تحقیق مقاله کمال‌الدین اصفهانی

تعداد صفحات: 10 فرمت فایل: word کد فایل: 14804
سال: مشخص نشده مقطع: مشخص نشده دسته بندی: ادبیات فارسی
قیمت قدیم:۷,۰۰۰ تومان
قیمت: ۵,۰۰۰ تومان
دانلود مقاله
  • خلاصه
  • فهرست و منابع
  • خلاصه تحقیق مقاله کمال‌الدین اصفهانی

    کمال‌الدین اسماعیل ابن محمدبن عبدالرزاق اصفهانی آخرین قصیده سرای بزرگ ایران در اوان حمله مغول است که در گیرودار هجوم‌ها و قتل‌عام‌های آن قوم خونخوار از میان رفت.

     

      زندگی شاعر

    جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی چهار فرزند و بقولی دو پسر داشت که خلاق‌المعانی سرآمد همه آنان و فرزند راستین پدر در شعر وشاعری گردید. علت اشتهار او را به خلاق‌المعانی، آن دانسته‌اند که در شعر او معانی باریک نهفته است که بعد از چند نوبت که مطالعه کنند ظاهر می‌شود. وی نیز مانند پدر روزگار را در مدح اکابر اصفهان وشاهان معاصر خود گذرانیده بود. از جمله ممدوحان او یکی رکن‌الدین مسعود از کبار ائمه آل صاعد اصفهان است. دیگر از ممدوحان مشهور وی پسر محمد خوارزمشاه است. دیگر از ممدوحان مشهور کمال‌الدین اسماعیل، حسام‌الدین اردشیر پادشاه باوندی مازندران و اتابک سعدبن زنگی هستند. کمال‌الدین اسماعیل دوره وحشتناک حمله مغول را به تمامی درک کرده و به چشم خویش قتل‌عام مغول را به سال ۶۳۳ هجری قمری در اصفهان دید و در آن باب چنین گفت:

    کس نیست که تا بر وطن خود گرید

    بر حال تباه مردم بد گرید

    دی بر سر مرده‌ای دوصد شیون بود

    امروز یکی نیست که بر صد گرید

      سبک هنری

    کمال‌الدین اسماعیل به استادی و مهارت درآوردن معانی دقیق شهرت وافردارد. و اعتقاد ناقدان سخن بدو تا حدی بود که او را بر پدرش ترجیح نهاده و خلاق‌المعانی لقب داده‌اند. وی علاوه بر باریک‌اندیشی و دقت در خلق معانی در التزامات دشوار و تقید به آوردن ردیف‌های مشکل نیز شهرت دارد، چنان که بعضی از قصاید او را که به این التزامات و قیود سروده شده بعد از وی جواب نتوانستند گفت.

     

      شعر

    رسول مرگ به ناگه به من رسید فراز

    که کوس کوچ فروکوفتند کار بساز

    کمان پشت دوتا چون به زه درآوردی

    ز خویش ناوک دلدوز حرص دور انداز

    تبارک‌الله از آن میل من به روی نکو

    تبارک‌الله از آن قصد من به زلف دراز

    کنون چه گیسوی مشکین مرا چه مار سیاه

    کنون چه شعله آتش مرا چه شمع طراز

    دریغ جان گرامی که رفت در سر تن

    دریغ روز جوانی که رفت در تک و تاز

    دریغ دیده که بر هم نهاد می‌باید

    کنون که چشم به کار زمانه کردم باز

    دریغ و غم که پس از شصت و اند سال ز عمر

    به ناگهان به سفر می‌روم نه برگ و نه ساز

    به صدهزار زبان گفت در رخم پیری

    که این نه جای قرار است خیز واپرداز

    برون ز کنج قناعت منه تو پای طلب

    که مرغ خانگی ایمن بود ز چنگل باز

      پایان زندگی

    او دو سال بعد از حمله مغول یعنی به سال ۶۳۵ هجری قمری به دست مغولی به قتل رسید.

    کمال الدین اصفهانی

    کنون قطعه ای نغز و شیوا بخوانم          ز استاد معجزگر اصفهانی

    کمال آن کمال خردمندی و دین          ابوالفضل خلاق لطف معانی١

    جمال پدر را کمال پسر را ٢          ببزم سخن کی توان یافت ثانی

    باستادی این دو هرگز نه بینی          بملک جهان گر چه جاوید مانی

    بجان آفرینی که نزدیک علمش          ز پیدا تفاوت ندارد نهانی

    چو امرش ز صنع اقتضا کرد خلقت          بهم ممتزج گشت جسمی و جانی

    همای خرد سایه گسترد بر سر          چو بفراشت این خانه استخوانی

    بدین منظر دیده صنعش بقدرت          دو هندو نشاند از پی دیده بانی

    که در معرض کلک شکر زبانت          حرام است بر پسته شیرین زبانی

    چو فکرت بمعراج معنی خرامد          همه حور عین آورد ارمغانی

    ز سنگی که بر وی نگارند شعرت          گشاده شود چشمۀ زندگانی

    زهی رسم کلک تو گوهر نگاری          زهی شغل صیت تو گیتی ستانی

    ز خط تو زلف بتان دل شکسته          ز کلک تو در غمزه ها ناتوانی

    ز دریا دلی طبع تو هر زمانم          فرستد عقود گهر رایگانی

    یکی قطعه دیدم ز انشای طبیعت          چو گوهر که در مغز عنبر نشانی

    تر و تازه همچون گل نوشکفته          خوش و نغز چون روزگار جوانی

    چو طبع تو در وی فنون لطافت          چو ذات تو در وی هزاران معانی

    بخطی چو زنجیر مشگین مقید          ولیکن روان همچو آب از روانی

    سخن از آسمان بر زمین آمد اول          کنونش تو بر آسمان میرسانی

    اگر در جواب تو تأخیر کردم          گه از ناتوانی و گاه از توانی

    ز شرمت بدانگونه باریک گشتم          که از معنی خویش بازم ندانی

    به تقصیر خود معترف بودم اما          به نوعی دگر برده بودی گمانی

    سبک چون فرستم بنزد تو شعری          که دور از تو، نفزاید الا گرانی

    دگر باره خوانم بمرثیه شعری          نکوهشگر خوی دنیا فانی

    ز استاد گویندگان عراقی          کمال آن سخن گستر اصفهانی

    همه سوز و سوگ و دریغا و آوخ          همه سوگواری همه نوحه خوانی

    بمرگ عزیزی که شمع حیاتش          بیفسرد در عنفوان جوانی ٤

    دریغا که پژمرده شد ناگهانی          گل باغ دولت بروز جوانی

    بحسرت برفت از جهان رادمردی          که بودش بر اقلیم دین قهرمانی

    سپیده دم روز اقبال بودش          بدین تیره شب خود کرا بد گمانی

    دریغا چنان کامرانی که ناگه          شکستند در کام او کامرانی

    ز تابوت کرده است اجل تخته بندش          چو سرو سهی قامت پهلوانی

    نهالی سر افراز بُد لیک گردون          نداد آبش از چشمۀ زندگانی

    ز گلبرگ او چون بر آمد بنفشه          ز آفت بر او جست باد خزانی

    بوقتی که آمد گل از غنچه بیرون          شد اندر کفن همچو غنچه نهانی

    جهانا ترا شرم ناید که بی او          کنی عرضه بر ما گل بوستانی

    به پیرانه سر خود جوانی کنی ، پس          بقهر از جوانان جوانی ستانی

    چو کُشتی بباد فنا شمع دین را          چراغ گل از خار بر میدمانی

    نبخشودی آخر  بر آن سرو قامت          چه سنگین دلی و چه نامهربانی

    چه انگام سرسبزی تست ، شهری          سیه گشت زین ماتم ناگهانی

    چه رنگ آورد ارغوان کرده خلقی          ز خون جگر جامه ها ارغوانی

    لب لاله دل سبک چند خندد          نمی ترسد آخر از این دلگرانی

    ز باد فنا ریخت در دامن گل          گلی تازه تر از گل بوستانی

    فرو بسته او همچو غنچه دهن خشگ          بسوسن نه لایق بود تر زبانی

    خرامنده سروا ، نگوئی چه بودت          که امروز گرد چمن نا چمانی

    چو نرگس یکی دیده از خواب بگشا          ز بیماری ار چند بس ناتوانی

    نشسته است صدر جهان بار داده          تو غائب چرائی همانا ندانی

    نه زی بارگاه برادر خرامی ٥          نه ما را سوی حضرت خویش خوانی

    نه یکران آسوده را برنشینی          نه جعد بشولیده را بر نشانی

    بسا جان که دادند دی در قدومت          یکی از نهیب و دگر مژدگانی

    پس از انتظار دراز تو الحق          نه این چشم میداشتند ارمغانی

    نمد زینت از یک سفر نا شده خشگ          بدین گرمی آخر کجا میدوانی

    رهی دور در پیش داری و ترسم          که این نوبت اندر سفر دیر مانی

    تو بس چابکی در سواری ولیکن          چو چوبین بود مرکبت چون برانی

    ز بالای چرخ است نام تو گر چه          ز زیر زمین میدهندت نشانی

    چو آنجا مقام تو محمود آمد          نکردی درین خاکدان ایرمانی ٦

    بنالید ای دوستان و بگریید          بر آن طلعت خوب و فر کیانی

    بخند ای بداندیش او از وفاتش          ز چنگال مرگ ار برستن توانی

    چه شادی کنی ای بداندیش کافر          دهد دور گردونت ازین دوستکانی

    همیشه پی شادمانی غم آرد          چنین بوده تا بوده گیتی فانی

    هم از صبر جوشن کنیم ار چه سست است          گشاده چو شد ناوک آسمانی

    بحمد الله ار چه ستاره فروشد          بجای است خورشید چرخ معانی

    امام جهان رکن دین صدر عالم          سرافراز ایام نعمان ثانی

    چو برجا بود رکن باطل نگردد          ز نقصان یک خشت اصل مبانی

    ایا سرفرازی که این هفت گردون          کند بام قدر ترا نردبانی

  • فهرست و منابع تحقیق مقاله کمال‌الدین اصفهانی

    فهرست:

    ندارد.
     

    منبع:

    ندارد.

تحقیق در مورد تحقیق مقاله کمال‌الدین اصفهانی, مقاله در مورد تحقیق مقاله کمال‌الدین اصفهانی, تحقیق دانشجویی در مورد تحقیق مقاله کمال‌الدین اصفهانی, مقاله دانشجویی در مورد تحقیق مقاله کمال‌الدین اصفهانی, تحقیق درباره تحقیق مقاله کمال‌الدین اصفهانی, مقاله درباره تحقیق مقاله کمال‌الدین اصفهانی, تحقیقات دانش آموزی در مورد تحقیق مقاله کمال‌الدین اصفهانی, مقالات دانش آموزی در مورد تحقیق مقاله کمال‌الدین اصفهانی ، موضوع انشا در مورد تحقیق مقاله کمال‌الدین اصفهانی
ثبت سفارش
عنوان محصول
قیمت