تحقیق مقاله علائم مؤمنان در احدیث نبوی و ائمه (ع)

تعداد صفحات: 29 فرمت فایل: مشخص نشده کد فایل: 20874
سال: مشخص نشده مقطع: مشخص نشده دسته بندی: معارف اسلامی و الهیات
قیمت قدیم:۱۲,۵۰۰ تومان
قیمت: ۸,۰۰۰ تومان
دانلود مقاله
کلمات کلیدی: N/A
  • خلاصه
  • فهرست و منابع
  • خلاصه تحقیق مقاله علائم مؤمنان در احدیث نبوی و ائمه (ع)

    دریافت مؤمن از حقیقت دنیا، فنا و نیستى است، بنابر این خوشیها و نا خوشیهاى دنیوى را پایدار نمى‏داند.به علاوه، خوشیها و ناخوشیها نقض مى‏شوند.اگر آدمى تحت تأثیر فرح و حزن دنیوى قرار گیرد، سلب فرح و حزن، عکس العمل نفسانى پدید مى‏آورد. کسى که تصور مى‏کند صد درجه خوشى کسب کرده، با از دست رفتنش صد درجه دچار ناراحتى مى‏شود و بالعکس.اما اگر میزان خوشى و ناراحتى‏ها تنزل پیدا کند تا به صفر درجه برسد، عکس العملى به همراه نخواهد داشت.

     

    [و لا یغتابه]
    مؤمن از مؤمن غیبت نمى‏کند.در تعریف غیبت آمده است:
    [ذکرک اخاک بما یکره]
    یعنى در غیاب برادرت یادآورى چیزى را که او دوست ندارد.
    این تعریف اختصاص به زبان ندارد.کنایه، کتابت، اشاره، همه مصداق غیبت مى‏توانند باشند .چیزى که گفته مى‏شود مطلق است.مى‏تواند صفات نفسانى، افعال یا جهتى از جهات خلقت مؤمن را در بر گیرد.
    غیبت از معاصى بزرگ است و آدمى را به سرعت به وادى جهنم مى‏کشاند.پیامبر اکرم (ص) فرموده :
    [من مشى فى عیب اخیه و کشف عورته، کانت اول خطوه خطاها و وضعها فى جهنم]
    کسى که به قصد [غیبت از برادر مؤمن و] کشف عیوب او گام بر مى دارد، اولین گامى که بر مى‏دارد در جهنم قرار مى‏گیرد.
    [و کشف الله تعالى عورته على رئوس الخلائق]
    خداوند تعالى عیوب او را در قیامت براى همگان آشکار مى‏کند.
    حتى اگر مغتاب، توبه کرد و از برادر مؤمنش حلیت طلبید آیا نظیر کسى است که غیبت نکرده است.مطابق روایات پاسخ منفى است.در روایتى، وحى به حضرت موسى (ع) شد:
    [من مات تائبا من الغیبه فهو آخر من یدخل الجنه ] اگر کسى تائب از غیبت بمیرد، آخرین کسى است که داخل در بهشت مى‏شود.
    در مقابل، کسى که از غیبت پشیمان شده و عملا آن را تکرار مى‏کند، اولین کسى است که وارد جهنم مى‏شود.
    [و من مات مصرا علیها فهو اول من یدخل النار]
    اولین کسى که داخل نار مى‏شود کسى است که اصرار بر غیبت داشته باشد.
    [و لا یمکر به]
    با برادر مؤمنش نیرنگ نمى‏بازد.
    مؤمن، مؤمنان را مانند خود مى‏داند و چون نسبت به خود نیرنگ نمى‏زند، درباره مؤمنان نیز چنین رفتارى ندارد.پیوند ایمانى، وحدت روحى پدید مى‏آورد.در این روایت به عوامل هجران و بریدنها که در روایت قبل مطرح شده بود، اشاره شده است.غیبت، از مهمترین عوامل قطع ارتباطهاست.اگر انسان بفهمد که معاشر و رفیقش سر او کلاه گذاشته است، آیا تصمیمى غیر از قطع ارتباط مى‏گیرد؟
    بنابر این مؤمن نه خود جدا مى‏شود و نه سبب جدایى را فراهم مى‏کند.
    [و لا یأسف على ما فاته و لا یحزن على ما اصابه]
    تأسف براى از دست رفته نمى‏خورد و محزون از به دست آمده نمى‏شود.
    کلمه ماى موصوله در ما فاته و ما اصابه امور دنیوى است.در روایتى از امیر المؤمنین (ع) آمده است: [اذا فاتک من الدنیا شى‏ء فلا تحزن]
    هنگامى که چیزى از دنیا از دستت رفت، پس اندوهگین مشو.
    اما اگر از دست رفته، موضوعى معنوى بود، حزن در اینجا ممدوح است چنان که فرموده‏اند :
    [و لا یفشل فى الشده ]
    مؤمن در شداید، مست نمى‏شود.
    فشل، مستى است که با ترس و اضطراب توأم است.در اصطلاحات معمولى هم که مى‏گویند کار فشل شد، یعنى به هدف نرسید.مؤمن در سختیها نه تنها نمى‏برد که کالجبل الراسخ است.یعنى مؤمن در حوادث هضم نمى‏شود.بلکه هاضمه‏اش به قدرى قوى است که حوادث در او هضم مى‏شود .
    [و لا یبطر فى الرخاء]
    در آسایش دستخوش شادمانى‏ها نمى‏شود.
    بطر، شادى است که انسان را از خود بیخود کند، به طورى که نتواند قواى درونى و بیرونیش را مهار کند.زیرا بینشى عمیق به دنیا دارد.مؤمن مى‏داند که دنباله خوشیهاى دنیوى، رذایل نفسانى است.خوشیها زمینه مناسبى فراهم مى‏کند تا برخى رذایلى که در نهانخانه دل مخفى بودند، بروز و ظهور کنند.تا وقتى در آسایش نبود، این رذایل، قدرت خودنمایى نداشتند.مؤمن این‏حقیقت را با همه وجود حس کرده است که:
    [البطر یسلب النعمه و یجلب النقمه ]
    خوشحالى زیاد نعمت‏ها را سلب و نقمت‏ها را جلب مى‏کند.
    دریافت مؤمن از حقیقت دنیا، فنا و نیستى است، بنابر این خوشیها و نا خوشیهاى دنیوى را پایدار نمى‏داند.به علاوه، خوشیها و ناخوشیها نقض مى‏شوند.اگر آدمى تحت تأثیر فرح و حزن دنیوى قرار گیرد، سلب فرح و حزن، عکس العمل نفسانى پدید مى‏آورد.کسى که تصور مى‏کند صد درجه خوشى کسب کرده، با از دست رفتنش صد درجه دچار ناراحتى مى‏شود و بالعکس.اما اگر میزان خوشى و ناراحتى‏ها تنزل پیدا کند تا به صفر درجه برسد، عکس العملى به همراه نخواهد داشت.
    در این زمینه خود حضرت مى‏فرمایند:
    [کل سرور متنقض]
    هر خوشحالى، نقض و شکسته مى‏شود.
    [بقدر سرور یکون النقیض]
    شکستها به مقدار سرور و شادمانى‏هاست.
    یعنى به هر مقدار که آدمى خوشحال مى‏شود به همان مقدار مى‏شکند.بالاتر از این گاهى خوشیهاى نا پایدار، الم جاودانه به دنبال دارد.چه بسیار شادمانى که در پى آن حزن و اندوه جاودانه است.
    [یمزج الحلم بالعلم و العقل بالصبر]
    مؤمن حلم را به علم و عقل را با صبر در مى‏آمیزد.
    اهل ادبیات تفاوتى میان خلط و مزج قایل‏اند.خلط، ترکیب دو شى‏ء است اما نه به گونه‏اى که از این ترکیب، شى‏ء سومى پدید آید.مزج، آمیختگى و ترکیبى است که اجزا در ترکیب منحل شده باشند.ترکیب حلم با علم و عقل با صبر از نوع ترکیب مزجى است.علم، ادراکات آدمى است و عقل، اعم از نظرى و عملى، نیرویى است که آدمى به واسطه آن، حق از باطل را تشخیص مى‏دهد .
    عقل، قوه‏اى درونى و علم، ادراکاتى است که منشأ آن، خارج است.
    حلم، آرامش نفس است آنگاه که با حوادث مکروه مواجه مى‏شود.به تعبیر دیگر اضطراب ندارد .صبر هم ثبات نفس است و اقسام گونه گون دارد، نظیر صبر در مصائب.و نقطه مقابل صبر، جزع است.صبر در شداید، که به ویژه در جنگ پدید مى‏آید که از آن به شجاعت تعبیر مى‏کنند و ضدش جبن و ترس است.صبر بر طاعات و ترک معاصى که ضدش را به فسق تعبیر مى‏کنند.صبر در کنترل شهوات که به عفت تعبیر مى‏شود.
    صبر اهمیتش به حدى است که رأس ایمان شمرده شده است [ الصبر رأس الایمان ]
    از رسول الله (ص) از حقیقت ایمان پرسیده شد.حضرت فرمودند: [هو الصبر]
    ایمان، صبر است.
    در توضیح این کلام فرمودند:
    [لأنه اکثر اعماله و اشرفه]
    براى آنکه اکثر و اشرف اعمال به این صفت مربوط است.
    توضیح آنکه باعث دین دو چیز است.یکى به عقل نظرى و دیگرى به عقل عملى مربوط است.عقل نظرى ادراکات انسان در ابعاد عقیدتى است.ادراک کلیات است.اما عقل عملى، ادراک حسن و قبح است.آنچه عقل نظرى صحیح تشخیص داد، عقل عملى اراده مى‏کند و آن را به اعضا و جوارح عرضه مى‏کند.باعث دین در اینجا ثبات و صبر است.
    در مقابل، باعث هواى نفس قواى حیوانى، شهوت و غضب و امثال اینهاست.صبر و ثبات موجب مى‏شوند که باعث هواى نفس نتوانند عقل نظرى و عملى را متزلزل کنند.آنها که نفوس قدسیه الهیه که در تصور من و شما نمى‏گنجند، از سرادقات اعلى خطاب مى‏شوند:
    یا ایتها النفس المطمئنه ارجعى الى ربک
    از این نفوس به نفوس مطمئنه توصیف مى‏کنند.
    گروهى هم هستند که باعث هوا بر باعث دینشان غلبه دارد و آنان کفارند.
    برخى هم بینابین هستند.گاهى باعث هوا مغلوب و گاهى باعث دین.متوسطین از نفوس زبان حالشان این است،
    رب إنى مغلوب فانتصر
    باعث دین و باعث هوا، هر دو داراى جنودى هستند.از جنود باعث دین به رحمانى و از جنود باعث هوا، به جنود شیطانى تعبیر شده است.در روایتى ازعلى (ع) آمده است:
    [نعم وزیر العلم الحلم]
    خوب یاورى است حلم براى علم
    در روایتى دیگر شرط ثمربخشى علم را، حلم دانسته‏اند.
    [لن یثمر العلم حتى یقارنه الحلم]
    علم هرگز ثمر نمى‏دهد مگر وقتى که قرین حلم شود.
    در روایتى دیگر على (ع) اهمیت حلم را در سطحى برتر مطرح فرموده‏اند.اساسا علم بدون علم را مصداق علم نمى‏دانند.
    [لا علم لمن لا حلم له]
    علم ندارد کسى که حلم ندارد.
    زیرا علم بدون حلم، علم لا ینفع است.آنگاه دانستن مفید است که در کنارش آرامش نفس باشد تا دانستنى‏ها به کار گرفته شود.مى‏داند عملى را که انجام مى‏دهد، جهنمى است اما چون فاقد آرامش و ثبات است نمى‏تواند مقاومت کند.
    [من غلب عقله شهوته و حلمه غضبه کان جدیرا بحسن السیره ]
    حسن سیرت در کسى است که عقلش بر شهوتش و حلمش بر غضبش پیشى گرفته باشد.
    چرا مؤمن علمش با حلمش و عقلش با صبرش ممزوج است؟ پاسخ این است که بینش مؤمن این امتزاج را تعلیم مى‏کند.مؤمن اهل مقایسه است.او باور دارد که پایدارى در برابر هواهاى نفسانى، اگر چه مقرون به فشار و تلخى است اما در مقایسه با صبر بر عقوبت الهى، بسى سهلتر است .رنج موقت را تحمل مى‏کند تا از درد جاویدان رهایى یابد.
    [الصبر على طاعه الله اهون من الصبر على عقوبته]
    صبر بر طاعات الهى سهل‏تر از صبر بر عقوبت الهى است.
    قرین بودن حلم با علم این معنا را هم تفهیم مى‏کند که مؤمن در برابر جهل جاهل، حلیم است.
    [تراه بعیدا کسله دائما نشاطه]
    او را مى‏بینى در حالیکه کسالت از او دور و نشاطش دائمى است.
    کسالت رخوت و سستى و کاهلى روح در مقابل شادابى روح است.
    میان روح و جسم تناسب است.تألمات روحى بر روى بدن تأثیر مى‏گذارد و بالعکس بیماریهاى جسمى، روح را تحت تأثیر قرار مى‏دهد.البته برخى افراد تحت تأثیر ارتباطات روحانى به بیماریهاى روحى مانند افسردگى مبتلا نمى‏شوند.در امور دنیوى این مسئله کاملا محسوس است .طالبان جاه و مال که صبح تا شب مى‏دوند، آخر شب اگر چه اکثرشان از نظر جسمى کاملا خسته‏اند، اما روحشان نشاط دارد.
    امیر المؤمنین (ع) در وصف مؤمن، کسالت را از او به دور مى‏دانند.روح‏مؤمن، تنبل نیست .شاد است و شاداب و آماده تلاش و حرکت.مؤمن اهل نشاط روحانى است.روایات در این زمینه فراوان است.امام صادق (ع) فرمودند:
    [ایاک و خصلتین الضجر و الکسل]
    از دو حالت پرهیز کن: اضطراب درونى که موجب عدم تحرک است و تنبلى.
    [فانک ان ضجرت لم تصبر على حق]
    چون اگر داراى حالت ضجر باشید، نمى‏توانید به هیچ حقى پایدارى کنید.
    نه حق الله را مى‏توانى ادا کنى و نه حق الناس را و نه حق خودت را.
    [و ان کسلت لم تؤد حقا]
    و اگر روحیه کسل و تنبل داشته باشى نمى‏توانى حق کسى را ادا کنى.
    در روایتى دیگر على (ع) از تنبلى هشدار مى‏دهند، زیرا:
    [من کسل لم یؤد حق الله علیه]
    کسى که سستى بورزد نمى‏تواند حق خدا را ادا کند.یعنى به واجبات عمل نمى‏کند.
    در ضمن روایتى، روند اثر گذارى حالت کسالت مطرح شده است.امام صادق (ع) مى‏فرماید: [قال لقمان لابنه: للکسلان ثلاث علامات: یتوانی حتى یفرط.و یفرط حتى یضیع.و یضیع حتى یاثم]
    لقمان به فرزندش فرمود.اهل کسالت داراى سه علامت هستند.سستى مى‏کند تا آنکه به کوتاهى منجر مى‏شود. یعنى سستى کردنش باعث مى‏شود تا کوتاه بیاید. وقتى کوتاه آمد، ضایع مى‏کند.آنگاه که تضییع کرد به معصیت و گناه دچار مى‏شود.
    تنبلیها حقوق را ضایع مى‏کند.چنانکه على (ع) در نهج البلاغه فرموده‏اند:
    [من اطاع التوانی ضیع الحقوق]
    آنکس که از سستى اطاعت کند حقوق را ضایع گرداند.
    مؤمن شاداب است، چون متصل به مبدأ پایدار و جاویدى است که زوال نمى‏پذیرد.ممکن است کسى را طلب مال یا جاه با نشاط کند، اما این گونه نشاطها زوال پذیرند.در روایات تأکید فراوان شده است که در عبادات، بویژه اعمال عبادى استحبابى، با نشاط به عبادت بپردازید.در روایت توصیه شده که براى پیدا کردن نشاط یکى از راهها این است که عبادت با خدا را همچون معامله‏اى در نظر آورد.همان طور که در مسائل دنیوى، در معامله‏اى که سودى عاید انسان مى‏شود، روح نشاط پیدا مى‏کند، و در مسائل عبادى چرا نباید چنین محاسبه‏اى کرد.
    [ان کان الثواب من الله فالکسل لماذا]
    اگر معتقدیم که در ازاى عبادات ثواب و پاداش است، پس کسالت چرا؟ ! [اتقوا الله و لا تملوا من الخیر و لا تکسلوا]
    تقواى الهى پیشه گزینید و ملول و افسرده از کار خیر نشوید و تنبلى نورزید.
    [فان الله عز و جل و رسوله غنیان عنکم و عن اعمالکم أنتم الفقراء إلى الله]
    پس خدا و رسول از اعمال آدمیان بى‏نیازند.و شماها به خداوند محتاج هستید.
    [انما أراد الله عز و جل بلطفه سببا یدخلکم به الجنه ]
    این است و جز این نیست که خداى تعالى از روى لطفى که نسبت به بندگان دارد، اراده کرده است که مؤمنین را داخل در بهشت گرداند.
    على علیه السلام فرمود:
    [بالعمل یحصل الثواب لا بالکسل]
    با عمل، ثواب و پاداش تحصیل مى‏شود نه با تنبلى
    [تأخیر العمل عنوان الکسل]
    علامت کسالت، تأخیر انداختن عمل است.
    از نظر تربیتى، بزرگان دستور داده‏اند که با تنبلى و کسالت، از اداى مستحبات چشم پوشى کنید.در واجبات هم دستور فرموده‏اند که نفس را قبل‏از عبادت، آماده سازید.یکى از بزرگان مى‏فرمودند: که خوب است قبل از نماز، انسان یکى دو دقیقه با خود فکر کند و در انعام الهى که خداوند به وى داده است توجه کند و حمد و شکر الهى کند و آنگاه به عبادت بپردازد .على (ع) در ضمن نامه‏اى به حارث همدانى مرقوم فرمودند:
    [و خادع نفسک فى العباده و ارفق بها و لا تقهرها]
    نفست را در هنگام عبادت گول بزن و با آن مدارا کن و بر آن فشار و زور نیاور.
    [وخذ عفوها و نشاطها]
    وقتى آن حالت گذشت و شادابى در نفس پدید آمد، از آن بهره گیر.
    [الا ما کان مکتوبا علیک من الفریضه ]
    مگر آنچه به عنوان واجب بر تو نوشته شده است.
    یعنى در واجبات این حرفها نیست.
    [و انه لابد من قضائها و تعاهدها عند محلها]
    در واجبات ناگزیر از اداى آن هستى و در وقت و شرایطى که براى آن مقرر شده است باید انجام بدهى.
    از مطالب فوق نتیجه مى‏شود که مؤمن تحت تأثیر فشارهاى جسمانى، افسردگى خاطر پیدا نمى‏کند .نقل است که یکى از انبیا به جایى مى‏رفت.در راه کسى را دید که دست و پایش فلج است و چشمانش هم کور و بر لب ذکرالحمد لله مى‏گوید.یکى یکى مغمى که خدا در حقش کرده بود مى‏شمرد .این شادابى روح به واسطه اتصال به مبدأ وجود است.اصولا آلام و دردهاى دنیوى با عبادات تخفیف پیدا مى‏کند.
    الا بذکر الله تطمئن القلوب
    یاد خدا به دلها آرامش مى‏بخشد.
    [قریبا امله]
    آرزویش نزدیک است.
    مقصود از امل آرزوهاى دنیوى است که به طول امل نیز تعبیر کرده‏اند.
    یعنى انسان معتقد شود که در دنیا سالها باقى خواهد بود.قهرا چنین تفکرى منجر به تحصیل توابع حب بقا در دنیا خواهد شد.توابع بقا چیست؟ پول، زندگى، تجارت.روشن است کسى که مى‏داند فردا مى‏میرد، محبتش به دنیا با کسى که فکر مى‏کند هزار سال عمر خواهد کرد متفاوت است .
    استمرار بقا در دنیا، آرزوى مذموم است که با حب به توابع بقا همراه است.از نظر علمى، یک شاخه طول امل به رذیله عقلانى جهل و شاخه دیگر آن به رذیله شهوانى حب دنیا مربوط است.
    آرزوى دراز دو اثر زشت دارد که موجب بدبختى انسان مى‏شود:
    1.آدمى را از اعمال صالح باز مى‏دارد و به کارهاى زشت دچار مى‏کند.على (ع) فرمود: [اطول الناس املا أسوءهم عملا]
    هر چه آرزوها بلندتر باشد، اعمال قبیح بدتر است.
    [ما طال احد فى الأمل إلا قصر فى العمل]
    هیچ کسى آرزوى دراز پیدا نکرد مگر آنکه کوتاه کرد در عمل.
    [یسیر الامل یوجب فساد العمل]
    آرزوهاى بیجا فساد عمل مى‏آورد.
    2.باعث فراموشى مرگ مى‏شود.على علیه السلام فرمود:
    [الامل ینسى الأجل]
    آرزو حجاب اجل است مانع دیدن مرگ است.
    در روایتى على علیه السلام فرموده‏اند:
    [ان أشد ما أخاف علیکم خصلتان اتباع الهوى و طول الامل]
    شدیدترین چیزى که بر شما مى‏ترسم دو خصلت است: تبعیت از هواى نفس و آرزوى دراز
    [و اما اتباع الهوى فانه یعدل عن الحق]
    اما پیروى از نفسانیات باعث مى‏شود که آدمى از حق باز بماند.یعنى چشمانى که آلوده و عملا کور است، نمى‏تواند حق را مشاهده کند.
    [و اما طول الأمل فإنه یورث الحب للدنیا ثم قال الا ان الله تعالى یعطى الدنیا من یحب و یبغض]
    اما آرزوى دراز، موجب حب به دنیاست.سپس فرمودند: همانا خداى تعالى دنیا را به هر کس، چه دوست بدارد یا ندارد، مى‏دهد.
    اما کسى را که دوست دارد چیزى اضافه هم مى‏دهد:
    [و اذا احب عبدا اعطاه الایمان]
    بنده‏اى را که دوست بدارد به او ایمان عطا مى‏کند.
    مطابق سخن على (ع)، مؤمن آرزویش اندک است.چون زندگى بدون آرزو امکان ندارد.آرزوى مؤمن، نزدیک است، یعنى مال امروز و به مقدار متعارف است.وقتى آرزو کم بود، دنباله‏اش آثارى پدید مى‏آید:
    [قلیلا زلله متوقعا لأجله]
    لغزشهایش کم و مرگ را محقق مى‏بیند.
    طول امل دو اثر داشت: 1 عمل را فاسد مى‏کرد، 2 موجب فراموشى مرگ مى‏شد.
    مؤمن آرزویش اندک است، به همین دلیل مبتلاى به آثار شوم طول امل نمى‏شود.از این رو، لغزشهایش اندک است و انتظار مرگ را مى‏کشد.دلبستگى به حق تعالى، مرگ را در نزد انسان به صورت رها شدن از آزارها جلوه مى‏دهد.انتظار مرگ براى مؤمن، در حکم فرج بعد از شدت است.دنیا دار ابتلا و اذیت و در نزد اولیا تلخ است.حقیقت دنیا، زشت و کریه است ومفارقت از آن آرزوى انبیاست.
  • فهرست و منابع تحقیق مقاله علائم مؤمنان در احدیث نبوی و ائمه (ع)

    فهرست:

    ندارد.
     

    منبع:

    ندارد.

تحقیق در مورد تحقیق مقاله علائم مؤمنان در احدیث نبوی و ائمه (ع), مقاله در مورد تحقیق مقاله علائم مؤمنان در احدیث نبوی و ائمه (ع), تحقیق دانشجویی در مورد تحقیق مقاله علائم مؤمنان در احدیث نبوی و ائمه (ع), مقاله دانشجویی در مورد تحقیق مقاله علائم مؤمنان در احدیث نبوی و ائمه (ع), تحقیق درباره تحقیق مقاله علائم مؤمنان در احدیث نبوی و ائمه (ع), مقاله درباره تحقیق مقاله علائم مؤمنان در احدیث نبوی و ائمه (ع), تحقیقات دانش آموزی در مورد تحقیق مقاله علائم مؤمنان در احدیث نبوی و ائمه (ع), مقالات دانش آموزی در مورد تحقیق مقاله علائم مؤمنان در احدیث نبوی و ائمه (ع) ، موضوع انشا در مورد تحقیق مقاله علائم مؤمنان در احدیث نبوی و ائمه (ع)
ثبت سفارش
عنوان محصول
قیمت