تحقیق مقاله سوره واقعه آیه 1 تا 10

تعداد صفحات: 14 فرمت فایل: word کد فایل: 13030
سال: مشخص نشده مقطع: مشخص نشده دسته بندی: معارف اسلامی و الهیات
قیمت قدیم:۸,۵۰۰ تومان
قیمت: ۶,۰۰۰ تومان
دانلود مقاله
  • خلاصه
  • فهرست و منابع
  • خلاصه تحقیق مقاله سوره واقعه آیه 1 تا 10

    سوره واقعه آیه 1 تا10

    «بسم الله الرحمن الرحیم»

    اذا وقعت الواقعه (1) لیس لوقعتها کاذبه (2) خافضه رافعه (3) اذا رجت الارض رجا (4) و بست الجبال بسا (5) فکانت هباء منبثا (6) و کنتم ازواجا ثلاثه (7) فاصحاب المیمنه مااصحاب المیمنه (8) و اصحاب المشئمه ما اصحاب المشئمه (9) و السابقون السابقون (10)

    تقریبا مى‏توان گفت که تمام این سوره مربوط به قیامت است.اینچنین‏شروع مى‏شود: «اذا وقعت الواقعه ‏» آنگاه که واقع شد«واقع شده‏».کلمه‏«وقوع‏»،ظاهرا کلمه دیگرى وجود نداشته باشد که معنایش از خودش‏روشنتر باشد.با هر کلمه دیگرى بخواهیم آن را تفسیر کنیم باز به اندازه‏خودش یا بیشتر از خودش روشن نیست.گاهى مى‏گویند وقوع یعنى‏حدوث.ولى وقوع با حدوث متفاوت است.هر وقت‏«حدوث‏»گفته‏شود عنایت به این است که یک چیزى که نبود بعد وجود پیدا کرد.

    مى‏گویند حدوث یعنى وجود بعد از عدم.ولى در«وقوع‏»این جهت قیدنشده یعنى شى‏ء اگر وجود بعد از عدم پیدا کند وقوع پیدا کرده است واگر وجودش بعد از عدم هم نباشد باز واقعیت و واقع است.در اصطلاح‏قدیم خودمان و مخصوصا در اصطلاح جدید، کلمه‏«واقعیت‏»زیاداستعمال مى‏شود،مى‏گویند واقعیت‏یعنى حقیقت قطع نظر از تصور وفکر ما یعنى قطع نظر از اینکه ما بدانیم که آن هست‏یا نیست،آن رامى‏گوییم واقعیتى است،یعنى خودش فى حد ذاته وجود دارد،حقیقت‏دارد.اینجا که راجع به قیامت،تعبیر به‏«واقعه‏»مى‏شود یعنى امرى‏محقق و امرى موجود، کما اینکه در آیه دیگر تعبیر به ‏«حاقه‏» شده است:

    «الحاقه ما الحاقه ‏» .مى‏شود گفت که در این تعبیرات این معنا نهفته است که‏شما به قیامت به چشم یک امرى که واقع نشده است و در آینده بایدواقع شود نگاه نکنید،آن را یک امر واقع شده بدانید،حال یا از آن جهت‏که به تعبیر بعضى آنچنان قطعى الوقوع است که باید آن را واقع شده‏فرض کنید و یا از آن جهت که مساله قیامت،مساله زمان نیست که درزمان آینده‏اى مى‏خواهد رخ بدهد،مساله به اصطلاح‏«اطوار»است واینکه الآن هم آن عالمى که نامش‏«عالم قیامت‏»است به یک معنا وجوددارد،آن یک واقعیتى است که وجود دارد.عجیب این است که در سوره‏واقعه وقتى که راجع به دنیا صحبت مى‏کند گویى از امر گذشته صحبت مى‏کند.مثلا: «و لقد علمتم النشاه الاولى‏» نشئه اولى را قبلا مى‏دانستید.یاراجع به اصحاب الشمال مى‏فرماید(این خیلى صریح است): «و اصحاب‏الشمال ما اصحاب الشمال فى سموم و حمیم و ظل من یحموم لا بارد و لا کریم انهم کانواقبل ذلک مترفین‏»  .مثل اینکه الآن ما در قیامت واقع هستیم بعد مى‏گویدکه چرا اصحاب الشمال اینچنین سرنوشت‏شومى دارند و چرا اینقدرمعذبند؟[مى‏فرماید]اینها قبلا مترف بودند.آیه مطلب را به گونه‏اى بیان‏مى‏کند که[گویى]دنیا در مرحله گذشته است. «انهم کانوا قبل ذلک مترفین‏و کانوا(و چنین بودند نه چنین هستند)یصرون على الحنث العظیم و کانوایقولون (چنین مى‏گفتند)...» .تعبیرات، این گونه است.

    به هر حال:آنگاه که امر واقع شده واقع شد،یعنى قیامت. «لیس‏لوقعتها کاذبه ‏» .این آیه را مفسرین دو جور تفسیر کرده‏اند:یکى اینکه‏«کاذبه ‏»را مصدر گرفته‏اند به معنى کذب.در زبان عربى گاهى این وزن به‏معنى مصدر هم مى‏آید،مثل‏«عافیه ‏».گفته‏اند که «لیس لوقعتها کاذبه ‏»

    جمله‏اى است مستقل از «اذا وقعت الواقعه ‏» ،آن،جزایش محذوف است:

    آنگاه که واقع شد امر واقع شده.«آنگاه چه‏»یعنى دیگر نمى‏گوییم که چه‏شد؟خودت دیگر فکرهایش را بکن که چه شد.به عقیده بعضى ازمفسرین «لیس لوقعتها کاذبه ‏» جمله‏اى است مستقل که معنایش این است‏که در وقوع این قضیه هیچ گونه دروغى وجود ندارد یعنى حقى است که‏هیچ گونه احتمال خلافى در آن نیست.ولى این کمى خلاف ظاهر جمله‏است چون باید «کاذبه ‏» را که به صیغه اسم فاعل است به معنى مصدربگیریم و لام «فى وقعتها» را هم به

    معنى‏«فى‏»بگیریم یعنى لیس فی وقعتها بعضى دیگر از مفسرین به همان ظاهرش گرفته‏اند و آن به نظر مادرست‏تر است.کاذبه یعنى تکذیب کننده،کسى که بتواند درباره آن‏دروغى بگوید.مقصود این است که در ظرف قیامت و در مرحله قیامت‏دیگر تکذیب و دروغ گفتنى یعنى دروغگویى وجود ندارد چون در ن‏وقت‏حقایق همه مکشوف است (فکشفنا عنک غطائک فبصرک الیوم‏حدید).تکذیب مربوط به مرحله دنیا و ظرف دنیاست.در آنجا حتى‏کافرترین کافرها هم دیگر نمى‏تواند تکذیب کند چون واقع شده.آنجاهر کسى به راى العین شهود مى‏کند و مى‏بیند.

    «خافضه رافعه ‏» پایین برنده است و بالا برنده،پست کننده است وبلند کننده.یک مصداق واضح از پست کردن و بلند کردن این است که‏خیلى از بلندهاى در دنیا،آنهایى که در دنیا در مقامات رفیع قرار گرفته‏اندآنجا پستند و خیلى افرادى که در دنیا پست و حقیر و کوچک شمرده‏مى‏شوند آنجا بالا هستند.در آنجا بالاهاى دنیا پست‏خواهند شد وپستهاى دنیا بالا خواهند شد.نه مقصود این است که هر بالایى پست‏مى‏شود و هر پستى بالا،بالاهایى از بالا به پایین خواهند آمد و پایینهایى‏از پایین به بالا خواهند رفت.البته بدون شک این یک مصداقش است،ولى همان طور که بسیارى یا همه مفسرین گفته‏اند مقصود این است که‏تمام شؤون دنیا در آنجا زیر و رو مى‏شود یعنى اصلا عالم زیر و رومى‏شود،باطنهایى ظاهر مى‏شود و ظاهرهایى باطن.البته آن تعبیرامیر المؤمنین در مقام امتحانهاست ولى در آنجا هم صادق است:مثل‏دیگى که وقتى به جوش مى‏آید آن چیزهایى که در زیر است مى‏آید رو وآنهایى که در رو هست مى‏رود زیر:«لتبلبلن بلبله و لتغربلن غربله و لتساطن‏سوط القدر حتى یعود اسفلکم اعلاکم و اعلاکم اسفلکم‏» مى‏فرماید در آینده‏امتحاناتى پیش خواهد آمد،مورد ابتلا قرار خواهید گرفت چگونه،وغربال خواهید شد چگونه.مثل غربالى که به دست‏یک-در خراسان‏مى‏گویند-«رهواردار»است که وقتى تکان مى‏دهد این دانه‏ها پایین[و]بالا مى‏روند، ریزها در مى‏روند و درشتها باقى مى‏مانند،همین‏طورتکانهاى سختى بر شما مسلمین وارد خواهد شد و مانند غربال عده‏اى‏خارج خواهید شد،و آنچنان که دیگ[حاوى آب و مواد دیگر] وقتى که‏زیرش آتش و حرارتى نباشد یک حالت آرامشى دارد،جسمهایى که‏سنگین‏تر هستند و وزن مخصوصشان از آب بیشتر است پایین مى‏روند،آنهایى که سبکترند رو باقى مى‏مانند، آنهایى هم که پایین مى‏روندسنگین‏ترها زودتر مى‏روند و سبکترها دیرتر،همین قدر که حرارت آمد وآن را به جوش آورد،مى‏بینید مثلا آن نخود یا آن لوبیایى که در آن ته‏خوابیده بود چگونه قل مى‏زند مى‏آید بالا،وضع جامعه مردم هم درحرارت امتحانات این جور مى‏شود، زیرها بالا مى‏آیند،بالاها زیرمى‏روند،خلاصه انقلاب به تمام معنا.کلمه‏«انقلاب‏»هم-که امروزمعمول شده و انقلابات اجتماعى را«انقلاب‏»مى‏گویند-یعنى‏زیر و رو شدن.

    این «خافضه رافعه ‏» [را]مفسرین هم تعبیر به‏«تقلیب‏»کرده‏اند،یعنى‏تمام عالم زیر و رو مى‏شود، چون در آیات دیگر قرآن هم هست: «یوم‏تبدل الارض غیر الارض و السموات و برزوا لله الواحد القهار» (8) .مثلا درانسانها،باطنها که در اینجا همه مستور و مخفى است،همه ظاهرمى‏شود و این ظاهرها در تحت‏سیطره آن باطنها مخفى مى‏شود.دراینجا حکومت بر ظاهر است.همه ما در اینجا یک عده انسانهاى خیلى‏مؤدب و معقولى هستیم که در اینجا نشسته‏ایم یا در خیابانها داریم راه‏مى‏رویم،همه مثل همدیگر هستیم و همه هم انسان هستیم ولى‏باطنهاى ما ممکن است از زمین تا آسمان تفاوت داشته باشد،در باطن،یکى زیبا باشد یکى زشت،یکى انسان باشد یکى غیر انسان.در اینجاظاهر بر باطن غالب و حاکم است‏یعنى باطن مخفى است.ولى در آنجاقضایا که زیر و رو مى‏شود ظاهرها تابع باطنهاست‏یعنى هر کسى حشرش‏بر اساس همان نیت و باطنش است،باطنش هر جور هست ظاهرش هم‏تابع باطنش است‏یعنى اگر فرض کنید یک آدم باطنش با باطن یک گرگ‏شبیه است دیگر ظاهرش هم ظاهر همان گرگ خواهد شد.به هر حال درعالم آخرت اوضاع تغییر مى‏کند، همه چیز زیر و رو مى‏شود.

    یا مثلا در این دنیا نظام اسباب حاکم و ظاهر است(نه اینکه در آن‏دنیا نظام اسباب نیست)، مسبب الاسباب با چشمها دیده نمى‏شود،انسان باید با دیده عقل دقت کند و در وراى این اسباب،مسبب الاسباب‏را ببیند.ولى در آنجا فقط مسبب الاسباب است که نمایان است، اسباب‏مخفى است‏یعنى هر کسى مى‏بیند که آن اسبابى هم که تا حالا مى‏دیدواقعا اسباب هستند یعنى زمان کارها به دست پروردگار است: «لمن الملک‏الیوم لله الواحد القهار»  .الآن هم همین‏طور است،الآن هم «لم یکن له‏شریک فى الملک‏»  ،ولى اکنون این مطلب ظهور ندارد مگر براى کسانى که‏اهل حقیقت هستند و حقیقت را مى‏بینند.

    «اذا رجت الارض رجا و بست الجبال بسا فکانت هباء منبثا» .در قرآن‏مکرر مساله زلزله زمین، تکان خوردن زمین،آنهم زلزله‏اى که نه از قبیل‏این زلزله‏هایى باشد که ما تا حالا دیده‏ایم، [ذکر شده است].حرکات‏شدید و عنیفى که ما سراغ داریم،شدیدترینش زلزله‏هاست.دیگر از آن‏بیشتر را ما سراغ نداریم.تازه شدیدترین زلزله‏هایى هم که در دنیا رخ‏مى‏دهد،در قسمتى از زمین رخ مى‏دهد که آن هم باز شاید به آن اعماق‏زمین نمى‏رسد،قسمتى از قشر زمین تکانهایى مى‏خورد که ما احساس‏مى‏کنیم.ولى در عالم قیامت،طبق آنچه که از قرآن کریم استفاده مى‏شوداصلا مساله یک نوع زیر و رو شدن و تکان و زلزله‏اى است که نه فقطشامل زمین است بلکه تمام عالم یکسره مى‏شود.حالا این چگونه است‏خدا عالم است ولى به هر حال در قرآن هست: «یا ایها الناس اتقوا ربکم ان‏زلزله الساعه شى‏ء عظیم یوم ترونها تذهل کل مرضعه عما ارضعت و تضع کل‏ذات حمل حملها و ترى الناس سکارى و ما هم بسکارى و لکن عذاب الله‏شدید»  .قرآن خبر داده از یک زلزله‏اى که اسمش را گذاشته «زلزله ‏الساعه ‏» یعنى زلزله قیامت،مى‏فرماید:آن،بزرگ و عظیم است.آن روزى‏که آن زلزله را ببینید،مى‏بینید که دیگر هیچ کس به فکر هیچ کس نیست.

    در مقام مثل-چون عواطف مادر خصوصا براى طفل شیرخوارشدیدترین مرحله عطوفت است-در حدى است که اگر مادر[طفل]شیرخوارى آنجا وجود داشته باشد یادش مى‏رود که طفل شیرخوارى‏دارد.

    کوهها چنان در هم کوبیده مى‏شوند مثلا مانند گندمى که بخواهندتبدیل به آرد کنند و یا سنگهایى که در کارخانه‏ها تبدیل به پودر مى‏کنند.

    «و بست الجبال بسا فکانت هباء منبثا» این کوهها به صورت غبارهاى پراکنده‏در مى‏آید «و کنتم ازواجا ثلاثه ‏» و شما سه صنف مردم خواهید بود،و شمامردم به سه دسته تقسیم خواهید شد که دو دسته شما اهل نجاتند و یک‏دسته اهل هلاک «فاصحاب المیمنه ما اصحاب المیمنه و اصحاب المشئمه مااصحاب المشئمه و السابقون السابقون‏» آن سه نوع و سه صنف به این شکل‏است:گروهى اصحاب میمنه هستند.میمنه به دو معناست:یکى به‏معناى یمین است، راست در مقابل چپ.در آیات بعد خواهد آمد:

    «اصحاب الیمین و اصحاب الشمال‏» دست راستى‏ها و دست چپى‏ها.

    اصطلاح‏«دست راستى و دست چپى‏»در زمان ما پیدا شده ولى البته‏اینها به مقصود دیگر و اصطلاح دیگرى است.اصطلاح قرآن هزار ودویست‏سال قبل از این اصطلاح پیدا شده است. بعد در آن آیه ببینیم که‏به چه عنایت «اصحاب الیمین و اصحاب الشمال‏» مى‏گویند،دست راستى‏هاو دست چپى‏ها،یاران راست و یاران چپ.

    اصطلاح جدید که مى‏گویند«دست راستى و دست چپى‏»اصطلاح‏رایجى است که از زمان هگل فیلسوف معروف آلمانى که از بزرگان‏فلاسفه غرب و دنیا شمرده مى‏شود رایج‏شده است. هگل شاگردهاى‏زیادى داشته و مى‏گویند روى کرسى تدریسش که ى‏نشست‏شاگردانش‏معمولا جاهاى مشخصى داشتند،یک عده در دست راست کرسى‏اش‏مى‏نشستند و یک عده در دست چپ.از نظر فکر هم دست راستى‏ها بادست چپى‏ها متفاوت بودند یعنى افکار دست راستى‏ها افکارمعتدلترى بود و افکار دست چپى‏ها افکار تندترى.دست راستى‏هامحافظه‏کارانه فکر مى‏کردند و دست چپى‏ها انقلابى و تند.کم کم این، اصطلاح شد:دست راستى‏ها و دست چپى‏ها.بعد در غیر شاگردهاى‏هگل هم در هر جامعه‏اى هر گروهى را که نسبتا محافظه‏کارانه فکر کند «دست راستى‏» گفتند و هر گروهى را که انقلابى و تند فکر کند «دست‏ چپى‏». امروز به سرمایه‏دارها چون روش سیاسى‏شان روش محافظه‏کارانه است مى‏گویند«دست راستى‏ها»،به کمونیستها که‏روششان روش انقلابى است مى‏گویند«دست چپى‏ها».

    ولى عرض کردیم اصطلاح قرآن هزار و دویست‏سال قبل از این‏پیدا شده.قرآن اصحاب الیمین را اهل سعادت مى‏داند و اصحاب‏الشمال را اهل شقاوت و گروه دیگرى را اختصاصا ذکر مى‏کند که آنها را«سابقون‏»(پیشى گیرندگان)مى‏نامد و آنها هم اهل سعادتند و مقامشان‏از اصحاب الیمین هم خیلى بالاتر است.در عین حال قرآن براى همه‏اینها عظمت قائل است‏یعنى اگر سابقین بر اصحاب میمنه تقدم دارندخیال نکنید خود اصحاب المیمنه وضعشان وضع کوچکى است.اول به‏یک صورت تعظیم و تبجیل دارد: «فاصحاب المیمنه ‏» یک دسته اصحاب‏المیمنه هستند «ما اصحاب المیمنه ‏» چى هست اصحاب المیمنه ؟یعنى چه‏مى‏دانى چى هست؟البته بعد خود قرآن مقدارى از سعادتهاى آنها راتشریح مى‏کند ولى مقدمتا مى‏گوید اصحاب المیمنه و چیست اصحاب‏میمنه «و اصحاب المشئمه ما اصحاب المشئمه ‏».

    گفتیم که‏«میمنه‏»به دو معنى است.یکى به معنى راست است درمقابل چپ.یکى هم به معناى همین میمنتى که امروز مى‏گوییم یعنى‏یمن و برکت و خیر،که[اصحاب میمنه]در واقع مى‏شود اصحاب خیر ویمن،و اصحاب مشئمه بر عکس،یعنى اصحاب شؤم،اصحاب‏شئامت، شومها.در واقع این جور مى‏شود:اصحاب میمنت:میمونها،با سعادتها،اصحاب مشئمه:شومها، بدبختها.«و اصحاب مشئمه وچیست اصحاب مشئمه؟»یعنى کار اینها هم خیلى بزرگ و عظیم است.

    درباره این دو گروه فرمود:«اصحاب میمنه،چیست اصحاب میمنه؟

    اصحاب مشئمه،چیست اصحاب مشئمه؟»،به‏«سابقون‏»که مى‏رسدحتى کلمه‏«چیست‏»را هم برمى‏دارد: «و السابقون السابقون‏» اماپیشى‏گیرندگان همان پیشى‏گیرندگان‏اند،یعنى کافى است که مادرباره‏شان بگوییم‏«پیشى‏گیرندگان‏».اول این سه دسته را ذکر[مى‏کند وبعد مطالبى] درباره نعیمهاى سابقین و نعیمهاى اهل میمنت وعذابهاى اهل مشئمت-که بعد هم از اهل مشئمه به‏«اصحاب الشمال‏»تعبیر مى‏شود-بیان مى‏فرماید.

    اینجا چون تقسیم سه گانه شده است نه دو گانه،قهرا یک عنایتى‏در آن هست.این سؤال مطرح است که چرا قرآن تقسیم را دوگانه نکرد؟

    در بعضى جاهاى دیگر هم تقسیم دوگانه شده،مسلم اینجا هم اگرتقسیم دوگانه مى‏شد صحیح بود ولى چون سه‏گانه شده است معلوم‏مى‏شود یک عنایت‏خاصى به اینها هست.اگر تقسیم دوگانه مى‏شد این‏بود که مثلا بفرماید مردم دو دسته مى‏شوند:سعدا و اشقیا. مطلب‏درست هم بود،هیچ ایرادى هم نداشت کما اینکه در آیات دیگرى درقرآن هست: «اما الذین سعدوا ففى الجنه ‏» ، «فاما الذین شقوا ففى النار»  .ولى‏قرآن خواسته است که سعدا را هم یک تیپ معرفى نکند و به اصطلاح‏به یک چوب نراند و بیان کند که سعدا هم در عین اینکه همه سعداهستند ولى آنقدر میانشان تفاوت هست که اینها را ما باید در دو گروه‏بشماریم،که گروهى را«سابقون‏»نامیده است و بعد هم مى‏فرماید: 

  • فهرست و منابع تحقیق مقاله سوره واقعه آیه 1 تا 10

    فهرست:

    ندارد.
     

    منبع:

    ندارد.

تحقیق در مورد تحقیق مقاله سوره واقعه آیه 1 تا 10, مقاله در مورد تحقیق مقاله سوره واقعه آیه 1 تا 10, تحقیق دانشجویی در مورد تحقیق مقاله سوره واقعه آیه 1 تا 10, مقاله دانشجویی در مورد تحقیق مقاله سوره واقعه آیه 1 تا 10, تحقیق درباره تحقیق مقاله سوره واقعه آیه 1 تا 10, مقاله درباره تحقیق مقاله سوره واقعه آیه 1 تا 10, تحقیقات دانش آموزی در مورد تحقیق مقاله سوره واقعه آیه 1 تا 10, مقالات دانش آموزی در مورد تحقیق مقاله سوره واقعه آیه 1 تا 10 ، موضوع انشا در مورد تحقیق مقاله سوره واقعه آیه 1 تا 10
ثبت سفارش
عنوان محصول
قیمت