تحقیق مقاله فلسفه تاریخ در قرآن‏

تعداد صفحات: 6 فرمت فایل: مشخص نشده کد فایل: 21816
سال: مشخص نشده مقطع: مشخص نشده دسته بندی: تاریخ
قیمت قدیم:۷,۰۰۰ تومان
قیمت: ۵,۰۰۰ تومان
دانلود مقاله
کلمات کلیدی: N/A
  • خلاصه
  • فهرست و منابع
  • خلاصه تحقیق مقاله فلسفه تاریخ در قرآن‏

    تاریخ از نظر قرآن فلسفه ‏اى دارد که از همان فلسفه عموم ى‏سرچشمه مى‏گیرد و از جمله زندگى انسان را در بر مى‏گیرد. این‏فلسفه کدام است؟ پیش از تبیین این فلسفه باید بدانیم که تاریخ‏جریان مجسّمى است که از یک سلسله اسباب و نتایج آن به روشنى‏قانون زندگى و ماهیّت تأثیر آن در زندگى انسان منعکس مى‏شود.

    ممکن است بر یک ماده مرده تجربیاتى انجام گیرد که در نهایت‏بینش روشنى از طبیعت قوانینى به دست دهد که این ماده آن را دربردارد در حالى که چنین تجربیاتى را نمى‏توان در مورد انسان زنده‏انجام داد، بویژه در امورى که به گرایشها و آثار آن و طبیعت درگیرى‏آن از یک سو با گرایشهاى دیگران از سوى دیگر اختصاص دارد و مادقیقاً نمى‏توانیم به میزان تأثیر اقتصاد سوسیالیسم در پیشرفت یاعقب ماندگى تمدّن بشر با اجراى تجربیات آزمایشگاهى بر امّت‏آگاهى یابیم. و تاریخ سوسیالیسم خود تجربه زنده‏اى براى این منظوراست، زیرا تاریخ، مدرسه بزرگى است که طبیعت بشر و واقعیّت‏سنّتهاى حاکم بر زندگى را از آن مى‏آموزیم، ولى نخستین اصول هرمدرسه آن است که به عنوان شاگرد و نه به عنوان استاد به این مدرسه‏منتسب باشیم و نمى‏توان گرایش خاصّى را بر تاریخ تحمیل کردونمى‏توان پیشاپیش چنین فرض کرد که اقتصاد یا دین یا سیاست و یانظایر آن به مسیر تاریخ جهت مى‏دهد.

    هرگز چنین نیست، بلکه باید تاریخ را آزاد بگذاریم تا حقایق‏شگفتى را براى ما آشکار سازد. قرآن هدایت به سوى طبیعت"عبرت تاریخى" را تکرار مى‏کند و عبرت یعنى تلاش براى عبور ازیک حادثه به ریشه‏هاى آن و از یک رخداد به اسباب آن و سپس پیاده‏کردن این حادثه در موارد مشابه در زندگى انسان معاصر.

    خداوند مى‏فرماید: )لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَه ٌ لاُِولِی الْأَلْبَابِ(116)) "درداستانهایشان خردمندان را عبرتى است..."، )فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ‏یَتَفَکَّرُونَ(117)) "قصه را بگوى شاید به اندیشه فرو روند"، )وَکُلّاً نَقُصُّ عَلَیْکَ‏مِنْ أَنبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَکَ (118)) "هر خبرى از اخبار پیامبران را برایت‏حکایت مى‏کنیم، تا تو را قویدل گردانیم..."

    و از همین جاست که فلسفه قرآن در تاریخ در حقیقت درسهایى‏است که باید آن را از خود تاریخ فرا بگیریم که این درسها عبارتند از:

    1 - بشر یکى است و ریشه‏اى واحد دارد و سنّتهاى مشترکى بر آن‏جریان دارد. خداوند مى‏فرماید: )هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَه ٍوَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا (119)) "اوست که همه شما را از یک تن بیافرید و از آن یک‏تن زنش را نیز بیافرید..."، )وَهُوَ الَّذِی أَنْشَأَکُمْ مِن نَفْسٍ وَاحِدَه ٍ فَمُسْتَقَرٌّوَمُسْتَوْدَعٌ (120)) "اوست خداوندى که شما را از یک تن بیافرید، سپس شما راقرارگاهى و ودیعت جایى است..."، )یَاأَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی‏خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَه ٍ (121)) "اى مردم! بترسید از پروردگارتان، آن که شما رااز یک تن بیافرید...".

    2 - از زمان آدم و فرزندان او که نخستین سلسله بشرند صفات‏مشترک واسباب و نتایج مشابهى را مى‏بینیم که اگر نه در ظاهر، دست‏کم در جوهره آن از دیدگاه ما ثابت مى‏باشند.

    آدم‏علیه السلام که به انگیزه طمع و غرور، گناه نخستین را مرتکب شدوپسر او که به انگیزه حسد و ریاست‏طلبى به نخستین تجاوز تاریخ‏دامن آلود و برادرش را از میان برد و ندامتى که هر دوى آنها را دربرگرفت و کیفرى که در دنیا و آخرت به آن دو وارد شد همگى اسباب‏و نتایج مشترکى دارند و از همین رو مى‏توانیم این امور را کاملاً بر خودقیاس کنیم.

    3 - تحوّل نژاد بشرى در تاریخ به گونه‏اى نبوده است که پیوندخویشاوندى میان او وگذشتگانش را قطع کند.

    همان گونه که اختلاف با یکدیگر از عواملى نبوده که دست کم درتأثیر و تأثّر متقابل و تبادل تجربیات و مهارتها مؤثّر افتد.

    نژاد پرستى در فلسفه قرآن خرافه‏اى ساده لوحانه است. قرآن‏مى‏فرماید: )یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِن ذَکَرٍ وَأُنثَى‏ وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوباًوَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ (122)) "اى مردم! ما شما را از نروماده‏اى بیافریدیم و شما را جماعتها و قبیله‏ها کردیم تا یکدیگر را بشناسید،هر آینه گرامى‏ترین شما نزد خدا، پرهیزکارترین شماست..."

     

    4 - خطى کلّى که تحوّلات جوامع بشرى را منعکس مى‏سازد ازتلاش و کوشش انسان در جهت اهداف مادى و معنوى او آغازمى‏گردد جز آن که پیچیدگى زندگى مردم را فریب مى‏دهد تا راههاى‏سهل و آسان را برگزینند و هرگاه این راه را دور و سخت مى‏یابند به‏انحراف کشیده مى‏شوند.
    همانند فردى که مقدار زیادى طلا به او امانت داده مى‏شود که‏خود موجب مى‏گردد که این ثروت او را از کار سخت در راه روزى‏حلال باز دارد و به این امانت خیانت کند ملّتها نیز چنین مى‏پندارند که‏استثمار و ظلم و یورش به ملّتهاى ضعیف راه نزدیکتر رسیدن به رفاه‏عمومى است و همزیستى و رقابت آزاد را راهى دور و سخت به‏سوى سعادت مى‏بینند و به همین سبب کشمکش نه تنها در میان‏طبقات یک ملّت، بلکه در میان ملّتهاى مختلف آغاز مى‏گردد.

     

    ملّتها از نظر تمدّن با یکدیگر تفاوت دارند و هر ملّتى داراى‏طبقات مختلفى است که این طبقات به گروههایى تقسیم مى‏شود ودر همین جاست که سرنوشت آنها به دست امّتى قوى و در میان امّت‏به دست طبقه یا گروه یا فردى که نماینده این گروه است رقم زده‏مى‏شود و از همین نقطه است که کشمکش ابدى میان این گروه ونظایرآن در میان یک طبقه از یک سو و میان این طبقه استثمارگر با سایرطبقات استثمارگر و دیگر ملّتهاى ضعیف از سوى دیگر آغازمى‏گردد، و با شدّت گرفتن همین درگیریهاست که در داخل، انقلاب‏و در خارج، جنگهاى سختى به وقوع مى‏پیوندد که به نابودى‏ستمکاران منتهى مى‏شود: )وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ(123)"و ستمکاران بزودى خواهند دانست که به چه مکانى باز مى‏گردند."

    در برابر این خط روشن، خط دیگرى ادامه دارد که نمایانگر خطرشد انسان است خطى که طلیعه تمدّن در آن به ظهور مى‏رسد، زیراگروه یا طبقه استثمارگر در آغاز نه از جانب استثمار شدگان که درشناخت پیشینه حوادث بصیرت کافى ندارند و آماده دفاع از خودنیستند، بلکه از جانب گروهى که به خدا ایمان دارند و پیرامون پیامبرعظیم‏الشأن حلقه بزرگى زده‏اند که خداوند او را براى نجات انسان ازبدیها برانگیخته با مقاومت روبرو مى‏شوند.

    این گروه، حقایق را با نورى مى‏بینند که خداوند براى بشر نازل‏کرده است، ایشان به سرانجام ظلم آگاهى داشته و به سوى سنّتهایى‏حقیقى هدایت مى‏کنند که زندگى انسان را به پیش مى‏برد و سپس درصدد هدایت انسان به راههاى پسندیده‏اى بر مى‏آیند که، على‏رغم‏طول و مشقّت، از خطرات گمراهى تهى است. ولى این راهها درتصادم با جریان سخت زمان قرار مى‏گیرد که مردم را با فراخواندن به‏راههاى آسانتر و نزدیکتر به رفاه مى‏فریبد.

    این گروه مؤمن همان گروهى است که نمایانگر جوهره انسانیّت‏مى‏باشد زیرا با در نظر گرفتن تلاش و ایثارى که این مقاومت اقتضامى‏کند هیچ گونه منفعت شخصى در رویارویى با مسرفین ندارند. درحالى که دیگر طبقات رقیب یا استثمار شده که با طبقه حاکمه درنبردند اگر به موفّقیت دست یابند خود به گروه استثمار گر دیگرى‏تبدیل مى‏شوند.

    در قرآن مجید داستانهاى این مقاومت شگفت آمده است که دراین جا به نمونه‏اى از آن اشاره و براى سهولت آن را به چند مرحله‏تقسیم مى‏کنیم:

    1 - )وَإِذْ نَادَى‏ رَبُّکَ مُوسَى‏ أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ * قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَلَایَتَّقُونَ * قَالَ رَبِّ إِنِّی أَخَافُ أَن یُکَذِّبُونِ * وَیَضِیقُ صَدْرِی وَلاَ یَنطَلِقُ لِسَانِی‏فَأَرْسِلْ إِلَى‏ هَارُونَ * وَلَهُمْ عَلَیَّ ذَنبٌ فَأَخَافُ أَن یَقْتُلُونِ * قَالَ کَلَّا فَاذْهَبَابِآیَاتِنَا إِنَّا مَعَکُم مُسْتَمِعُونَ(124)).

    "و پروردگارت موسى را ندا داد که: اى موسى! به سوى آن مردم ستمکاربرو، قوم فرعون، آیا نمى‏خواهند پرهیزکار شوند؟ گفت: اى پروردگار من!مى‏ترسم که دروغگویم خوانند و دل من تنگ گردد و زبانم گشاده نشود، هارون‏را پیام بفرست و بر من به گناهى ادّعا دارند، مى‏ترسم که مرا بکشند، گفت:هرگز، آیات مرا هر دو نزد آنان برید، ما نیز با شما هستیم و گوش فرا مى‏دهیم."

    2 - )فَأْتِیَا فِرْعَوْنَ فَقُولاَ إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِینَ * أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِی‏إِسْرَائِیلَ * قَالَ أَلَمْ نُرَبِّکَ فِینَا وَلِیداً وَلَبِثْتَ فِینَا مِنْ عُمُرِکَ سِنِینَ * وَفَعَلْتَ‏فَعْلَتَکَ الَّتِی فَعَلْتَ وَأَنتَ مِنَ الْکَافِرِینَ * قَالَ فَعَلْتُهَا إِذاً وَأَنَا مِنَ الضَّالِّینَ *فَفَرَرْتُ مِنکُمْ لَمَّا خِفْتُکُمْ فَوَهَبَ لِی رَبِّی حُکْماً وَجَعَلَنِی مِنَ الْمُرْسَلِینَ * وَتِلْکَ‏نِعْمَه ٌ تَمُنُّهَا عَلَیَّ أَنْ عَبَّدتَّ بَنِی إِسْرَائِیلَ(125)).

     

    "پس نزد فرعون روید و بگویید ما رسول پروردگار جهانیان هستیم، که‏بنى‏اسرائیل را با ما بفرستى. گفت: آیا به هنگام کودکى نزد خود پرورشت‏ندادیم و تو چند سال را نزد ما نگذراندى؟ و آن کار را که از تو سرزد مرتکب‏نشدى، پس تو کافر نعمتى. گفت: آن وقت که چنان کردم از خطاکاران بودم‏وچون از شما ترسیدم گریختم ولى پروردگار من به من نبوّت داد و مرا در شمارپیامبران آورد و منّت این نعمت را بر من مى‏نهى و حال آنکه بنى‏اسرائیل را برده‏ساخته‏اى."
    3 - )قَالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هذَا لَسَاحِرٌ عَلِیمٌ * یُرِیدُ أَن یُخْرِجَکُم‏مِنْ أَرْضِکُم بِسِحْرِهِ فَمَاذَا تَأْمُرُونَ * قَالُوا أَرْجِهْ وَأَخَاهُ وَابْعَثْ فِی الْمَدَائِنِ‏حَاشِرِینَ * یَأْتُوکَ بِکُلِّ سَحَّارٍ عَلِیمٍ * فَجُمِعَ السَّحَرَه ُ لِمِیقَاتِ یَوْمٍ مَّعْلُومٍ *وَقِیلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنتُم مُّجْتَمِعُونَ * لَعَلَّنَا نَتَّبِعُ السَّحَرَه َ إِن کَانُوا هُمُ الْغَالِبِینَ *فَلَمَّا جَاءَ السَّحَرَه ُ قَالُوا لِفِرْعَوْنَ أَءِنَّ لَنَا لَأَجْراً إِن کُنَّا نَحْنُ الْغَالِبِینَ * قَالَ‏نَعَمْ وَإِنَّکُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ(126)).

     

    "به مهتران قومش که کنارش بودند گفت: این مرد جادوگرى داناست.مى‏خواهد به جادوى خود شما را از سرزمینتان بیرون کند چه رأى مى‏دهید.گفتند: از او و برادرش مهلت بخواه و کسان به شهرها بفرست تا هر جادوگردانایى را که هست نزد تو بیاورند. جادوگران را در روزى معیّن به وعده گاه‏آوردند و مردم را گفتند: آیا شما نیز گرد مى‏آیید؟ تا اگر جادوگران پیروز آمدندهمه از آنها پیروى کنیم. چون جادوگران آمدند به فرعون گفتند: آیا اگر ما پیروزشویم ما را مزدى خواهد بود؟ گفت: آرى همه از مقرّبان خواهید بود."

    4 - )فَأَلْقَى‏ مُوسَى‏ عَصَاهُ فَإِذَا هِیَ تَلْقَفُ مَا یَأْفِکُونَ * فَأُلْقِیَ السَّحَرَه ُسَاجِدِینَ * قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِینَ * رَبِّ مُوسَى‏ وَهَارُونَ * قَالَ آمَنتُمْ لَهُ‏قَبْلَ أَنْ ءَأَذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَ‏أَیْدِیَکُمْ وَأَرْجُلَکُم مِنْ خِلاَفٍ وَلَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ * قَالُوا لاَ ضَیْرَ إِنَّا إِلَى‏رَبِّنَا مُنقَلِبُونَ(127)).

    "موسى عصایش را افکند ناگاه همه آن دروغهایى را که ساخته بودندبلعید. جادوگران به سجده افتادند، گفتند به پروردگار جهانیان ایمان آوردیم،پروردگار موسى و هارون. گفت آیا پیش از آن که شما را رخصت دهم ایمان‏آوردید؟ هر آینه آن مرد بزرگ شماست که شما را جادو آموخته است. خواهیددید اکنون دستها و پاهایتان را از چپ و راست خواهم برید و همه‏تان را بردارخواهم کرد. گفت: با کى نیست، ما نزد پروردگارمان باز مى‏گردیم."

    داستان حضرت موسى‏علیه السلام نمایانگر جریان مثبت و روشنگرى‏است که در طول دوره تاریخ مى‏درخشد. این داستان با وحى آغازمى‏شود که بر قلبى پاک نازل شده است، فردى که همه منافعش درگرو ترک مخالفت با نظام حاکم است و این مخالفت از جانب یک فردصورت مى‏گیرد نه از سوى طبقه‏اى که بدان منتسب است، او از نظرقدرت حاکمه مجرم است و در دامن فرعون پرورش یافته و لذا به‏سودش نیست که با فرعون به مخالفت بپردازد مگر هنگامى که بدوفرمان داده شود به حقّى دعوت کند که حاکمان از آن منحرف‏شده‏اند، حاکمانى که بنى‏اسرائیل را به بندگى کشانده و به زشت‏ترین‏وجه ایشان را مورد استثمار قرار دادند.

    اگرچه این صحیح است که فرعون با ستم خود و استثماربنى‏اسرائیل گور خود را کند و مردم زمین را گروه گروه گرداند که‏جماعتى از آنها مورد استضعاف قرار داشتند و اگر چه صحیح است‏که همین گروه همانهایى بودند که به آتشى از کینه تبدیل شدند که‏فرعون و لشگریانش را در کام خود فرو کشیدند و اگرچه صحیح است‏که خداوند وعده داده و به وعده راست خود وفا کرده: )وَنُرِیدُ أَن‏نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّه ً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ *وَنُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَنُرِیَ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا کَانُوایَحْذَرُونَ(128)).

    "و ما بر آن هستیم که بر مستضعفان روى زمین نعمت دهیم و آنان راپیشوایان سازیم و وارثان گردانیم و آنها را در آن سرزمین مکانت بخشیم و به‏فرعون و هامان و لشگریانشان چیزى را که از آن مى‏ترسیدند نشان دهیم".

  • فهرست و منابع تحقیق مقاله فلسفه تاریخ در قرآن‏

    فهرست:

    ندارد.
     

    منبع:

    ندارد.

تحقیق در مورد تحقیق مقاله فلسفه تاریخ در قرآن‏ , مقاله در مورد تحقیق مقاله فلسفه تاریخ در قرآن‏ , تحقیق دانشجویی در مورد تحقیق مقاله فلسفه تاریخ در قرآن‏ , مقاله دانشجویی در مورد تحقیق مقاله فلسفه تاریخ در قرآن‏ , تحقیق درباره تحقیق مقاله فلسفه تاریخ در قرآن‏ , مقاله درباره تحقیق مقاله فلسفه تاریخ در قرآن‏ , تحقیقات دانش آموزی در مورد تحقیق مقاله فلسفه تاریخ در قرآن‏ , مقالات دانش آموزی در مورد تحقیق مقاله فلسفه تاریخ در قرآن‏ ، موضوع انشا در مورد تحقیق مقاله فلسفه تاریخ در قرآن‏
ثبت سفارش
عنوان محصول
قیمت