تحقیق مقاله ERASER فصل 1 تا 6

تعداد صفحات: 23 فرمت فایل: word کد فایل: 10885
سال: مشخص نشده مقطع: مشخص نشده دسته بندی: ادبیات فارسی
قیمت قدیم:۱۲,۵۰۰ تومان
قیمت: ۸,۰۰۰ تومان
دانلود مقاله
کلمات کلیدی: ERASER - ترجمه - ترجمه داستان - داستان
  • خلاصه
  • فهرست و منابع
  • خلاصه تحقیق مقاله ERASER فصل 1 تا 6

    فصل1

    ROYAL OAK ، میشیگان ، شهری معمولی در وسط آمریکاست . مردم دوست دارند در آنجا زندگی کنند چون آنجا آرام و تمیز و امن است . اما در آن شب تابستانی واقعه وحشتناکی در خانه راحت در ALDEN DRIVE در حال وقوع بود .

    JOHNNY CASTELEONE به دو مردی که همسر وی را پایین روی کف زمین نگه داشته بودند.نگاه می کرد، سپس به دوست قدیمی اش PAULY CUTRONE نگاه کرد و گفت « به DARLENE صدمه نزنید او هیچ چیز  نمی داند.»

    PAULY گفت: « او تو را می شناسد و این به اندازه کافی بد است»

    JOHNY سعی کرد از روی زمین بلند شود اما نتوانست . PAULY و مر دیگر که او را نگه داشته بود بسیار قوی بودند.

    JOHNY پرسید: «چرا اینکار را می کنی PAULY ؟ ما دوست هستیم؟

    PAULY به سختی به دهان او زد و گفت: «بله ، ما دوست بودیم ، و به این دلیل است که MR.CANELLI عصبانی است . تو حرف زدی تو شاهدی علیه ما بودی . تو پلیس همه چیز را گفتی . تو قانون این کار را می دانی .» 

    چاقویی در دست PAULY بود JOHNY  قانون را می دانست – اگر در مافیا بعدی و حرف زدی تو مردی .

    JOHNY گفت: طسریعا کارت را تمام کن»

    POULY با خنده بدی گفت: « باشه اما اول دهانت را باز کن زبانت را لازم دارم .MR CANELLI می خواهد ببیند آیا بدون تو هم حرف خواهد زد. »

    PAULY دندانهای JIHNY را فشار داد و باز کرد و زبان او را با انگشتانش گرفت. او مرد سیاهپوش را ندید که پشت سروری وارد اطاق شد. او هرگز دستی را که او را کشت ندید – او فقط مرده افتاد . گردنش شکسته شده بود . مجرمین دیگر با شکفتی به بالا کردند اما قبل از اینکه بتوانند کاری انجام دهند مرد سیاهپوش روبروی آنها بود. او تفنگی در دست داشت اما از ان استفاده نکرد دستهایش اسلحه های او بودند چند ثانیه بعد آنها هم مرده بودند .

    مرد سیاهپوش به JOHNY و DARLENE نگاه کرد. او بلند و قوی بود اما چشمانش به سردی یخ بود . او گفت: « اینجا منتظر باش.» و از در بیرون رفت . یک دقیقه بعد او بازگشت . روی هر شانه یک جسد را حمل می کرد . – یکی مرد بود و دیگری یک زن بود .

    DARLENE پرسید: « آنها کی هستند؟»

    مرد سیاهپوش گفت:DARLENE ، JOHNNY CASTELEONE

      مرده اید.

    حالا لباسهایتان را به آنها بپوشانید. حلقه ها و ساعتهایتان را هم در آورید و به بدنهای آنها هم بپوشانید . پلیس فکر خواهد کرد که شما با جانیان جنگیده اید و اینکه در همان موقع همگی مرده اید .»

    JOHNNY و DARLENE در انجام آنچه او به آنها گفته بود حمله کردند.

    مرد سیاهپوش تلفنی را از جیبش در آورد. او گفت:«سلام پلیس»

    در 2322 ROYAL OAK،ALDEN DRIVE قسمتی انجام شده است . عجله کنید »

    وقتی JOHNNY،DARLENE پوشاندن لباسهایشان به اجساد را تمام کردند مرد سیاه پوش گفت :«بیرون بیایید برویم»

    JOHNNY.DARLENE با عجله به سمت در رفتند . مرد سیاهپوش چیزی را از جیبش در آورد و آنرا به گوشه اطاق انداخت . یک ماده مننفرجه بود و بعد خانه در حال سوختن بود.

    آنها سوار ماشین شدند. مرد سیاهپوش سرعت رانندگی می کرد. او گفت :« JOHNNY شما اشتباه کردید شما به رستوران در همسایگی قدیمی تان رفتید . این احمقانه بود.»

    « بله من به رستوران GENNARO رفتیم»

    DARLENE گفت: « JOHNNY چی؟ تو به عنوان GENNARO برگشتی .

    آن کار واقعا احمقانه بود.»

    « باشه من احمق بودم متاسفم من غذای آنجا را دوست دارم»

    مرد سیاهپوش گفت:« بله آقای CANELLI شما را آنجا دید. چشمانش با عصبانی بود « صفحه بعد که اشتباه کنی مردی فهمیدی؟

    JAHNNY گفت :« بله، بله فهمیدم»

    مرد سیاهپوش ماشین را کنار رودخانه نگه داشت.

    او گفت: « برید بیرون»

    همگی پیاده شدند و مرد سیاهپوش ماشین را به داخل رودخانه هل داد . ماشین زیر آب ناپدید شد.

    ماشین دیگری ایستاده بود و سه مرد از آن پیاده شدند و شروع به قدم زدن به طرف آنها کردند. JOHNNY پرسید: « این مردها کی هستند؟»

    مرد سیاهپوئش گفت :« اینها پلیس هستند آنها برای محافظت از شاهد کار می کنند ما به آنها می گوییم WITSEC . آنها به شما و DARLENE نام های جدید و یک خانه جدید خواهند داد. فقط اشتباهات احمقانه بیشتری انجام ندهید. باشه؟ او برگشت و رفت.

    GOHNNY بعد از او فریاد زد و « هی !می خوام ازت تشکر کنم . هر وقت چیزی لازم داشتی بیا و مراببین .»

    مرد سیاهپوش هرگز به عقب نگاه کرد . یکی از مردان WITSEC دستش را روی شانه JOHNNY بخند او فقط تو را پاک کرده است .»

     

    فصل2

    مرد سیاهپوش وارد یک ساختمان اداری در واشنگتون دی می شد. آن یک ساختمان با نمای معمولی بود اما درون آن دفاتر WITSEC قرار داشتند . نام مرد سیاهپوش JOHNN KRUEGER بود اما بیشتر مردمی که در WITSEC کار می کردند او را ERASER می نامیدند . مرد بزرگی که نگاهی دوستانه داشت و پشت میزی در حال کار کردذن بود به ERASER نگاه کرد و گفت:« شنیدم دیشب شب شلوغی داشتی»

    ERASER خندید. نام دوستش ROBERT DEGUERIN بود اما مردم او را SAMARTAN می نامیدند . او پیر تر از ERASERR بود و او یکبار فکر کرده بود چگونه ERASER عضو WITSEC می باشد.

    ERASER گفت : « بله شاهدی کار احمقانه ای انجام داد و من مجبور شدم او را پاک کنم

    طشنیدم که دو جسد را از بیمازرستان دزدیدی فکر می کنی عاقلانه بود؟»

    « این چیزی است که تو عین یاد داده ای یادت میاد؟»

    SAMARITAN خندید « بله من معلم خوبی بودم اوه BELLER می خواهد ترا ببیند «درباره آن اجساد؟»

    SAMATIN گفت:« نه درباره آن چیزی به او نگفتم.»

    ERASER گفت: «متشکرم الان برای دیدن او خواهمرفت»

    ARTHUR BELLER نمی دانست چگونه اسلحه را شلیک کند هنوز او مهمترین مرد در WITSEC بود او رئیس بود. وقتی ERASER وارد دفتر او شد ،BELLER عکس یک زن جوان زیبا را به دست او داده

    BELLER گفت: «به شاهد جدیدت نگاه کن.»

    ERASER گفت: « او کیست؟»

    «نام او CULLEN LEE است او در شرکت CYREX کار می کند.»

    ERASER پرسید :« CYREX اسلحه می سازند درسته؟»

    ذثممثق گفت: «بله آنها سلاحهای جدید و خطرناکی برای دولت ایالات متحده و فقط برای دولت ایالات متحده می سازند . اما فردی در CYREX در حال فروشی اسلحه به افراد دیگر است. »‌

    « به چه مردی؟ مردی در کشورهای دیگر؟»

    BELLER جواب داد:«نمی دانیم ، شاید کشور دیگر شاید مافیا ما می دانیم که خائن است.

    خانم CULLER شاهد است . او می خواهد بر علیه رئیسش و بر علیه مردان مهم در دولت شهادت بدهید . مردم سعی خواهند که او را متوقف کنند.

    «الان کجاست؟»

    «در ساختمان CYREX »

    ERASER با تعجب نگاه  کرد « در ساختمان CYREX ؟ آیا خطرناک نیست ؟»

    بله اما FBI از او می خواهد تا شهادت بیشتری بدهد قبل تاز اینکه او را از آنجا خارج کنیم .»

    ERASER دوباره به عکس نگاه کرد . در پائین عکس گفته شده شاهد 415 پاک شود.

     

    فصل 3

    LEE CULLEN پشت میزش در ساختمان CYREX نشسته بود و گلی را به بلوزش سنجاق می زد. درون گل یک دوربین تلویزیونی کوچک وجود داشت .

    بیرون ساختمان CYREX 2 نفر از FBI DUTTON ،CORMAN در یک ون نشسته بودند و به تلویزیون نگاه می کردند . ناگهان عکسی ظاهر شد و آنها توانستند داخل دفتر را ببینند .

    DUTTON گفت: « روشن شدیم»

    LEE کیف پولش را برداشت و از میزش بلند شد و به بیرون دفترش رفت . او واردآسانسور شد و به مرکز کامپیوتر CYREX رفت. نگهبان بیرون مرکز ایستاده بود به او لبخند زد.

    LEE گفت: « می خواهم به ایستگاه بروم من فقط حدود 10 دقیقه آنجا خواهم بود.»

    نگهبان جواب داد:« باشه خانم CULLEN:

    او داخل مرکز کامپیوتر رفت اما بجای رفتن به ایستگاه C دری را که روی آن نوشته شده بود « خارج بمانید » هل داد و باز کرد . داخل یک کامپیوتر پر از اطلاعات سری بود ،اطلاعاتی در FBI می خواست .

  • فهرست و منابع تحقیق مقاله ERASER فصل 1 تا 6

    فهرست:

    ندارد.
     

    منبع:

    ندارد.

تحقیق در مورد تحقیق مقاله ERASER فصل 1 تا 6, مقاله در مورد تحقیق مقاله ERASER فصل 1 تا 6, تحقیق دانشجویی در مورد تحقیق مقاله ERASER فصل 1 تا 6, مقاله دانشجویی در مورد تحقیق مقاله ERASER فصل 1 تا 6, تحقیق درباره تحقیق مقاله ERASER فصل 1 تا 6, مقاله درباره تحقیق مقاله ERASER فصل 1 تا 6, تحقیقات دانش آموزی در مورد تحقیق مقاله ERASER فصل 1 تا 6, مقالات دانش آموزی در مورد تحقیق مقاله ERASER فصل 1 تا 6 ، موضوع انشا در مورد تحقیق مقاله ERASER فصل 1 تا 6
ثبت سفارش
عنوان محصول
قیمت