه‌های تاریخی جامعه‌شناسی ادبیات در مفهوم فنی امروزی آن، جریان‌های عمده، چهره‌های ممتاز و مفاهیم کلیدی این قلمرو پهنا را معرفی کنیم و با اشاراتی کوتاه به واپسین جریان‌ها که در زمانی نزدیک به ما متولد شده‌اند، به مسیر تحولات در پیش رونگاهی بیندازیم.

     

    هنر و جامعه: همزادان دیروز

    ارتباط هنر و جامعه از اساسی‌ترین مسائلی است که توجه تاریخ‌نگاران هنر و زیبایی‌ شناسی را به خود جلب کرده است.

    بی‌گمان یکی از نامدارترین و گسترده‌ترین پروهش‌ها در این زمینه، کتاب تاریخ اجتماعی هنر نگاشته آرنولدهاورز است، که تاریخ هنر را از منظری کاملاً اجتماعی بررسی کرده است و پیوند تحولات هنری و ایجاد سبک‌های جدید و از میان رفتن سبک‌های پیشین را با تحولات مختلف اجتماعی آشکار ساخته است و تولد یا زوال جریانات را با وقوع حوادث معین اجتماعی گره می‌زند.

    ارنست فیشر در ریشه‌یابی ارتباط هنر و جامعه به اصل «تصورناپذیری ابزار بدون انسان و انسان بدون ابزار» توجه می‌دهد. فیشر می‌پندارد انسان از آغاز همان گونه که ابزار و سلاح می‌ساخت و در جست و جوی خوراک و پناهگاه بر می‌آمد، به کارهای هنری نیز دست می‌یازید، نقاشی و پیکرتراشی می‌کرد و به هنگام کارهای دسته‌جمعی، ترانه می‌خواند.2

    دکتر آریان‌پور از پیشگامان جامعه‌شناسی و جامعه‌شناسی هنر در میهمن ما نیز پس از بررسی دیدگاههای گوناگون درباره منشأ هنر، نگرشهایی را که به شیوه‌ای هنر را با فردیت هنرمند پیوند می‌دهد، به یک سو می‌نهد و به این نتیجه می‌رسد که اجتماع، مهم‌ترین منشأ پرورش شکوفایی هنر ابتدایی است.3

    در زندگی ابتدایی، جمع انسانی اهمیت بسیار داشت. زندگی معنای خویش را از جمع و روابط انسانی به دست می‌آورد ذهنیتی که تا امروز همچنان تداوم یافته است. اشکال گوناگون هنری زبان، آوازهای موزون و مراسم جادویی کوششی جمعی بود که همه انسان‌ها در آن مساهمت داشتند. هنر وسیله‌ای برای تسخیر طبیعت و حیوانات توسط جامعه انسانی به شمار می‌رفت. هنر فردی اساساً مفهومی متأخر و حتی امرزین است پیشرفت زندگی اجتماعی انسان‌ها، یک جانشینی و روی‌آوری آدمی به کشاورزی مفهوم را دیگرگون ساختند.

    تقسیم کار و تخصصی که پیامدهای مستقیم و ضروری شکل‌گیری تمدن بود، رفته رفته هنر را پدیده‌ای ویژه و هنرمندان را گروه‌های ممتاز ساخت. در این جامعه تازه شکل گرفته دیگر نه هنرمند، هنر خویش را به منزله ابزار می‌نگریست و از آن تنها برای بهره‌برداری از طبیعت سود می‌جست و نه هنر و جامعه می‌توانستند یگانگی آغازین خود را پاس دارند. پنداری «من» هنرمند و بسیاری مسائل غیراجتماعی دیگر این دو را از هم جدا می‌کرد.

    با آنکه از آن سال‌های دیرینه و جادویی هم نهادی و همائی هنر و جامعه دور افتاده‌ایم اما آثار پدیده آمده هنوز هم این ارتباط دوسویه را می نمایانند.

     

    (پیشینه گره خوردگی مطالعات ادبی با مسائل اجتماعی)

    به سهولت و قطعیت نمی‌توان نقطه آغاز معینی برای آمیزش مطالعات ادبی با مسائل اجتماعی سراغ کرد. در این زمینه اجماعی میان پژوهندگان وجود ندارد و شاید بهتر باشد اندکی دورتر رویم و زمینه‌های اجتماعی پدیداری این رویکرد را تا اندازه‌ای شناسایی کنیم رویکردی اجتماعی به رویکرد جامعه شناختی ادبیات!

    از حدود سال 1830 رمانتیسیسم در بیشتر کشورهای اروپایی جای خود را به واقع‌گرایی داد. از نویسندگانی که چندان واقع‌گرا نبودند، چون دیکنز، گوگول و بالزاک به گروهی واقع‌گراتر رسیدیم؛ مانند جرج الیوت، تولستوی و فلوبر. جنبشن رمان‌نویسان واقع‌گرا را می‌توان واکنشی در مقابل کل‌گرایی رمانتیک‌ها دانست. واقع‌گرایی رمان سده نوزدهم ریشه در شیفتگی به «چنین استی» زندگی بود و برخلاف رمانتیسم توجه خود را نه به آینده و نه به گذشته، بلکه به زمان حال معطوف می‌کرد.

    رمان در میانه سده نوزدهم «منظری گسترده بر بخش‌های متعدد جامعه و شمار بزرگی از گونه‌های شخصیت می‌گشاید و البته این گونه‌های شخصیت برحسب کنش‌ها و رابطه های اجتماعی‌اشان به تصویر کشیده می‌شوند. انتقال محوری میان رومانتیک‌ها و نسل نخستین واقع‌گرایان، بیش از هر چیز انتقال از تخیل است به دیدی اجتماعی و همین انتقال در نظریه ادبی خود را نشان داد.5»

    روان بنیادی و جامعه بنیادی از دیگر جریان های فکری بودند که متاقضاتشان در تولد نقد جامعه‌شناسی تأثیر قطعی داشت، مباحثات و مجادله‌های فراوانی در این زمینه به طور همزمان در فرانسه (سورل لانسون، گرامری، پوسینه، اَرِآ، موفیه، گاستینه و لامو)، آلمان (بورکهارت و هوسن اشتاین و شمارلو) و انگلستان (ایرجوهیرن) به وجود آمد. مناقشاتی که سرانجام باعث بیشتر منتقدان ادبی به مسأله اجتماع شد اما ناقدان همچنان روان‌شناسی فردی را در آفرینش هنر مؤثرتر می‌دانستند. از این رو م.لالو در کتاب «طرح یک زیبایی‌شناسی موسیقی علمی» برای توصیف هنر سه جنبه را برمی‌شمارد: «جنبه فیزیولوژیک، جنبه روانی و جنبه جامعه‌شناسانه.» و نیز از همین روست که ای هیون برآن است که «انگیزه‌ها یا محرک‌های درونی Impulsions هنر، محرک‌های فردی هستند و ماهیت آنها احساسی است و در نتیجه فقط از وضع روانی فرد ریشه می‌گیرند ولی نمی‌توانند منشی هنری به خود بگیرند. مگر وقتی که هنرمند از تصویرهای ذهنی و وسیله‌های بیانی‌ای استفاده کند که محیط اجتماعی برای او فراهم می‌آورد. آنچه در زندگی هنری و سیر و تکامل آن توجه ناقدان را همیشه به خود جلب کرده است، تحولاتی است که در آن روی می‌دهد. دسته‌ای آن را نشانه‌ای از یک انحطاط کلی می‌دانستند و آن را با «زوال آرمان های سیاسی و اجتماعی خود» نزدیک می‌دیدند. از همین رو منتقد و مورخ فرانسوی فردینان برونیتر در تبیین و توجیه جهش‌ها و انقلابات بزرگ در تحول ادبیات بسیار کوشید. برونیتر هنر را به نوع‌های زنده تقسیم کرد و کوشید تا اصول «گزینش انواع» داروین را در مقیاسی وسیع، در قلمرو هنر و ادبیات به کار گیرد.7

    هرچند نظریه برونیتر ناکام ماند، راه را برای طبیعت‌گرایان گشود. ناقدانی برسرکار آمدند که برای عامل طبیعی نقش بسیاری قائل بودند و می‌کوشیدند تا هنر را با توجه به محیط طبیعی آن بررسی و تبیین کنند. اینان می‌پنداشتند که هنر عبارت است از ترکیب، تلفیق و بازپردازی Transposition عوامل طبیعی از همین رو «الی‌فور» هنر نقاشی را که از دید او نسبت به سایر هنرها همبستگی بیشتری دارد، می‌نماید.

    ناقدان بعدی عوامل محیطی را به دو گروه عوامل طبیعی و عوامل اجتماعی تقسیم کردند. اکثر آنها همچون سوروکین و به‌کر و بارنس تاکید می‌کردند که عوامل اجتماعی در مقایسه با عوامل طبیعی تأثیر افزون‌تری برهنر و ادبیات دارند و رها کردن زمینه اجتماعی فرآیند هنری را خطایی سخت نابخشودنی خواندند.

    برخی مورخان نقد ادبی مانند ادموند ویلسن، سابقه نقد ادبی برمبنای جامعه‌شناسی را به پژوهشی درباره حماسه هومر اثر «ویکو» در قرن 18 می‌رسانند. ویکو در این پژوهش به شرایط اجتماعی دوران زندگی شاعر یونانی توجه می‌کند. اما نقطه آغاز این مکتب به صورت یک جریان گسترده و ممتد را در سده نوزدهم باید جست و جو کرد. در آثار منتقدانی چونان مادام دواستان (1817-1766) و هیپولیت تن (1893-1828) و فیلسوفانی مانند هگل و مارکس که اصولی را پی‌ریزی کردند که بسط و پرورش‌های بعدی، آگاهانه یا ناآگاهانه با آنها پیوند می‌یابد.

    هرچند نمی‌توانیم تن را بنیانگذار یکه و تنهای نقد جامعه‌شناسی و پدر جامعه‌شناسی ادبیات معرفی کنیم، اما بی‌گمان او یکی از طلایه‌داران این مکتب به شمار می‌آید. تن در مواجهه با منتقدانی که طبیعت را یگانه عنصر تأثیرگذار در ادبیات می‌دانستند، زیست‌شناسی، جغرافیا و تاریخ را در کنار یکدیگر جای داد و عوامل مؤثر در ظهور آثار ادبی را نژاد، محیط و زمان معرفی کرد.10

    محیط از نظر تن یک ذهنیت اجتماعی یک دست و اثیری است که از پیچیدگی ساختارهای قدرت تاریخی فاصله بسیار دارد. تأثیر محیط اجتماعی جزیی است از زمان برداشت‌های فراگیر عصر یا جزیی از محیط شرایط خاصی که بر تولید ادبی تأثیر می‌گذارد.

    «محیط یعنی حال و هوای کلی اجتماعی و فکری که گونه‌ی اثر ادبی را تعیین می‌کند. محیط گونه‌هایی را مجاز می‌داند که با آن همسان و همخوان باشند و گونه‌های دیگر را با موانعی که ایجاد می‌کند و حملاتی که در هرگام از تکاملشان تجدید می‌کند، نابود می‌سازد.»11

    در نظر تن «عظمت اجتماعی یا تاریخی با عظمت هنری یکسان دانسته می‌شود. هنرمند بیان کننده‌ی حقیقت و ضرورتاً بیان کننده حقایق اجتماعی و تاریخی است. آثار هنری از این جهت که یادگار دورانی هستند سند به حساب می‌آیند و فرض براین است که بین نابغه و عصر خودش هماهنگی وجود دارد.»12 و دنیای درون هنرمند و شخصیت فردی نویسنده یکسره به سویی نهاده می‌شود.

    تن تحت تأثیر فلسفه‌ی اسپینوزا و تجربه‌گرایان انگلیسی بود. از سپینوزا بی چون و چراترین جبرگرایی را آموخت و تجربه‌گرایان نیز به او آموختند که نظریات و عقاید ما چیزی نیستند «جز استحاله‌های تأثیراتی که از طریق حواس به ما منتقل می‌شوند»13

    بی‌شک تن در عقیده‌ی خود راه اغراق و مبالغه پیموده است. نمی‌توان تمام جلوه‌های ذوق و هنر را مطلقاً محصول علل خارجی دانست و تأثیر ذوق و ابتکار انسانی را به کلی نادیده گرفت. در میان منتقدان کسانی بودند که تنها یکی از سه اصل مورد نظر تن را عامل عمده آفرینش ادبی می‌دانستند.14

    گوایو کارتن را به نحوی تکمیل می‌کند و دومین جنبه‌ی زیبایی‌شناسی جامعه شناختی را می‌نمایاند. او به تأثیر ادبیات برمحیط اجتماعی تکیه می‌کند. تن می‌پنداشت که جامعه نابغه و نویسنده را برمی‌انگیزد و در عین حال او را مقید می‌کند. در نظر گوایو، نابغه به نوبه‌ی خود جامعه‌ای جدید خلق می‌کند. آمیزه آرای این دو را می‌توان اینگونه بیان کرد: با آن «نابغه از این یا آن محیط اجتماعی برمی‌خیزد، خود آفریننده یک محیط اجتماعی جدید یا دگرگون کننده محیط اجتماعی قدیم است.»15

    شاید بتوان جامعه‌شناسی در معنای امروز را شکل تکامل یافته‌ی نظریه‌های و گوایودانست. یکی دیگر از سرچشمه‌های نقد اجتماعی در آراء برخی اندیشگران سده نوزدهم روسیه یافتنی است که بر جامعه‌شناسی ادبیات به ویژه صبغه‌ی مارکسیتی آن تأثیر بسیار گذاشته است.

    گفته می‌شود که آموزه‌ی رئالیسم سوسیالیستی از مارکس و انگلس است ولی حقیقت این است که نیاکان این آموزه منتقدان «دموکرات انقلابی» روسیه در سده ی نوزدهم یعنی و یساریون گریگوریویچ بلینسکی (1848-1811) و پیروانش بودند. اینان منتقدان به چشم نقد و تحلیل می‌نگریستند و هنرمند را روشنگر اجتماعی می‌دانستند و می‌پنداشتند در ادبیات می‌بایست از تکنیک‌های هنری پیچیده پرهیز کند و به صورت ابزار تکامل اجتماعی درآید. هنر بازتاب واقعیت اجتماعی است و می‌بایست ویژگی‌های نمونه نمای واقعیت اجتماعی را تصویر کند.»16

    البته بلینسکی واقع‌گرایی را تا آنجا لازم می‌داند که ادبیات را با زندگی پیوند دهد و سیر این پیوند به شکلی منطقی و کارآمد برای دستیابی به یک تأثیر اجتماعی به کار برده شود.17

    بسیاری او را پدر نقد ادبی اجتماعی، نه تنها در روسیه بلکه شاید در سراسر اروپا، می‌نامند البته بلینسکی هنر را تنها از نظر گاه تاریخی و اجتماعی نمی‌نگریست و حتی سعی نمی‌کرد تا «هنرمند یا اثر هنری را به فلان زمینه‌ی خاص اجتماعی نسبت دهد و تأثیرات خاصی را در هنرمند باز نماید و به بررسی و توصیف روش‌هایی که او به کار برده، بپردازد و دلایل روانشناختی یا تاریخی توفیق یا شکست شگردهای خاص او را توضیح دهد، البته گاه این کارها را می‌کرد و در واقع نخستین و بزرگترین مورخ ادبیات روسیه بود اما از جزئیات بیزار بود و میلی به تحقیقات دقیق نداشت.18

    معروف‌ترین پیروان بلینسکی نیکالای گاویلوویچ چرنیشفسکی (1889-1828)، نیکالای آلکساندروویچ رابرالیوبوف (1861-1836) و دمیتری ایوانویچ پیسارف (1868-1840)، آن مایه راه افراط پیمودند که اساساً در این نکته تردید کردند که آیا «ادبیات آن مایه و مقدار رسالت اجتماعی در خود دارد که آن را مستحق یک هستی ماندگار کند»19 آنان می‌پنداشتند تنها زمانی هنر دارای ارزش است که سراپا از حقیقت زمانه سرچشمه گرفته باشد. آنان برای منتقد حتی ارزشی والاتر از نویسنده قائل بودند و او را دارای نیرویی خارق‌العاده می‌دانستند که می‌تواند دنیای توصیف شده در داستان را ژرف‌تر از خود نویسنده درک کند.

    دابرالیوبوف حتی می‌گفت که هنر نه اثری ادبی یا هنری بلکه سندی اجتماعی است. او در نقد یک اثر چنان از شخصیت‌ها سخن می‌گفت که گویی اشخاصی واقعی‌اند که در برابر محیط واقعی خود واکنش نشان می‌دهند نه موجوداتی آفریده‌ی ذهن نویسنده.20

     

    تکوین و تکامل جامعه‌شناسی ادبیات

    جامعه‌شناسی ادبیات از سده‌ی بیستم به شکل رویکردی تخصصی و فراگیر مورد توجه قرار می‌گیرد، گسترش پیدا می‌کند، به شاخه‌های گوناگونی بخش می‌شود و تقریباً بر همه‌ی رویکردهای دیگر تأثیر می‌گذارد و رویکردهای تلفیقی تازه‌ای را نمایان می‌سازد.

    در آغاز سده‌ی بیستم به سال 1904 تأملاتی از لانسون درباره‌ی پیوند تاریخ ادبیات و جامعه‌شناسی در مجله‌ی «فلسفه‌ی اولی و اخلاق» می‌یابیم که در کنار نگاشته‌های امیل دورکیم جامعه‌شناس مشهور نشر می‌یافت. این نوشته‌ها و نگاشته‌های مشابه خبر از حضور جریانی تازه در این سده می‌داد. اما نقطه‌ای عطف رویکرد جامعه‌شناختی به ادبیات را باید در دوره‌ی رواج مارکسیسم دهه‌های 1920 و 1930 جست و جو کرد. منتقدان مارکسیت از منظری متفاوت با چشم‌انداز اومانیسم، به ادبیات توجه کردند. در این دو دهه نقد عملاً معطوف به رئالیسم بود. از این رو در ابتدا توجه نقد مازکسیتی بیشتر به رمان بود، به ویژه رمان سده نوزدهم. اگر شخصیتی را به عنوان نقطه‌ی عطف جامعه‌شناسی ادبیات، چه از نظر پدید آوردن نظام فکری و زبانی گسترده و منسجم و چه از نظر تأثیر برجریان‌ها و شخصیت‌های پس از خود سراغ کنیم، بی‌هیچ تردید او کسی نیست جز گئورک لوکاچ ناقد و اندیشگر مجارستانی.

    لوکاچ در 15-1914 کتاب دوران‌ساز «نقد نظریه رمان» را منتشر می‌کند. مبانی نظری جامعه شناختی این اثر مهم از هگل، دیتای و مارکس و براست. همچنین از انگلس و مارکس باید یاد کرد. اما اهمیت کار لوکاچ آن است که این مبانی جامعه‌شناسی را به گونه‌ای روشمند و عمیق وارد قلمرو نقد ادبی می‌کند. این کوشش پیش از او به این دقت و سامان‌مندی صورت نگرفته بود لوکاچ چندین دهه در پروردن جامعه‌شناسی ادبیات پیشتاز بود. البته در این سالیان دراز لوکاچ، پیاپی تغییر و تکامل می‌یابد. او شاخص‌ترین چهره این رویکرد در نیمه‌ی نخست قرن بیستم است. البته شاخص‌ترین چهره‌ی نیمه دوم قرن یعنی لوسین گلدمن به شدت تحت تأثیر اوست و در حقیقت مبانی فکری و روش‌های او را گسترش بخشیده است. جریان مارکسیتی تنها به شوروی و کشورهای بلوک شرق منحصر نیست. مثلاً اندکی پس از دهه‌های 30-20 که از آن یاد کردیم، رالف فاکس مارکسیت انگلیسی کتاب شاخص «رمان و مردم» را به سال 1937 منتشر می‌کند. گرامشی نیز در ایتالیا در دهه‌ی 1930 آغازگر مباحث مهمی در این زمینه می‌شود. دو نویسنده آلمانی مارکسیت دهه‌ی سی یعنی برشت هم در مقام عمل در صحنه‌ی متأتر و هم در مقام نظر و والتر بنیامین با پژوهش‌های گسترده چشم‌اندازهای تازه‌ای را در این قلمرو مطرح می‌کنند که با منظر لوکاچ تفاوت‌هایی دارد. بنیامین در مقاله‌ای مهم «اثر هنر در عصر باز تولید ماشینی» (1933) به گونه‌ای، برنوگرایی و خلاقیت و آشنایی زدایی برخلاف نقد دهه بیست و سی مارکسیتی تکیه ی   می‌کند. در همین سال‌هاست که جمعی از ناقدان و فیلسوفان مارکسیت چون آدرنو، هورکهایمر و مارکوزه مؤسسه‌ی پژوهش‌های اجتماعی فرانکفورت را پایه‌ریزی می‌کنند. این جریان که با نام مکتب فرانکفورت شهرت دارد در سال 1932 از آلمان رانده می‌شود و در سال 1950 دوباره به آلمان باز می‌گردد. مکتب فرانکفورت دیدگاه کاملاً متفاوتی را با برشت، بنیامین و لوکاچ مطرح می‌کند. این مکتب در عین تکیه براهمیت تحلیل جامعه‌شناختی اثرهنری، برنفی رئالیسم اصرار می‌ورزد. چهره‌ی مهم تأثیرگذار برنیمه‌ی دوم سده‌ی بیستم چنانکه یادآور شدیم لولسین گلدمن رومانیایی است. نقطه‌ی شروع فعالیت جدّی او را باید سال 1947 انگاشت. او از این زمان شالوده‌ی روشن خویش را ضابطه‌بندی می‌کند. گلدمن با این اصل بنیادین آغاز می‌کند که «از دیدگاه ماتریالیسم تاریخی، عنصر اساسی در تحلیل آفرینش ادبی این واقعیت است که ادبیات و فلسفه در سطوح مختلف بیانگر نوعی جهان بینی‌اند و جهان‌بینی‌ها مسائل فردی نیستند بلکه اجتماعی‌اند.»21

    گلدمن در تثبیت و استقرار جامعه‌شناسی ادبیات به عنوان یک رویکرد فنی و کارآمد نقشی بی‌بدیل دارد به ویژه آنکه او در آمیختن این جریان با جریان دیگری که چه بسا رویاروی با رویکرد جامعه‌شناسی شناخته می‌شود یعنی ساختارگرایی بسیار نقش آفرین است. اساساً در ترسیم دامنه‌ی جامعه‌شناسی ادبیات، توجه به آمیزش‌هایی از این دست بسیار اهمیت دارد. بسیاری از ناقدانی که بر این مکتب تأثیر گذاشته‌اند، ممکن است متعلق به رویکردهای دیگر باشند مثلاً میخائیل باختین اندیشگر بزرگ روسی در بسیاری پژوهش‌های خود به عمیق‌ترین معنا به جامعه‌شناسی ادبیات می‌پردازد.

    جریان نقد جامعه شناختی مارکسیتی پس از 1960 تحت تأثیر ساختارگرایی و پیامدهای آن مانند پسا ساختارگرایی  ساخت شکنی قرار گرفت.

    در همین دهه‌ی 1960 زبان و رویدادهای اجتماعی تاریخی به طرزی جدایی‌ناپذیر با یکدیگر مرتبط می‌شوند.22

    جریان نوآیین‌تر موسوم به «نقد اجتماعی» از دهه‌ی 80-70 با چهره‌هایی چون کلود دوشه و پیرزیما شکل می‌گیرد که عمدتاً متن را قلمرو مدّاقه انتقادی قرار می‌دهند و شاید بهتر باشد آن را جامعه‌شناسی متن خواند. جریان نسبتاً نوظهور دیگر «زیبا‌شناسی دریافت» یا «جامعه‌شناسی خواندن» است که شکل خام و ابتدایی آن را در کتاب «با داستان و خوانندگان» 1932 نگاشته خانم لیویس می‌توان بازیافت. از پیش روان این جریان داگلاس ویپلر است که به سال 1937 «یادداشت تحقیقی درباره‌ی جنبه‌های اجتماعی خواندن در بحران» را منتشر می‌کند و نیز روبر اسکارپیت را می‌شناسیم با «جامعه‌شناسی ادبیات» (1958). اما شکل فنی‌تر آن را در این دو کتاب مهم می‌توان ملاحظه کرد: «در باب زیباشناسی دریافت» (5-1972) نگاشته‌ی روبرت یاوز و «خواندن را بخوانیم» (1982) به قلم ژاک لنار و پییرپوژا.23

    از جمله نام‌آورترین منتقدان معاصر نظریه مارکسیتی جامعه‌شناختی ادبیات می‌توان از ایلگتون و جیمسون یاد کرد.

    توضیح این نکته‌ها ضرورت دارد که اولاً جریان نقد مارکسیتی و نقد جامعه‌شناسی همواره به یک معنا به کار نمی‌رود حتی خود نقد مارکسیتی در مراحل متفاوت تاریخی و در قلمروهای فرهنگی جغرافیایی مختلف معناهای چندگانه‌ای را القا می‌کند. اساساً «هرگز یک چشم‌انداز واحد مارکسیتی در مورد ادبیات پیدایش نیافت.»24 ثانیاً جامعه‌شناسی ادبی چه به معنای مارکسیتی آن و چه به معنای عام با افت و خیزهایی همراه بوده است که با تحولات اجتماعی مانند انقلاب شوروی، اختناق استالینستی، جنگ‌های جهانی، جنگ ویتنام و دیگرگونی‌های فرهنگی به ویژه در قلمرو نقد هنری و ادبی مانند رواج ساختارگرایی ومدرنیسم در ارتباط نزدیک بوده است.25

    پس از تأمل در سیر تاریخی جریان‌های این رویکرد به تحول مفهومی جامعه‌شناسی ادبیات می‌رسیم. به راستی جامعه‌شناسی به معنای سده‌ی بیستمی آن چیست؟ تمایز آن با رویکردهای دیگر کجاست و اساساً ضرورت وجودی این رویکرد کدام است؟

    بسیاری از نظریه‌های ادبی را می‌توان به علت کم توجهی به ارتباط میان ادبیات و جهانی که آن ادبیات را در خود پرورانده است، نقد کرد. نظریه‌هایی که متن ادبی را جدا از جامعه‌ی پدید آورنده‌ی آن و تنها از طریق واژه، سبک، ساختار و.‌.. بررسی می‌کنند و چشم بر روی رویدادهای تاریخی می‌بندند که زمینه‌ی مساعد تولید یک اثر را فراهم آورده‌اند و مردمی را که همانگونه که بر فضای کلی ادبیات اثر می‌نهند، از آن تأثیر نیز می‌گیرند، نادیده می‌انگارند.

    درباره‌ی تأثیر و تأثر متقابل ادبیات و جامعه در جای خود به تفصیل سخن خواهیم گفت. در اینجا تنها به اصلی‌ترین چشم‌اندازهای اثرگذاری دوسویه و دیالتیکی اشاره می‌کنیم زیرا تحلیل تعامل‌های پیچیده و متنوع ادبیات و اجتماع در شکل‌گیری نقد جامعه‌شناسی ادبیات نقش بسیار داشته است. چشم‌انداز نخستین، تحلیل موقعیت اجتماعی نویسنده است که ممکن است بر پایه گفتارها و کردارهای غیرادبی‌اش تبیین شود.26 زندگی‌نامه‌ی نویسنده و کنکاش در محیط زندگانی و پرورش نویسنده به ویژه خانواده و محیط تربیتی او نیز گاه مورد توجه قرار می‌گیرد. البته، پیداست این زمینه چه‌بسا مجال افراط و گزاف‌کاری را برای برخی ناقدان ساده انگار فراهم کند.

    اگر ادبیات را صرفاً بازتاب مستقیم جامعه و تاریخ و عکسبرداری از آن‌ها بدانیم و به تعبیر دیگر ادبیات را مدرکی اجتماعی بیانگاریم که نقد جامعه‌شناختی تنها ابزار بازنمایی ارجاعات آن به مسائل معین اجتماعی است، بی‌شک از ژرفا و پیچیدگی آن کاسته‌ایم.

    جامعه‌شناسی ادبیات در معنای فنی و راستین آن، رابطه جامعه و اثر ادبی را بسیار پیچیده‌تر و متنوع‌تر فهم می‌کند. مثلاً چنان که ولک یادآور می‌شود در مرحله‌ی نخستین باید تصویرهایی را که متن از اجتماع به دست می‌دهد از این نظر بخش‌بندی کنیم که کدام یک تعمداً واقع‌گرایانه است و کدام یک کاریکاتور یا هجو یا آرمان‌سازی رمانتیک است.27

    چشم‌انداز دیگر این رابطه که گاه مغفول می‌ماند، قلمرو مخاطبان و اثرپذیری آنها از متن است که در برخی مطالعات جدیدتر بیشتر مورد توجه قرار گرفته است.

    وسعت دامنه‌ی مخاطبان نیز در همین زمینه قابل تأمل است. یعنی در کنار جامعه‌شناسی خواندن و قرائت و فهم واکنش خوانندگان و بررسی متن، از جامعه‌شناسی مخاطبان نیز می‌توان سخن گفت. پس جامعه و تحلیل اجتماعی، سه دنیای پیش از اثر، در اثر و پس از اثر را دربر می‌گیرد.28

    توضیح این نکته ضرورت دارد که مکتب نقد جامعه‌شناسی مبتنی برواکنش خواننده، خوانندگان عام را در نظر دارد، در حالی که مکتب نقد مارکسیتی برحسب «طبقه» تمایز است و تفاوت‌هایی را بین خوانندگان و مخاطبان درنظر می‌گیرد و این یکی از تفاوت‌های عمده‌ی این دو مکتب است.29

    مکتب جامعه‌شناسی را با مکاتب دیگر نیز می‌توان سنجید. اکثر مورخان ادبی نقد اجتماعی را واکنشی به نقد نو و نقد روان‌شناختی که شارل مورون در فرانسه آن را تبلیغ می‌کرد معرفی می‌کنند. برخلاف نقد روانکاوانه که به روان‌شناسی فردی توجه دارد و می‌کوشد بازتاب‌های روان‌شناختی را در متون ادبی کشف کند، نقد جامعه‌شناسی به توده‌ی مردم عام وخاص و تأثیر و تأثرات آنها توجه نشان می‌دهد. نقد جامعه‌شناسی راه خود را از مکتب‌های دیگر جدا می‌کند؛ از ناقدان نقد نو که در «جستجوی متن» خود را به «واژه‌های روی صفحه» محدود می‌کنند یاصورتگرایانی که در اصل به آنچه ادبیات را از دیگر روش‌های کاربرد زبان متمایز می‌کند، توجه نشان می‌دهند و نیز ساختارگرایانی که به دنبال تثبیت ساختارهایی هستند که زیربنای روایت‌اند و معنا را می‌سازند. جامعه‌شناسان ادبی در موقعیت‌ها و شرایط تاریخی و مسائلی سیاسی مربوط به متون ادبی تأمل می‌کنند.30

     

     

    تأثیرها و امتزاج‌های جامعه‌شناسی ادبیات

    هیچ کدام از رویکردهای نقد ادبی به ویژه جامعه‌شناسی ادبیات در چشم‌انداز تاریخی خود رویکردی ثابت، لایتغیر، خالص و به دقت مرزبندی شده نیست. جامعه‌شناسی ادبیات از یک سو تقریباً برتمام رویکردهای دیگر تأثیر گذاشته است و آن رویکردها را با مبانی و جهت‌گیری‌های خویش در آمیخته است و از سوی دیگر از رویکردهای بسیاری تأثیر پذیرفته است. این رویکردهای دیگر حتی شامل جریانهایی می‌شود که در اساس یکسره با اصول جامعه‌شناسی ادبیات رویاروی قرار می‌گیرند یا دست کم معارض شمرده می‌شوند. اساساً در تشکیل شاخه‌های گوناگون جامعه‌شناسی ادبیات این اثرپذیری از رویکردهای دیگر نقش برجسته‌ای دارد. می‌کوشیم به اهمی این اثرپذیری‌ها و آمیختگی‌ها نگاهی گذرا افکنیم:

    الف. رویکرد روان‌شناختی: پایان سده‌ی نوزدهم نقطه‌ی گره‌خوردگی نقد روان بنیاد و جامعه بنیاد است. شاید بتوان اشخاصی همچون تاردوادموند ویلسون را نماد و نماینده‌ی این گره‌خوردگی دانست. شخصیت‌های دوچهره‌ای که آمیزه‌ای از روان‌شناسی و جامعه‌شناسند. تارد می‌کوشد نشان دهد که چگونه جامعه بر روی «من» نویسنده تأثیر می‌گذارد و به درون حساسیت‌های او نفوذ می‌کند و شخصیت روانی او را شکل می‌دهد.

    ادموند ویلسون نیز همچون تارد شیوه‌ای را به کار می‌گیرد که می‌توان آن را ترکیبی از روان‌شناسی و جامعه‌شناسی دانست. برخلاف مارکسیت‌ها که به تحلیل عوامل اجتماعی مؤثر در آفرینش اثر اصرار می‌ورزند، ویلسون می‌کوشد تا با عناصر روان‌شناختی، احساسات نویسنده نسبت به طبقه‌ی خود و تأثیراتی که تلاش‌های اقتصادی در زندگی او بر جای می‌گذارند، توصیف کند. ویلسون همچنین برخوردها و واکنش‌های روانی نویسنده به عرف و قراردادهای اجتماعی توجه نشان می‌دهد.

    موضوع نوشته‌های منتقدان مارکسیت عمدتاً اجتماعی است و در آن‌ها غالباً به فرد توجه خاصی نمی‌شود و بررسی جنبه های جامعه‌شناختی متون ادبی وجهه همت قرار می‌گیرد که چنان که پیشتر گفتیم، ممکن است در پاره‌ای موارد با روان‌شناسی شخصیت‌های منفرد در تضاد باشد. منتقدان مارکسیتی در بررسی شخصیت‌ها، معمولاً عوامل اجتماعی و تاریخی گسترده‌ای را مورد بحث قرار می‌دهند و شخصیت‌ها را محصول آن شرایط تلقی می‌کنند و فراموش می‌کنند که «روان‌شناسی فردی هم فراورده‌ای اجتماعی است.»31

    ب. نظریه اخلاقی: یکی از گرایش‌های نزدیک به مباحث روانشناسی است و از آنجایی که ادبیات را به عنوان بخش مکمل فعالیت یک گروه اجتماعی درنظر می‌گیرد و با توجه به وضعیت آن گروه به تفسیر و سنجش آن دست می‌یازد، با جامعه شناسی ادبیات هم مرز می‌شود. «یک نظریه‌ی اخلاقی اگر باسعه‌ی صدر امور را تجزیه و تحلیل کند، باید با توجه به کلیت اجتماعی، ادبیات را تفسیر کند و ارج نهد. گروه اجتماعی یک نظریه‌ی اخلاقی هر قدر مشخص‌تر باشد نظریه‌ی اخلاقی قاطع‌تر و صریح‌تر خواهد بود»32

    البته بدبختانه سوء تعبیری که از نظریه‌های معطوف به ساخت و صورت اثر و نیز آرایی که تکیه بر اعتبار و ارزش درونی و مستقل اثر دارند، ایجاد شده است، این تصور را رواج داده که منتقد تنها با خود اثر سروکار دارد و بس: از جمله باید به مجموعه‌ی نتایج بیرون از اثر و تأثیر اثر بر مخاطب کاملاً بی‌اعتنا و خونسرد باشد. «توجه به این نتایج را می‌توان به دیگران واگذاشت. شاید به یک کشیش یا پلیس»33 اما حقیقت این است که سخن از جنبه‌های اخلاقی اثر همواره نه به معنای طرح مسائل بیرون از اثر است و نه به معنای داوری ارزش‌گذارانه. به هر روی ارزش‌هایی که از طریق یک اثر ادبی مطرح می‌شود، ممکن است در نظر یک گروه، یک طبقه، یک ملت یا یک فرد، مهم جلوه می‌کند.

    بدین ترتیب نظریه‌های اخلاقی ادبیات نیز نظریه‌هایی اجتماعی هستند اما این بدین معنا نیست که تمام اخلاقیات، اخلاقیات اجتماعی است و یا اینکه قضاوت‌های اخلاقی همان قضاوتهای اجتماعی است.

    ج. رویکرد تکوینی و ساختارگرایی: از دید رویکردهایی است که هرچند با جامعه شناسی ادبیات تفاوت‌های بنیادین دارد، اما در نقطه‌ای با آن در می‌آمیزد. نقد تکوینی اساساً به بررسی مراحل تکوین اثر بر پایه‌ی «پژوهش در دست نوشته‌های نویسنده در مراحل مختلف انشای اثر، دفتر یادداشت‌های او، منابع و آثار مشابه»34 می‌پردازد.

    البته گاه از تأثیرات مختلف دیگری سخن می‌رود که در میان آنها چه بسا خاستگاه‌های اجتماعی نیز مطرح شود، اما عمده توجه شیوه‌ی تکوینی به معنای سنتی آن به روایتهای گوناگون اثر و روایت‌های مشابه باز می‌گردد. بعدها لوسین گلدمن تعبیر نقد تکوینی را به مفهومی دیگر و پیچیده‌تر به کار گرفت. او که میراث بر شیوه‌ها و مبانی ساختارگرایی بود، آنرا به جامعه‌شناسی ادبی گره زد و در حقیقت تکوین ساختار اثر را با ساختارهای اجتماعی محیط براثر در پیوست. بنابراین کوشش گلدمن بیش از آنکه به معنای نزدیک کردن نقد تکوینی به جامعه‌شناسی ادبیات به شمار رود از نظر تلفیق سنّت ساختارگرایی که معارض و حتی عامل اصلی بی‌اعتنایی به جامعه شناسی ادبیات بود، اهمیت دارد.

    د. صورتگرایی: اگر پیش‌تر رویم و به صورتگرایی که در حقیقت نقطه‌ی عزیمت ساختارگرایی است، برسیم، باز به نشانه‌هایی از توجه این رویکرد در پیوستن اثر با زمینه‌های اجتماعی برخورد می‌کنیم با آن که این رویکرد بسی سرسختانه‌تر از ساختارگرایی، دخالت نگاه اجتماعی به اثر را بر نمی‌تابد. مثلاً اساس کار ولادیمیر پراپ، یکی از مهم‌ترین صورتگرایان به صورت اثر باز می‌گردد و با نگاه جامعه‌شناسی فاصله‌ی بسیار دارد، در مواردی به جامعه‌شناسی ادبیات نزدیک می‌شود و در بررسی ریشه و اصل قصه‌های پریان برآموزه های مارکس و انگلس درباره‌ی روبنا و زیربنا تکیه می‌کند. پراپ می‌کوشد تا ارتباط نحوه‌ی تولیدی را که موجب پیدایش قصه های پریان شده‌اند در تاریخ دریابد.35

    ه. زبان‌شناسی: همزمان با آمیزش صورتگرایی و مخصوصاً ساختارگرایی با جامعه‌شناسی ادبیات، نگاه تازه‌ای به زبان شکل گرفت که زبان را از منظری اجتماعی می‌نگریست. از این دیدگاه میان جامعه و زبان رابطه‌ای تنگاتنگ وجود دارد که ناقدان ادبی و محققان زبان‌شناسی را وامی‌دارد تا در تحقیقات خود پیرامون مسائل گوناگون چون تعدد زبان‌ها، جامعه‌ی گویش وران آنها، تأثیر و تأثر متقابل زبان و جامعه توجه کنند.

    دکتر شفیعی کدکنی در بررسی موشکافانه‌ای در زمینه‌ی تجزیه و تحلیل زبان شعر مدحی در سبک خراسانی، هوشمندانه مطالعه‌ای صوری را به یک بررسی جامعه‌شناسی عمیق تبدیل می‌کند. از نظر دکتر شفیعی شعر مدیح علاوه بر ارزش‌های اجتماعی و تاریخی عامی که دارد و بهتر از هر سند مستقیم تاریخی می‌تواند ما را با گذشته‌ی اجتماعی امان آشنا سازد، از نظر بررسی زبانی نیز بسیار حائز اهمیت است. شفیعی آشکار می سازد که «مجموعه‌ی صفاتی که شاعر به ممدوح نسبت میدهد بیانگر معیار ارزشهای اجتماعی حاکم بر اعماق ضمیر جامعه و آرزوهای مردمی است.»36 او می‌کوشد تا ارتباط میان جوامع مختلف و زبان آنها را معین سازد. برای اینکار به مقایسه‌ی زبان‌های جوامع استبدادی با جوامعی که از دموکراسی برخوردارند، می‌پردازد و به این نتیجه می‌رسد که «همانطور که در جوامع استبدادی می‌توان به حقوق افراد تجاوز کرد، به حدود کلمات هم می‌توان تجاوز کرد و همانطور که در جامعه‌ی برخوردار از آزادی و قانون به حقوق افراد نمی‌توان تجاوز کرد و همانطور که در جامعه‌ی برخوردار از آزادی و قانون به حقوق افراد نمی‌توان تجاوز کرد به حدود کلمات هم نمی‌توان تجاوز کرد. از این رو زبان قلمروی است که از مطالعه در آن می‌توان به حدود رعایت حقوق و آزادی‌های فردی و اجتماعی موجود در آن پی برد.»37

    و. جریان‌های تازه‌تر: فمینیسم و پسا استعماری: نقد جامعه‌شناسی با جریانات انتقادی جدیدتر نیز همبستگی‌هایی دارد. این همراهی‌ها سبب به وجود آمدن رویکردهای انتقادی پیچیده‌ای شده‌اند و نقد جامعه‌شناسی را از مرزهای سنتی آن فراتر برده‌اند. از جمله می‌توان از رابطه مکتب فمنیسم و جامعه‌شناسی نام برد که در فصل معرفی رویکرد فمنیستی به تفصیل به آن خواهیم پرداخت.

    رویکرد دیگری که از نظر توجه به مسائل جامعه‌شناسی و سیاسی جهانی ارتباطی نزدیک با جامعه‌شناسی ادبیات دارد، نقد پسا استعماری است که حوزه‌ی خاصی را در مطالعات ادبی جدید تصاحب کرده است. اصطلاح پسا استمعماری «کل فرهنگ تحت تأثیر فرایند امپراطوری از لحظه‌ی شروع استعمارگرای تا همین امروز را دربر می‌گیرد.‌..

    بنابراین ادبیات کشورهای افریقایی، استرالیا، بنگلادش، کانادا، کشورهای کارائیب، هندوستان، مالزی، مالت، زلاندنو، پاکستان، سنگاپور، جزیره‌ی اقیانوس آرام جنوبی و سریلانکا جملگی ادبیات پسا استعماری هستند.»38

    آنچه ادبیات این کشورها را به هم پیوند می‌دهد، تجربه‌ی یک دوره‌ی نسبتاً طولانی استعمارگری است که تأثیر آن را در ادبیات به وضوح می‌توان دید. در دهه‌های 1940-1930 نویسندگان اهل مستعمره‌های آفریقایی و کارائیبی فرانسه در صحنه‌ی ادبی فرانسه حضوری پررنگ یافتند. یکی از مسائلی که در این آثار نمود چشمگیری دارد، مسأله‌ی نژاد است. فرانتس فانون، یکی از منتقدان تندرو استعمارگری، فرهنگ‌های ملی از جمله ادبیات را ابزار مهمی در مبارزه برای کسب استقلال سیاسی می‌دانست. «میل به استقلال در ادبیات دهه‌های 1970-1960 در مستعمرات سابق بسیار نمایان است و اساساً یکی از محرک های اصلی آفرینش ادبی در این مناطق، مبارزه با استعمار بود. 

  • فهرست و منابع تحقیق مقاله جامعه شناسی - فمینیسم - سووشون

    فهرست:

    ندارد.
     

    منبع:

    ندارد.

تحقیق در مورد تحقیق مقاله جامعه شناسی - فمینیسم - سووشون, مقاله در مورد تحقیق مقاله جامعه شناسی - فمینیسم - سووشون, تحقیق دانشجویی در مورد تحقیق مقاله جامعه شناسی - فمینیسم - سووشون, مقاله دانشجویی در مورد تحقیق مقاله جامعه شناسی - فمینیسم - سووشون, تحقیق درباره تحقیق مقاله جامعه شناسی - فمینیسم - سووشون, مقاله درباره تحقیق مقاله جامعه شناسی - فمینیسم - سووشون, تحقیقات دانش آموزی در مورد تحقیق مقاله جامعه شناسی - فمینیسم - سووشون, مقالات دانش آموزی در مورد تحقیق مقاله جامعه شناسی - فمینیسم - سووشون ، موضوع انشا در مورد تحقیق مقاله جامعه شناسی - فمینیسم - سووشون
ثبت سفارش
عنوان محصول
قیمت