تحقیق مقاله اختلالات خود شیفتگی کودک (ازدیدگاه فروید)

تعداد صفحات: 22 فرمت فایل: word کد فایل: 23908
سال: مشخص نشده مقطع: مشخص نشده دسته بندی: روانشناسی
قیمت: ۸,۰۰۰ تومان
دانلود مقاله
  • خلاصه
  • فهرست و منابع
  • خلاصه تحقیق مقاله اختلالات خود شیفتگی کودک (ازدیدگاه فروید)

    اختلالالتى که خودشیفتگىِ اولیه کودک را در معرض خطر قرار مى‏دهند، واکنشهاى کودک براى محافظت از خویشتن در برابر آن اختلالات و مسیرهایى که کودک در نشان‏دادن این واکنشها ناگزیر به آنها کشانده مى‏شود اینها موضوعات مهمى هستند که هنوز مورد تحقیق قرار نگرفته‏اند، ولى من قصد دارم فعلاً آنها را مسکوت بگذارم. لیکن مهمترین بخش این موضوعات را مى‏توان با عنوان «عقده اختگى» مشخص کرد (در پسربچه‏ها اضطراب درباره [ از دست دادنِ ] قضیب، در دختربچه‏ها حسرتِ داشتن قضیب) و در پیوند با تأثیر منع اولیه از فعالیت جنسى مورد بحث قرار داد. پژوهش روانکاوانه به طور معمول ما را قادر مى‏سازد بى‏ثباتیهاى غرایز شهوى را (وقتى از غرایز «خود» جدا شده و در تقابل با آنها قرار مى‏گیرند) ریشه‏یابى کنیم. ولى در حوزه خاص عقده اختگى، پژوهش روانکاوانه استنتاج وجود دوره‏اى و وضعیت روانى‏اى را امکان‏پذیر مى‏سازد که هر دو گروهِ این غرایز هنوز در وحدت با یکدیگر کارکرد داشتند و به نحوى جدایى‏ناپذیر با یکدیگر درآمیخته بودند و به صورت علائق ناشى از خودشیفتگى تبلور مى‏یافتند. آدلر مفهوم «اعتراض مذکّرانه» را بر مبناى همین چارچوب مطرح کرده است. وى این مفهوم را تقریباً تا حد یگانه نیروى برانگیزاننده در شکل‏گیرى شخصیت و ایضاً روان‏رنجورى ارتقا داده است و شالوده آن را ارزشگذارى اجتماعى و نه گرایشى مبتنى بر خودشیفتگى و لذا مربوط به نیروى شهوى مى‏داند. تحقیقات روانکاوانه از بدو امر وجود و اهمیت «اعتراض مذکّرانه» را تشخیص داده، ولى برخلاف آدلر آن را واجد خصوصیات خودشیفتگى و ناشى از عقده اختگى دانسته است. «اعتراض مذکّرانه» در شکل‏گیرى شخصیت دخیل است و همراه با بسیارى عوامل دیگر آن را ایجاد مى‏کند، ولى براى تبیین مسائل روان‏رنجوریها (که آدلر هیچ جنبه آنها را در نظر نمى‏گیرد مگر این‏که روان‏رنجوریها چگونه در خدمت غرایز «خود» قرار مى‏گیرند) به کلى نامناسب‏اند. به اعتقاد من مبتنى‏کردن نحوه ایجاد روان‏رنجورى بر شالوده محدودى همچون عقده اختگىْ کاملاً ناممکن است، صَرف‏نظر از این‏که عقده یادشده با چه شدّت و حدّتى به صورت یکى از مقاومتهاى(26) مردان به درمان روان‏رنجورى ممکن است برجسته و مهم شود. در حاشیه این موضوع را درخور ذکر مى‏بینم که برخى بیماران مبتلا به روان‏رنجورى را سراغ دارم که در آنها «اعتراض مذکّرانه» یا، به زعم ما، عقده اختگى نقش بیمارى‏زا ندارد و یا اصلاً به وجود نمى‏آید.مشاهده بزرگسالان بهنجار حاکى از آن است که خودبزرگ‏بینىِ سابق آنان مهار شده است و آن خصوصیات روانى‏اى که نشانه خودشیفتگى کودکانه آنان بود محو شده‏اند. نیروى شهوى متمرکز بر «خودِ» آنان چه شده است؟ آیا باید فرض کنیم که تمام آن نیرو به نیروگذارىِ روانى در مصداق امیال منتقل شده است؟ این امکان آشکارا با تمام رَوند بحث ما مغایرت دارد؛ با وجود این، سرنخى از پاسخى دیگر به این پرسش را مى‏توان در روان‏شناسىِ سرکوب(27) یافت.دریافته‏ایم که چنانچه تکانه‏هاى غریزىِ نیروى شهوى با عقاید فرهنگى و اخلاقىِ فرد تعارض پیدا کنند، دچار تغییر و تحول سرکوب بیمارى‏زا مى‏شوند. البته منظورمان از بیان این مطلب این نیست که فرد یاد شده معرفتى صرفاً فکرى [ یا آگاهانه ] از وجود این عقاید دارد؛ بلکه منظورمان همواره این است که عقاید مورد نظر براى وى حکم معیار را دارند و او به آنچه آن عقاید برایش تعیین مى‏کنند تن در مى‏دهد. پیش از این گفته‏ایم که سرکوب از «خود» نشات مى‏گیرد؛ اکنون به نحوى دقیقتر مى‏توانیم بگوییم که سرکوب از عزّت نَفْسِ(28) «خود» ناشى مى‏شود. همان برداشتها، تجربه‏ها، تکانه‏ها و امیالى را که یک فرد براى خویش روا مى‏دارد یا دست‏کم آگاهانه به آنها فکر مى‏کند، فرد دیگرى ممکن است با نهایت خشم مردود بشمارد یا حتى پیش از ورودشان به ضمیر آگاه آنها را منکوب کند. تفاوت این دو فرد را که دربرگیرنده عامل مشروط کننده سرکوب است مى‏توان به سهولت به روشى بیان کرد که تبیین آن بر اساس نظریه نیروى شهوى را امکان‏پذیر مى‏سازد. [ بدین ترتیب ] مى‏توانیم بگوییم که یکى از این دو نفر آرمانى را در خویشتن ایجاد کرده که محکِ سنجش «خودِ» بالفعل اوست، حال آن‏که دیگرى چنین آرمانى ندارد. براى «خود»، شکل‏گیرى یک آرمان حکم عامل مشروط کننده سرکوب را دارد.

    «خودِ» آرمانى در این مرحله هدف همان خوددوستى‏اى است که «خودِ» بالفعل در کودکى از آن بهره‏مند بود. خودشیفتگىِ فرد اکنون در این «خودِ» آرمانىِ جدید جلوه‏گر مى‏شود که مانند «خودِ» دوره کودکى تصور مى‏کند همه کمالات ارزشمند را داراست. همچون همه موارد دیگرى که نیروى شهوى دخیل است، انسان در این مورد نیز نشان داده است که نمى‏تواند از آنچه زمانى مایه ارضاى او بوده دست بشوید. آدمى نمى‏خواهد از کمال خودشیفته کودکى‏اش صرف‏نظر کند و هنگامى که در حین رشد، سرزنشهاى دیگران و برانگیخته‏شدن داوریهاى خرده‏گیرانه خودش باعث تشویش او مى‏گردند و لذا دیگر نمى‏تواند آن کمال را براى خویشتن حفظ کند، آن‏گاه مى‏کوشد تا آن را در شکلى جدید یعنى به صورت یک «خودِ» آرمانى بازیابد. آنچه وى به عنوان آرمان در برابر خویشتن مى‏نهد، جایگزینى است براى خودشیفتگىِ از دست رفته کودکى‏اش، خودشیفتگى‏اى که برحسب آن، او آرمان خویشتن بود.

    این بحث قاعدتاً ما را به بررسى رابطه بین شکل‏گیرى آرمان و والایش رهنمون مى‏شود. والایش فرایندى مربوط به نیروى شهوىِ متمرکز بر مصداق امیال است که طى آن، غریزه خود را به سمت هدفى غیر از و دور از ارضاى جنسى هدایت مى‏کند. در این فرایند، بر دور شدن از امیال جنسى تأیید مى‏شود. آرمانى‏سازى فرایندى دربرگیرنده مصداق امیال است. از طریق این فرایند، مصداق مورد نظر بدون آن‏که ماهیتش دگرگون شود، در ذهن فردْ بزرگ و متعالى مى‏شود. آرمانى‏سازى هم در حوزه نیروى شهوىِ متمرکز بر «خود» میسر است و هم در حوزه نیروى شهوىِ متمرکز بر مصداق امیال. براى مثال، مبالغه جنسى درباره یک مصداق امیال، حکم آرمانى ساختن آن را دارد. دو مفهوم «والایش» و «آرمانى‏سازى» را از این حیث مى‏توان متمایز کرد که والایش به غریزه مربوط مى‏شود و آرمانى‏سازى به مصداق امیال.شکل‏گیرى «خودِ» آرمانى غالباً با والایش غریزه اشتباه مى‏شود و فهم ما را از حقایق با مشکل رو به رو مى‏کند. نمى‏توان گفت کسى که خودشیفتگى‏اش را با تکریم یک «خودِ» آرمانى عوض کرده، به صِرف این کار، لزوماً موفق به والایش غرایز شهوى‏اش شده است. درست است که «خودِ» آرمانى چنین والایشى را مى‏طلبد، اما قادر به تحمیل آن نیست. والایش کماکان فرایند خاصى است که آرمان مى‏تواند باعث آن شود، ولى اجراى والایش به نحو کاملاً مستقلى انجام مى‏گیرد. دقیقاً در روان‏رنجوران است که بیشترین تفاوت بالقوه را بین رشد «خودِ» آرمانى آنان و میزان والایش غرایز بدوى شهوى‏شان مشاهده مى‏کنیم و به طور کلى متقاعد ساختن انسان آرمان‏گرا به معطوف‏کردن نیروى شهوى‏اش به مصداق نامناسب بسیار دشوارتر از متقاعدساختن فردى معمولى است که تا آن حد پُرمدّعا نیست. علاوه بر این، شکل‏گیرى «خودِ» آرمانى و والایش، ارتباط کاملاً متفاوتى با علت ایجاد روان‏رنجورى دارند. همان‏گونه که پیشتر دیدیم، شکل‏گیرى «خودِ» آرمانى مطالبات «خود» را تشدید مى‏کند و قویترین حامى سرکوب است؛ [ متقابلاً ] سرکوب حکم یک راه خروج را دارد، راهى براى اجابت آن مطالبات بدون سرکوب.یافتن یک کنشگر روانى که ارضاى خودشیفته از «خودِ» آرمانى را تضمین مى‏کند و به همین منظور دائماً بر «خودِ» بالفعل نظارت دارد و با آن آرمان مى‏سنجدش، نباید مایه شگفتى ما باشد. اگر چنین کنشگرى وجود نداشته باشد، امکان ندارد بتوانیم آن را کشف کنیم، بلکه فقط مى‏توانیم آن را تشخیص دهیم، زیرا مى‏توان اندیشید که آنچه «وجدان» مى‏نامیم واجد همان خصوصیات لازم است. تشخیص این کنشگر روانى امکان فهم این توهّم را که به اصطلاح «مورد توجه دیگران هستیم» یا به تعبیر درست‏تر «دیگران ما را زیر نظر دارند» برایمان فراهم مى‏کند. توهّم یادشده از جمله نشانه‏هاى بارز بیماریهاى پارانویایى است و مى‏تواند به صورت یک بیمارى مجزّا و یا همراه با روان‏رنجورىِ انتقال رخ بدهد. بیمار مبتلا به این توهّم شِکوه مى‏کند که دیگران همه افکار او را مى‏دانند و ناظر و مراقب اَعمالش هستند. از صداهایى که مشخصاً با ضمیر سوم شخص با بیمار صحبت مى‏کنند («آن زن حالا باز هم دارد به این موضوع فکر مى‏کند»، «آن مرد الآن دارد بیرون مى‏رود»)، او به کارکرد این کنشگر پى مى‏برد. این شِکوه، موجّه و مبیّن یک حقیقت است. چنین نهاد قدرتمندى که ما را زیر نظر دارد، افکارمان را کشف مى‏کند و همه مقصودهایمان را به باد انتقاد مى‏گیرد، واقعاً وجود دارد. در واقع، این نهاد به طور معمول در تک تک ما وجود دارد.

    توهّمِ زیر نظر بودن، این نهاد قدرتمند را به شکلى واپس‏روانه به ما مى‏شناساند و بدین‏سان خاستگاه و علت عصیان بیمار علیه آن را برایمان روشن مى‏کند. زیرا آنچه بیمار را به شکل‏گیرى «خودِ» آرمانى واداشت («خودِ» آرمانى‏اى که وجدان به نیابت از آن همچون یک نگهبان عمل مى‏کند)، از تأثیر عیب‏جویىِ والدین سرچشمه گرفت (عیب‏جویى‏اى که به واسطه این صدا به بیمار افاده مى‏شود). با گذشت زمان، آن کسانى که بیمار را [ در نهادهاى آموزشى] تعلیم و تربیت دادند و همچنین مجموعه عظیم و توصیف‏ناشدنى همه دیگر کسانى که در محیط بلافصل او بودند (انسانهایى مانند خود او) و نیز افکار عمومى، از این حیث کارکردى شبیه کارکرد عیب‏جویانه والدین بیمار داشتند.بدین ترتیب، حجم زیادى از نیروى شهوىِ ذاتاً همجنس‏گرا در شکل‏گیرىِ «خودِ» آرمانىِ خودشیفته سهیم مى‏شود و با حفظ آن، براى خویش مفرّ و مایه ارضا مى‏یابد. ایجاد وجدان در اصل تجلّىِ نخستْ عیب‏جویىِ والدین و متعاقباً جامعه است. وقتى منع انجام کارى یا مانعى در راه انجام آن در وهله اول از بیرون در فرد ایجاد مى‏شود، گرایش به سرکوب به وجود مى‏آید و این تکرار فرایندِ شکل‏گیرىِ وجدان است. بیمارىِ توهّم، این صداها و نیز افراد زیادى را [ که در بالا ذکر شد [مجدداً در کانون توجه فرد قرار مى‏دهد و بدین‏سان تطوّر وجدان به نحوى واپس‏روانه تکرار مى‏شود. لیکن شورش علیه این «نهاد سانسورکننده» از میل شخص (میلى که با ماهیت اساسى بیمارى‏اش همخوانى دارد) به آزادساختن خویشتن از قید و بند تمام این عوامل و در درجه نخست، تأثیر والدین و بازگرداندن نیروى شهوى همجنس‏گرا از آنها ناشى مى‏شود. از آن پس، وجدان شخص به نحوى واپس‏روانه به صورت عاملى متخاصم از بیرون به رویارویى با او مى‏پردازد

    .  شِکوه‏هاى هذیان‏زدگان نیز نشان مى‏دهد که در اصل، خودنکوهىِ وجدان با خویشتن‏نگرى‏اى که بر آن مبتنى است مطابقت مى‏کند. بدین‏سان فعالیت آن ذهنى که کارکرد وجدان را بر عهده دارد، در خدمت تحقیق داخلى نیز هست و فلسفه از این راه مطالب لازم براى فعالیتهاى فکرى خود را به دست مى‏آورد. احتمال دارد که این موضوع بر گرایش خصیصه‏نماى هذیان‏زدگان به برسازىِ نظامهاى نظر پردازانه تأثیرگذار باشد.(29)

    اگر شواهدى دال بر فعالیت این نهاد ناظر و عیب‏جو که با تشدید یافتن، به وجدان و درون‏نگرىِ فلسفى تبدیل مى‏شود در سایر حوزه‏ها یافت شود، این قطعاً براى ما اهمیت خواهد داشت. در اینجا از آنچه هربرت سیلبرر(30) «پدیده کارکردى» نامیده است ذکرى به میان خواهم آورد که بى‏شک از جمله معدود نظرهاى ارزشمندِ افزورده شده به نظریه روءیاست. چنان که مى‏دانیم، سیلبرر ثابت کرده است که در حالات بین خواب و بیدارى مى‏توانیم تبدیل فکر به تصویر بصرى را مستقیماً مشاهده کنیم، اما در اغلب این موقعیتها ما بازنمایىِ حالات بالفعل کسى که در مقابل خواب مقاومت مى‏کند (رغبت، خستگى مفرط، و از این قبیل) را داریم و نه بازنمایىِ محتواى یک فکر را. وى به طریق اولى نشان داده است که نحوه پایان یافتن برخى روءیاها یا برخى قسمت‏بندیها در محتواى آنها، صرفاً مبیّن ادراک فرد روءیابین از خواب و بیدارى خودش است. سیلبرر بدین‏ترتیب نقش مشاهده به مفهوم توهّم فرد هذیان‏زده در مورد این‏که کسانى که او را زیر نظر دارند در شکل‏گیرى روءیا را معلوم کرده است. مشاهده در همه روءیاها چنین نقشى را ایفا نمى‏کند. بى‏توجهى من به این عامل احتمالاً از آنجا ناشى مى‏شود که در روءیاهاى خودم مشاهده نقش مهمى ندارد. چه بسا در اشخاصى که به لحاظ فلسفى باهوش‏اند و به درون‏نگرى عادت دارند، مشاهده نقش بسیار بارزى پیدا کند. بجاست متذکر شویم که بر حسب یافته‏هاى ما، روءیا تحت سلطه نهاد سانسورکننده‏اى شکل مى‏گیرد که [ ضمیر ناخودآگاه را ] مجبور به تحریف اندیشه‏هاى نهفته در روءیا مى‏کند. لیکن ما این سانسور را قدرتى ویژه ندانستیم، بلکه این اصطلاح را براى اشاره به یک جنبه از گرایشهاى سرکوبگرى برگزیدیم که بر «خود» سیطره دارند، یعنى همان جنبه‏اى که معطوف به اندیشه‏هاى نهفته در روءیاست. اگر ساختار «خود» را بیشتر مورد بررسى قرار دهیم،

  • فهرست و منابع تحقیق مقاله اختلالات خود شیفتگی کودک (ازدیدگاه فروید)

    فهرست:

    ندارد.
     

    منبع:

    ندارد.

تحقیق در مورد تحقیق مقاله اختلالات خود شیفتگی کودک (ازدیدگاه فروید), مقاله در مورد تحقیق مقاله اختلالات خود شیفتگی کودک (ازدیدگاه فروید), تحقیق دانشجویی در مورد تحقیق مقاله اختلالات خود شیفتگی کودک (ازدیدگاه فروید), مقاله دانشجویی در مورد تحقیق مقاله اختلالات خود شیفتگی کودک (ازدیدگاه فروید), تحقیق درباره تحقیق مقاله اختلالات خود شیفتگی کودک (ازدیدگاه فروید), مقاله درباره تحقیق مقاله اختلالات خود شیفتگی کودک (ازدیدگاه فروید), تحقیقات دانش آموزی در مورد تحقیق مقاله اختلالات خود شیفتگی کودک (ازدیدگاه فروید), مقالات دانش آموزی در مورد تحقیق مقاله اختلالات خود شیفتگی کودک (ازدیدگاه فروید) ، موضوع انشا در مورد تحقیق مقاله اختلالات خود شیفتگی کودک (ازدیدگاه فروید)
ثبت سفارش
عنوان محصول
قیمت