تحقیق مقاله وحی در قرآن

تعداد صفحات: 16 فرمت فایل: word کد فایل: 23933
سال: مشخص نشده مقطع: مشخص نشده دسته بندی: معارف اسلامی و الهیات
قیمت: ۶,۰۰۰ تومان
دانلود مقاله
  • خلاصه
  • فهرست و منابع
  • خلاصه تحقیق مقاله وحی در قرآن

    وحی در قرآن

    بحث درباره وحى،از این جهت‏حایز اهمیت است که پایه شناخت کلام خدابه شمار مى‏رود.قرآن که بیان‏گر سخن حق تعالى و حامل پیام آسمانى است،به وسیله وحى نازل شده است.وحى همان سروش غیبى است که از جانب ملکوت‏اعلى به جهان ماده فرود آمده است.

    و انه لتنزیل رب العالمین نزل به الروح الامین على قلبک لتکون من المنذرین بلسان‏عربی مبین (1) .

    ذلک مما اوحى الیک ربک من الحکمه (2) خداوند از زبان پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله چنین نقل مى‏کند: ...و اوحی الی هذا القرآن‏لانذرکم به و من بلغ (3) .

    از این رو اساسى‏ترین بحث در زمینه مسایل قرآنى بحث درباره وحى است،یعنى بحث درباره شناخت وحى،چگونگى برقرارى ارتباط بین ملا اعلى و ماده‏سفلى و این که آیا میان دو جهان ماده و ما فوق ماده،امکان برقرارى ارتباط هست؟

    این گونه موضوعات در این زمینه مطرح است و پاسخ آن‏ها راه را براى درک‏باورهاى قرآنى هم وار مى‏سازد.

    وحى در قرآن

    واژه وحى در قرآن به چهار معنا آمده است:

    1- اشاره پنهانى:که همان معناى لغوى است.چنان که درباره زکریا علیه السلام در قرآن مى‏خوانیم: فخرج على قومه من المحراب فاوحى الیهم ان سبحوا بکره و عشیا (6) ،او ازمحراب عبادتش به سوى مردم بیرون آمد و با اشاره به آنان گفت:به شکرانه این‏موهبت صبح و شام خدا را تسبیح کنید».

    2- هدایت غریزى:یعنى رهنمودهاى طبیعى که در نهاد تمام موجودات‏به ودیعت نهاده شده است.هر موجودى اعم از جماد،نبات، حیوان و انسان،به طورغریزى راه بقا و تداوم حیات خود را مى‏داند.از این هدایت طبیعى با نام وحى درقرآن یاد شده است: و اوحى ربک الى النحل ان اتخذی من الجبال بیوتا و من الشجر ومما یعرشون ثم کلی من کل الثمرات فاسلکی سبل ربک ذللا... (7) ، پروردگارت به زنبور عسل‏وحى[ الهام غریزى]نمود که از کوه و درخت و داربست‏هایى که مردم مى‏سازند،خانه‏هایى درست کن، سپس از همه میوه‏ها[شیره گل‏ها]بخور[بنوش]و راه‏هاى‏پروردگارت را به راحتى بپوى‏».

    هدایت غریزى که در نهاد اشیا قرار دارد،خود رازى نهفته از اسرار طبیعت‏به شمار مى‏رود که اثر شگفت آور آن آشکار،ولى منشا و مبدا آن پنهان از انظار بوده‏و شایسته آن است که آن را وحى گویند. و اوحى فی کل سماء امرها... (8) ،و در هرآسمانى کار آن[آسمان] را وحى[ مقرر]فرمود...».

    3- الهام(سروش غیبى):گاه انسان پیامى را دریافت مى‏دارد که منشا آن رانمى‏داند.به ویژه در حالت اضطرار که گمان مى‏برد راه به جایى ندارد.ناگهان‏درخششى در دل او پدید مى‏آید که راه را بر او روشن مى‏سازد و او را از آن تنگنابیرون مى‏آورد.این پیام‏هاى ره‏گشا،همان سروش غیبى است که از پشت پرده ظاهرشده و به مدد انسان مى‏آید.از این سروش غیبى که از عنایت الهى سرچشمه گرفته،در قرآن با نام وحى تعبیر شده است.قرآن درباره مادر موسى علیه السلام مى‏فرماید:

    و اوحینا الى ام موسى ان ارضعیه فاذا خفت علیه فالقیه فی الیم و لا تخافی و لا تحزنی‏انا رآدوه الیک و جاعلوه من المرسلین (9) . و لقد مننا علیک مره اخرى اذ اوحینا الى امک مایوحى ان اقذفیه فی التابوت فاقذفیه فی الیم فلیلقه الیم بالساحل یاخذه عدو لی و عدوله...فرجعناک الى امک کی تقر عینها و لا تحزن... (10 .

    بر پایه این آیات،موقعى که موسى تولد یافت،مادرش نگران حال او شد.ناگهان‏بارقه‏اى در خاطرش گذشت که با توکل بر خدا او را شیر دهد.هر گاه احساس خطرکرد او را در صندوقى چوبین قرار داده بر روى آب رها کند.و نیز بر خاطرش گذشت‏که طفل به او باز مى‏گردد و هرگز نباید اندوهناک باشد،زیرا بر خدا اعتماد کرده وطفل را به دست او سپرده است.این‏ها خاطره‏هایى بود که بر اندیشه مادر موسى‏گذر کرد و بارقه امیدى بود که در دل او درخشیدن گرفت.این گونه خاطره‏هاى روشن‏کننده راه و نجات دهنده از بیم و هراس،الهام رحمانى و عنایت ربانى است که درمواقع ضرورت به یارى بندگان صالح مى‏آید.

    قرآن وحى را به معناى وسوسه‏هاى شیطان نیز به کار برده است، و کذلک جعلنالکل نبی عدوا شیاطین الانس و الجن یوحی بعضهم الى بعض زخرف القول غرورا... (11) و وان الشیاطین لیوحون الى اولیائهم لیجادلوکم... (12) این گونه وحى شیطانى همان است که‏در سوره ناس آمده: من شر الوسواس الخناس،الذی یوسوس فی صدور الناس،من الجنه ‏و الناس (13) .

    4- وحى رسالى:وحى بدین معنا شاخصه نبوت است و در قرآن بیش از هفتادبار از آن یاد شده است: و کذلک اوحینا الیک قرآنا عربیا لتنذر ام القرى و من حولها (14) .

    نحن نقص علیک احسن القصص بما اوحینا الیک هذا القرآن (15) پیامبران مردان تکامل‏یافته‏اى هستند که آمادگى دریافت وحى را در خود فراهم ساخته‏اند.در این باره‏امام حسن عسکرى علیه السلام مى‏فرماید:«ان الله وجد قلب محمد افضل القلوب و اوعاهافاختاره لنبوته... (16) ،خداوند،قلب و روان پیامبر را بهترین و پذیراترین قلب‏ها یافت وآن گاه او را براى نبوت برگزید».

    این حدیث اشاره به این واقعیت دارد که براى دریافت وحى آن چه مهم است‏افزایش آگاهى و آمادگى براى پذیرا شدن این پیام آسمانى است.براى رسیدن به این گونه آمادگى پیامبر باید پیرایه‏هاى جسمانى را از خود بزداید و شایسته تماس باملکوتیان شود. پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله فرموده‏اند:«و لا بعث الله نبیا و لا رسولا حتى‏یستکمل العقل و یکون عقله افضل من جمیع عقول امته (17) ،خداوند،پیامبرى‏بر نیانگیخت،مگر آن که عقل(خرد و اندیشه)خود را به کمال رسانده باشد و خرد اواز خرد تمام امتش برتر باشد».

    طبق گفته صدر الدین شیرازى،پیش از آن که ظاهر پیامبر به نبوت آراسته گردد،باطن او حقیقت نبوت را دریافت کرده بود. پیامبر ابتدا باطن خود را به کمال انسانى‏آراسته گردانید سپس این آراستگى از باطن به ظاهر وى نمودار گشت.در واقع،پیامبر نخست‏سفر از خلق به حق را آغاز کرد و پس از وصول به حق،سفرى ازجانب حق و هم راه با حق به سوى خلق باز گشت (18) .

    از این رو،وحى چیزى نیست جز آگاهى باطن که بر اثر سروش غیبى انجام‏مى‏گیرد: قل من کان عدوا لجبریل فانه نزله على قلبک باذن الله... (19) نزل به الروح الامین‏على قلبک لتکون من المنذرین (20) .

    پدیده وحى هم همانند الهام،به تابناک شدن درون در مواقع خاص اطلاق‏مى‏شود.با این تفاوت که منشا الهام بر الهام گیرنده پوشیده است،ولى منشا وحى برگیرنده وحى که پیامبرانند روشن مى‏باشد.به همین علت،پیامبران هرگز در گرفتن‏پیام آسمانى دچار حیرت و اشتباه نمى‏شوند،زیرا بر منشا وحى و کیفیت انجام آن‏آگاهى حضورى کاملى دارند.

    زراره از امام جعفر صادق علیه السلام مى‏پرسد:چگونه پیامبر مطمئن شد آن چه به اومى‏رسد وحى الهى است،نه وسوسه‏هاى شیطانى؟امام علیه السلام فرمود:«ان الله اذا اتخذعبدا رسولا انزل علیه السکینه و الوقار فکان الذى یاتیه من قبل الله مثل الذی یراه‏بعینه (21) ،هرگاه خداوند بنده‏اى را براى رسالت‏برگزیند،به او آرامش و وقار ویژه‏اى ارزانى مى‏دارد،به گونه‏اى که آن چه از جانب حق بدو مى‏رسد،همانند چیزى‏خواهد بود که با چشم باز مى‏بیند».در حدیثى دیگر سؤال شد:چگونه پیامبران‏دانستند که پیامبرند؟امام علیه السلام در پاسخ فرمود:«کشف عنهم الغطاء... (22) براى آنان‏پرده از میان برداشته شد».

    به عبارت دیگر پیامبران هنگامى به پیامبرى مبعوث مى‏شوند که از مرحله علم‏الیقین گذشته و عین الیقین را طى کرده و به مرحله حق الیقین رسیده باشند.پس‏شگفتى ندارد که مردان آزموده و پاک از میان توده مردم،براى رسالت الهى‏بر انگیخته شوند،و حامل پیام آسمانى براى مردم باشند.چنان که قرآن مى‏فرماید:

    اکان للناس عجبا ان اوحینا الى رجل منهم ان انذر الناس و بشر الذین آمنوا ان لهم قدم‏صدق عند ربهم قال الکافرون ان هذا لساحر مبین (23) ،آیا براى مردم موجب شگفتى بود که‏به مردى از خودشان وحى کردیم که مردم را[از کیفر گناه]بیم ده و به کسانى که‏ایمان آورده‏اند نوید ده که براى آنان،پیشینه نیک[و پاداش شایسته]نزدپروردگارشان است؟[اما]کافران گفتند:این[مرد] افسونگرى آشکار است‏»یعنى اگرمردم اندکى اندیشه کنند و به خود آیند،این گمان ناروا و نابخردانه در مورد پیامبر ازآنان زدوده مى‏شود.

    خداوند براى رفع هر گونه تعجب یا توهم بى‏جا در مورد بر انگیختن پیامبرى ازمیان مردم مى‏فرماید: انا اوحینا الیک کما اوحینا الى نوح و النبیین من بعده و اوحینا الى‏ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و الاسباط و عیسى و ایوب و یونس و هارون وسلیمان و آتینا داوود زبورا،و رسلا قد قصصناهم علیک من قبل و رسلا لم نقصصهم علیک وکلم الله موسى تکلیما،رسلا مبشرین و منذرین لئلا یکون للناس على الله حجه بعد الرسل وکان الله عزیزا حکیما.لکن الله یشهد بما انزل الیک،انزله بعلمه و الملائکه یشهدون و کفى‏بالله شهیدا.ان الذین کفروا و صدوا عن سبیل الله قد ضلوا ضلالا بعیدا (24) ،ما به تو وحى‏فرستادیم،همان گونه که به نوح و پیامبران پس از او وحى فرستادیم و[نیز]به‏ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط[ بنى اسرائیل]و عیسى و ایوب و یونس و هارون و سلیمان وحى نمودیم،و به داوود زبور دادیم،پیامبرانى که‏سرگذشت آنان را پیش از این براى تو باز گفته‏ایم و پیامبرانى که سر گذشت آنان رابراى تو بیان نکرده‏ایم.و خداوند با موسى آشکارا سخن گفت[و امتیاز از آن او بود].

    پیامبرانى که بشارت‏گر و بیم دهنده بودند تا پس از این پیامبران،حجتى براى مردم‏بر خدا باقى نماند[و بر همه اتمام حجت‏شود]و خدا توانا و حکیم است.ولى‏خداوند گواهى مى‏دهد به آن چه بر تو نازل کرده[او]آن را به علم خویش نازل‏کرده است و فرشتگان[نیز] گواهى مى‏دهند هر چند گواهى خدا کافى است.بى‏تردید،کسانى که کفر ورزیدند و[مردم را]از راه خدا باز داشتند در گم راهى دورى‏گرفتار شده‏اند».

    بنابر این شگفتى ندارد که به یکى از افراد بشر وحى شود،زیرا پدیده‏اى است که‏بشریت‏با آن خو گرفته و پیوسته در طول تاریخ با آن سر و کار داشته است.

    امکان وحى

    وحى در واقع نوعى برقرارى رابطه میان ملا اعلى و ماده سفلى است و از همین‏رو این پرستش مطرح شده است که چگونه این رابطه برقرار مى‏شود،در حالى که‏سنخیت(همتایى و تناسب)بین رابط و مربوط شرط است؟به علاوه صعود و نزول‏و مقابله مستلزم تحیز(جهت داشتن)است،حال آن که جهان وراى ماده داراى‏تجرد محض(عارى از صفات جسمانى)است.

    برخى روشن فکران غرب زده که به اصطلاح گرایش دینى پیدا کرده‏اند،با نگاهى‏نو به پدیده وحى مى‏گویند:آن چه پیامبران با نام وحى عرضه کرده‏اند،انعکاس‏افکار درونى آنان است.پیامبران مردانى خیر اندیش و اصلاح طلب بوده‏اند که‏خیر اندیشى درونشان به صورت وحى و گاه به صورت ملک تجسم یافته و گمان‏برده‏اند که از جاى گاهى دیگر بر آنان الهام شده است.و بدین سبب برخى‏نادرستى‏ها که در گفته‏ها و نوشته‏هاى آنان یافت مى‏شود،بدیهى و طبیعى است،زیرا ساختار فکرى و اندیشه چنین مردانى مولود محیط و جو حاکم بر افکار و عقایدمردم آن زمان است.از همین رو در گفتارشان برخى باورهاى زمان خویش راآورده‏اند که سپس نادرستى آن ثابت‏شده است.و گرنه،خداوند اعلى و اشرف از آن‏است که نادرستى‏هایى در سخنش یافت‏شود (30) .

    ارائه این گونه تفسیر از جاى‏گاه پیامبران الهى در واقع انکار نبوت است،و گویاى‏این است که ارائه کنندگان این تفاسیر یا پیامبران را افرادى ساده لوح فرض کرده‏اندکه واقعیت را از تخیلات تشخیص نداده‏اند،یا آنان را حیله‏گر و دروغ‏گو پنداشته‏اند.

    در حالى که درستى و صداقت،بزرگى و جلالت‏شان انبیا بر همگان روشن است.

    این روشن فکران دچار دو اشتباه شده‏اند:

    1- براى تحقیق و بررسى نمونه‏هاى وحى آسمانى به کتاب‏هاى تحریف شده که‏ترجمه‏هاى ناقص و آمیخته با تصرفات دیگران است رجوع کرده‏اند.در حالى که‏قبلا مى‏بایست از صحت این نوشته‏ها اطمینان پیدا مى‏کردند.

    2- انسان را موجودى مادى فرض کرده‏اند.حال آن که انسان ترکیبى از روح وجسد است که روحش از سنخ ملا اعلى است و سنخیت که شرط برقرارى رابطه‏محسوب مى‏شود،وحى را امکان پذیر مى‏کند.

     

    در بیان بعد ملکوتى انسان،مولوى عارف بلند آوازه مى‏گوید:

    «من ملک بودم و فردوس برین جایم بود آدم آورد در این دیر خراب آبادم‏»

    مشابه بیت فوق به زبان عربى توسط دانش‏مند بزرگ ابن سینا نیز بیان‏شده است:

    «هبطت الیک من المحل الارفع و رقاء ذات تعزز و تمنع‏»

    و در اشعار منسوب به حضرت امیر المؤمنین علیه السلام آمده است:

    «ا تزعم انک جرم صغیر و فیک انطوى العالم الاکبر»

    در این بیت‏به این واقعیت اشاره شده است که تمامى مراتب عالم وجودى دروجود انسان نهفته است.

    مساله روحانیت انسان و سنخیت او با ملا اعلى در جاى خود به طور مفصل‏بحث‏شده است.ولى براى این که بتوانیم بحث وحى و جاى‏گاه آن را به خوبى روشن‏سازیم،به توضیحاتى چند از قرآن و حدیث اشاره مى‏کنیم.

  • فهرست و منابع تحقیق مقاله وحی در قرآن

    فهرست:

    ندارد.
     

    منبع:

     

     

    http://daneshnameh.com

     

    http://www.aqrazavi.org

     

    http://www.irna.com/melli/motahari

     

    http://www.wilayah.org

تحقیق در مورد تحقیق مقاله وحی در قرآن, مقاله در مورد تحقیق مقاله وحی در قرآن, تحقیق دانشجویی در مورد تحقیق مقاله وحی در قرآن, مقاله دانشجویی در مورد تحقیق مقاله وحی در قرآن, تحقیق درباره تحقیق مقاله وحی در قرآن, مقاله درباره تحقیق مقاله وحی در قرآن, تحقیقات دانش آموزی در مورد تحقیق مقاله وحی در قرآن, مقالات دانش آموزی در مورد تحقیق مقاله وحی در قرآن ، موضوع انشا در مورد تحقیق مقاله وحی در قرآن
ثبت سفارش
عنوان محصول
قیمت